آقای بامدادان میفرمایند: ".... بدین گونه چرخهای که نخستین پادشاه هخامنشی گشایندهاش بود به روزگار دومین پادشاه پهلوی بسته شد. "
پاسخ سروده آقای بامدادان را با وام گرفتن از مطلبی وزین از آقای کرمی آغاز میکنم:
" اسلام گرایی و مدرن ستیزی در دوران پهلوی و اسلام ستیزی و باستان گرایی در دوران حکومت اسلامی از نمادهای یک جامعه گسترش نایافته، نابالغ و درمانده است. " آقای بامدادان پنجاه و سه سال دیرتر به یاد کوروش افتادهاند زیرا پاییز سال ۱۳۵۰ در بالماسکهای با نام جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی[۱] به یاد کوروش، افتادهاند. در همان زمان همایونی به کوروش ندا دادند که آهسته بخوابد زیرا ایشان بیدارند ولی طوفان باد علاوه بر چیدن چادرها، صدای ایشان را نیز از جا کند، گویا به گوش خود کوروش هم نرسید.
در مهر ماه همان سال که تازه وارد دانشگاه شده بودم در یکی از روزهای ۲۲ یا ۲۳ مهر از میدان فوزیه (امام حسین فعلی) در طول خیابان شاهرضا (انقلاب کنونی) پیاده راه افتادم. بعد از حدود دو ساعت به سر پپسیکولا در خیابان آیزنهاور (آزادی کنونی) رسیدم. ریسهها و ورقههای رنگین دایرهای شکل در دو طرف خیابان از ابتدای تهران نو تا دو راهی فرودگاه و خود فرودگاه مهرآباد همراه با روشنایی رنگی چشمها را خیره میکرد. به تقاطع شادمان که رسیدم صدای داد و فریاد از جنوب چهار راه توجهام را جلب کرد. حدود پنجاه متر پایین تر از آن یعنی داخل خیابان استوار لشگری (جیحون امروزی) درست روبروی تعمیرگاه فولکسواگن در پیاده رو شرقی خیابان، شیرِ آبی به صورت فشاری نصب شده بود و ساکنین آلونک نشین روبرو که خانههای خود را با حلبیهای روغن نباتی قو (که طعم کره داشت) ساخته بودند و در آنجا ظرف و لباس شسته و آب آشامیدنی بر میداشتند، سر و صدا ناشی از کتک کاری سر نوبت استفاده از این تک شیرِ آب بود. بلافاصله درخشش چراغها و تزئینات منور سرتاسر خیابان در ذهن و وجودم رنگ باخت و در چهره زنان چادر به کمری که با کاسه و سینیهای رویای به سر و کله هم میکوبیدند ثابت ماند ولی جای تعجب آنجا بود که رهگذرانی که محو تماشای تزئینات خیابان بودند نگاهشان حتی پنجاه متر پایین تر را پوشش نمیداد تا هم نوعان بخت برگشته و رانده شده از روستاها را که بیش از ده درصد جمعیت تهران را تشکیل میدادند و سر و کاری با کوروش نداشتند را ببینند و همه در فکر این بودند همانند پادشاه، خود را بیدار نگهدارند تا کوروش آسوده بخوابد.! اما هفت سال بعد به صورت ناباورانه همان مردم، خیابانها را اشغال کرده و شعار دادند، " کوروش برخیز که گندش درآمد". امروز هم که مردم در داخل کشور مستاصل و از همه سو گرفتار آمدهاند و به قول کسروی آنچه امروز رخ میدهد نتیجه کارهایی است که دیروز رخ داده است. عدهای با استفاده از دلارهای هفت تومانی به یغما رفته ایرانیان به جای همراهی با مردم، کوروش، شیر و خورشید، تاج و... حواله میکنند و قهرمانان زندانی سیاسی و دیگر مبارزان را به چالش کشیده و جریان خاصی را ترویج و تبلیغ مینمایند. آیا جای تعجب ندارد خانمی که روزی دادگاه نظامی آریامهری او را به عنوان تروریست محاکمه میکرد امروز هم و غم خود را معطوف به این کار کرده است که در همراه با همسر دوم خود که او هم روزگاری داس و چکش به سینه داشته و در کوتاه مدت رنگ عوض کرده و در خدمت تلویزیون رضا قطبی قرار گرفته بود، مدام از خشت و خاک بی جان پاسارگاد و استخوانهای کوروش و شیر بی یال و دم برای مردم فقیر و بدبخت داخل نا امیدی بیافریند. این جماعت نمیدانند که سیمین بانو با استخوانهای خود ستون به سقف ایران میزد تا فرو نریزد، نه با استخوانهای کوروش (نمی دانم اصلا استخوانی وجود دارد؟).
اما در ارتباط با اثبات ادعای آقای کرمی:
الف. درباره اسلام گرایی و مدرن ستیزی دوران پهلوی
• همایونی میفرمایند: "باید تمام مردم را به رعایت و تبعیت از کلیه اصول و احکام دین مبین اسلام وادار کرد[۲]
• و یا آقای عزت الله سحابی میگوید:
" البته پیش از نهضت آزادی مرحوم نواب صفوی هم رابطه بین دین و سیاست را مطرح کرده بود تا به آن حد که بر روی هفت تیرهای آنها نوشته شده بود «برای اجرای احکام نورانی اسلام» ولی نهضت آزادی به صورت خیلی وسیع آن را به اجرا درآورد... [۳]
در مثال برای مدرن ستیزی میتوان از گفتار و اعمال علی شریعتی و جلال آل احمد نام برد.
• آل احمد میگوید: جنجال مشروطیت را شرکت انگلیسی نفت به راه انداخت و قانون اساسی یک سند کهنه بی مصرفی بود[۴]، جلل الخالق به این همه فراست!!!
• علی شریعتی هم میگوید: اگر قرار باشد من بین ابوذر غفاری و ابن سیناها یکی را انتخاب کنم، ابوذر را انتخاب خواهم کرد. [۵]
ب. درباره اسلام ستیزی و باستان گرایی
درباره اسلام ستیزی آنهم به صورت افراطی و فحاش گونه کافی است یک روز مطالب سایتهای گوناگون را مطالعه فرمایید تا متوجه شوید که این عمل تا چه سطحی هر روز استمرار دارد و نیازی به فکت آوردن ندارد. درباره باستان گرایی هم نقدا همین نوشته مربوط به باستان گرایی است و شاید بتوان گفت بیش از حدود نود و پنج درصد آن توسط جماعت شاه الهی تنظیم و داستان پردازی میشود.
در پایان لازم است گفته شود که بن مایه اصلی نوشته آقای بامدادن نیز از پایه و اساس نادرست است زیرا مستندات موجود نشان میدهد پهلوی دوم کوروش وار دوست و یاور یهودیان نبوده است.
• همایونی در مصاحبه با نماینده روزنامه الاحرام در پنجم بهمن ۱۳۵۲ میفرمایند:
" ما به شدت با بقای اماکن مقدس اسلامی در دست غیر مسلمان مخالفیم و دراین مورد حتی برادران مسیحی هم با ما هم عقیدهاند. آنها هم نمیپذیرند که مقدساتشان در دست صهیونستها باقی بماند. "[۶] ملاحظه میفرمایند که شازده برخلاف نظر پدر تاج دارشان با صهیونیستها، چای قند پهلو خورده در مراسم دعای ندبه با لباس یهودی شرکت و عکس خانوادگی با رئیس دولت صهیونیستی گرفته و ساقدوش و سلدوش ایشان نشان نقاط حیاتی ایران را در اختیار ارتش آن کشور گذاشته و آنها را برای حمله به کشور ایران تشویق مینمایند.
• برای تبلیغ تشیع، به دستور همایونی، سپهبد نادر باتمانقلیچ در ماه رمضان سال ۱۳۳۴ خورشیدی حظیرت القدس مرکز بهائیان را در خیابان حافظ نبش ثریا (سمیه امروزی) با حضور و مشارکت محمد تقی فلسفی با بولدوزر تخریب کرد.
پس آقای بامدادان و شیفتگان شاه الهی ملاحظه میفرمایند که سایه اندیشه بلند مورد ادعای ایشان در روزگار ما اصلا گسترده نشد که هیچ و به روزگار دومین پادشاه پهلوی نیز به جایی نرسید، از سایه او در ایران خبری نیست و این سایه به همراه دلارهای هفت تومانی نفتی ملت ایران نصیب حکومت مصریها شده است. و افکار و اندیشههای مربوط فقط و فقط در ذهن متوهمان خاصی در جریان است.
ش. بابکان
تهران
*
*
چگونه زندگی کند، رضا بیشتاب