حسن هاشمیان
حادثه 14 مارس 2005 و کشتن رفیق حریری نخست وزیر وقت لبنان اوج رویاروئی دو پروژه «اسلام ولائی» جمهوری اسلامی با فرآیند «صلحطلبی سازنده» که در شخصیت حریری متبلور بود، به حساب میآید. با سقوط صدام حسین در سال 2003، شرایط منطقه بر سر دو راهی قرار گرفته بود، نخست راهی که ممکن بود به صلح پایدار و پیشرفت و ترقی برای ملتهای منطقه از جمله ملت بزرگ ایران منجر شود و راه دوم آنچه که جماعت ولائی حاکم در ایران آن را «محور مقاومت» مینامد. در آن زمان سقوط حاکم مطلق عراق برای جهان عرب و به خصوص بخش سنی آن، به معنی ایجاد فرصتی برای پایان دوران رهبران آرمانگرا و ایدئولوژیک و ظهور شخصیتهای واقعگرا و صلحطلب به حساب میآمد که لبنان و رفیق حریری را در رأس این جدال سرنوشتساز و تعیین کننده قرار میداد.
اما برای خامنهای و جمهوری اسلامی سقوط صدام حسین به معنی فرصتی برای توسعه آنچه که به «محور مقاومت» معروف بود، به شمار میرفت. در این میان رفیق حریری برای خامنهای و محور وی یک مانع بزرگ به حساب میآمد که برای تحقق اهداف ولی فقیه در منطقه، باید از بین میرفت.
رفیق حریری شخصیت خودساختهای بود که از طریق کار و تلاش خود به جمع ثروتمندان منطقه پیوسته بود.شرکت وی بسیاری از پروژههای عمرانی در کشورهای امارات، پادشاهی سعودی و کویت را اجرا کرده بود و منش آرام و دانای وی مورد توجه سیاستمداران منطقه قرار گرفته بود. در سال 1992 وقتی که رفیق حریری بعنوان نامزد نخستوزیری در لبنان مطرح شد، حماسه وصفناشدنی در میان لبنانیها شکل گرفت که بعد از 8 سال، ثابت شد که این حماسه بی دلیل نبوده است. در عرض هشت سال، رفیق حریری توانست نرخ تورم را از 131 درصد به 29 درصد کاهش دهد و رکورد رشد اقتصادی لبنان را بشکند و آن را به رقم تاریخی 8 درصد برساند. در این میان 30 هزار جوان لبنانی با هزینه شخصی رفیق حریری راهی بهترین دانشگاههای دنیا شدند و در هیچ دورانی از تاریخ معاصر لبنان، لیره واحد پول لبنان به ثبات و قدرتی نرسیده بود که در دوران نخستوزیری رفیق حریری به آن رسید.
طرح معروف «افق 2000» پروژهای بود که نه فقط سازندگی لبنان را در بر میگرفت، بلکه افقهای روشن برای روابط با کشورهای همسایه و به ویژه اسرائیل باز میکرد که نه فقط فرآیند صلح اسرائیل و لبنان را تضمین میکرد، بلکه همکاری گسترده اقتصادی را توسعه میداد. بزرگراه «بیروت - ناقوره» که یکی از پروژه های بزرگ افق 2000 بود، نه فقط قرار بود بیروت را به جنوب لبنان وصل کند، بلکه فراتر از آن به اسرائیل سرازیر میشد و فضای صلح میان دو کشور را تقویت میکرد.
اما خامنهای سرکرده مرگ و ویرانی در کمین لبنان بود. براساس افکار اهریمن حاکم بر ایران و رژیم آن، رفیق حریری باید از بین میرفت و گرنه پروژه افق 2000 بزرگترین مانع توسعه «محور مقاومت» خواهد بود. آنها دست به کار شدند، سرویسهای امنیتی جمهوری اسلامی و رژیم بشار اسد نقشه کشتن رفیق حریری را طراحی کردند و حزبالله لبنان آن را در 14 مارس 2005 اجرا کرد.
اگرچه بعد از این حادثه و با فضائی که علیه سوریه در لبنان شکل گرفته بود، بشار اسد مجبور شد نیروهای خود را از لبنان بیرون بکشد، اما حوادث بعدی و به ویژه جنگ 2006 با اسرائیل و نابودی آنچه که رفیق حریری طی یک دهه در لبنان ساخته بود و سپس اشغال مرکز بیروت توسط شبه نظامیان حزبالله و محاصره منازل شخصیتهای جریان 14 مارس و تهدید آنها همزمان با سلسلهای از ترورها، عملا پروژه مرگ و ویرانی خامنهای نه فقط بر لبنان مسلط شد، بلکه به عراق، یمن، سوریه و فلسطین امتداد یافت.
پروژه مرگ و ویرانی که در ادبیات جمهوری اسلامی به «محور مقاومت» معروف است، از سال 2005 موانع خود را یکی بعد از دیگری کنار زد و تا قبل از سپتامبر 2024 و عملیات «پیجر» و سپس حمله اسرائیل به لبنان، به اوج قدرت خود رسید. اما بعد از حوادث اخیر، «محور مقاومت» و جمهوری اسلامی به سراشیبی سقوط افتاد و چه بسا این حوادث در آیندهای نه چندان دور، سرنوشت رژیم ولی فقیه را رقم زند.
جمهوری اسلامی کارتهای معاملهگری خود را از دست داد
حوادث اخیر لبنان و سپس کشته شدن یحیی سنوار در غزه، کارتهای معاملهگری جمهوری اسلامی برای نجات خود در دو حوزه لبنان و کشورهای غربی را تضعیف کرد. در روزهای گذشته جمهوری اسلامی تلاش کرده بود با دادن امتیازاتی در غزه و لبنان از جمله خروج رهبران حماس از غزه و اجرائی کردن قطعنامه 1701، ساختار سیاسی فعلی لبنان و سلاح حزبالله را حفظ کند تا در زمانی دیگر شکست ستون اصلی «محور مقاومت» یعنی حزبالله را جبران کند. اما اسرائیل نیازی به چیزی که با دستان خود میتواند تغییر دهد، ندارد و ایالات متحده نیز از وضع پیش آمده در لبنان حمایت میکند، وضعیتی که حزبالله بیش از انتظار ضعیف شده و در روزهای آینده نیز با هدف قرار گرفتن مؤسسات مالی آن ضعیفتر خواهد شد. این شرایط جدید میتواند ساختار سیاسی لبنان را به ضرر حزبالله تغییر دهد و در اسرع وقت رئیسجمهور و دولتی را انتخاب کند که تحت قیمومیت حزبالله و جمهوری اسلامی نباشد. در این میان برخی مقامات رژیم ولی فقیه خطر را احساس کرده و قالیباف پیشنهاد مذاکره درباره لبنان به فرانسه داده، در حالی که قبلا این فرانسه بود که دنبال مذاکره با جمهوری اسلامی درباره لبنان بود و جمهوری اسلامی جواب سربالا میداد.
آخرین تلاشهای جمهوری اسلامی در لبنان این بود که عراقچی و قالیباف را به بیروت بفرستد و جلوی مصالحه لبنانیها را بگیرد، اما اکنون نه فقط افرادی مانند قالیباف نمیتوانند به لبنان بروند بلکه آخرین بازمانده صف اول رهبری حزبالله یعنی نعیم قاسم، خود به ایران فرار کرده است.
در میان گزینههای انتخاب رئیس جمهوری لبنان، جهاد ازعور برای مخالفان حزبالله و سلیمان فرنجیه برای هواداران حزبالله، جوزف عون فرمانده فعلی ارتش محتملترین گزینه است که اگر انتخاب شود راه تقويت ارتش لبنان و خلع سلاح حزب الله فراهم میشود. در صورت انتخاب جوزف عون هم کشورهای ثروتمند منطقه و هم کشورهای اروپائی برای تقویت ارتش لبنان شتاب خواهند کرد.
در آخرین روزهای ریاست جمهوری میشل سلیمان در سال 2014 و در سفری به پادشاهی سعودی، برای تقویت ارتش لبنان در امور دفاعی، وی 4 میلیارد دلار تقاضای کمک از سعودیها کرد و بلافاصله با درخواست وی موافقت شد. با پایان دوره قانونی ریاست جمهوری میشل سلیمان و بعد از کش و قوس فراوان، حزبالله ریاست جمهوری میشل عون را بر لبنانیها تحمیل کرد و عون در اولین سخنرانی خود گفت: به سلاح «مقاومت» بیش از کمکهای دیگران برای دفاع از لبنان نیاز داریم».
بعد از این دیدگاه آن هم در سطح ریاست جمهوری، کمک سعودیها و اروپائیان به ارتش لبنان مالیده شد و «سلاح مقاومت»، کشور را به جائی رساند که اکنون در آن قرار گرفته است. اکنون بعد از این تجربه تلخ، لبنانیها دیگر حاضر نیستند خامنهای و حزبالله برای آنها رئیس جمهور تعیین کنند. آنها مصمم هستند رئیس جمهور خود را به دست خود انتخاب کنند و با این کار میتوانند کل سیاستهای منطقهای خامنهای را به زمین بزنند و کمک وافری به مردم ایران برای تعیین سرنوشت خود ارائه دهند.
پیام همسر رئیسی به همسر سنوار