این موضوع به وضوح بازتابدهنده شکاف عمیق سیاسی، تاریخی و فرهنگی در میان ایرانیان است که به ویژه در دوره پس از انقلاب ۱۳۵۷ شدت یافته است. برخوردهای اخیر با مزار غلامحسین ساعدی و ادبیات تند علیه شخصیتهای فرهنگی و روشنفکران چپ، همانند نادر ابراهیمی نشاندهنده یک بحران هویتی است که از گفتمانهای متقابل سلطنتطلبان و جریانهای چپ ناشی میشود.
نکات قابل توجه در این بحث:
۱- خشونت نمادین و بیاحترامی به میراث فرهنگی:
توهین به مزار ساعدی همان غلامحسین ساعدی یابا ان نام مستعار سابقش 'گوهر مراد ٬که با شنیدن نامش ناخوداگاه یاد شاهکار ادبیاش و فیلمنامه ٫ گاو ٫ و روستای بیل میافتیم این کتاب یکی از بهترین اثار ساعدی است و مجموعهی هشت داستان با شخصیتها و مکانی مشترک است که فقط باعنوانهای قصه اول قصهی دوم و... قصه هشتم از هم جدا شدهاند " گاو " قصه چهارم این مجموعه است.
و تخریب شخصیتی همچون نادر ابراهیمی یاهر شخصیت دیگری، نشانهای از تلاش برای پاک کردن یک بخش از تاریخ و فرهنگ است. این کار تنها خشونت نمادین را تقویت میکند و راه را برای گفتگوی سالم مسدود میسازد.
۲-رواج افراطگرایی:
هر دو طرف این گفتمان، گاهی از ابزار افراطی استفاده میکنند که منجر به حذف دیگری میشود. از اتهامزنی به خشونتهای تاریخی تا تحقیر و انکار دستاوردهای سیاسی و اجتماعی، نتیجهای جز تشدید اختلافات ندارد.
۳- سوءاستفاده از تاریخ:
سلطنتطلبان اغلب دستاوردهای پهلوی را بزرگنمایی میکنند، در حالی که از اشتباهات و محدودیتهای آن دوره غافل میمانند. در مقابل، گروههای چپ نیز ممکن است خشونتها و اشتباهات خود را توجیه کنند.
۴- ضعف در درک متقابل:
هر دو طرف، دیگری را به نفهمیدن یا بیخردی متهم میکنند. این رویکرد، راه حلهای عملی برای بازسازی جامعه را به حاشیه میراند.
نتیجهگیری:
به جای تقویت چرخه نفرت، نیاز به ایجاد فضایی برای گفتگو و تعامل است که در آن گذشته نه برای سرزنش، بلکه برای یادگیری بررسی شود. بدون چنین بازنگری، جامعه ایرانی همچنان در دایره بستهای از نزاعها و دشمنیها گرفتار خواهد ماند.
بله، دقیقاً یکی از مشکلات بزرگ این نوع گفتمانها، تحریف و بیاحترامی به شخصیتهای فرهنگی و ادبی است که نقش مهمی در تاریخ و فرهنگ ایران داشتهاند. در یاداشتی علیه نادر ابراهیمی، یکی از برجستهترین نویسندگان ایران و چهرهای که با آثارهای ماندگارش همانند "یک عاشقانه آرام"» وباردیگر شهری که دوست میداشتم «اثاری که سرشار جملات وتعبیرات زیبایی است که مدام میخواهی زیرشان خط بکشی یا در جایی بازنویسی کنی که همیشه در خاطرت بماند.
جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ایران دارد، که متاسفانه مورد حمله قرار گرفته است.
این حملات معمولاً بر اساس روایتهای یکجانبه یا تحریفشدهای از تاریخ صورت میگیرد.
در این یاداشت بررسی اتهامات دروغ و بی پایه:
۱- تبدیل "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" به شکنجهگاه:
این ادعا به شدت غیرمنصفانه و بدون مدرک مستند است. کانون پرورش فکری در دوره پس از انقلاب تحت تأثیر تغییرات سیاسی قرار گرفت، اما تبدیل آن به "اردوگاه شکنجه" بیشتر به تخریب شخصیت و بیاعتبارسازی فرهنگی شبیه است تا انتقادی سازنده.
۲- اتهام به خشونت:
در مواردی که نویسندگان، هنرمندان یا روشنفکران به دلیل گرایشهای سیاسی یا عضویت در جریانهای چپ مورد اتهام قرار میگیرند، اغلب با اغراق و بزرگنمایی همراه است. نادر ابراهیمی، بیش از آنکه یک فعال سیاسی باشد، یک نویسنده، فیلمساز و روشنفکر بود که دغدغه اصلیاش آگاهیبخشی و خلق آثار فرهنگی بود.
۳- استفاده ابزاری از تاریخ:
چنین اتهاماتی نه تنها به شخصیت نادر ابراهیمی، بلکه به تمام روشنفکران چپ و فعالان ادبی آن دوران وارد میشود. هدف این حملات، نفی کامل میراث فکری این افراد است.
چرا این رفتار خطرناک است؟
• تحریف تاریخ: تحریف زندگی و شخصیت نادر ابراهیمی یا هر نویسنده دیگری، به معنای نادیده گرفتن بخشی از هویت فرهنگی ایران است.
• ایجاد نفرت و شکاف: این نوع حملات، فضای گفتگوی سازنده را از بین میبرد و تنها به گسترش نفرت و دشمنی دامن میزند.
• از بین بردن اعتبار فرهنگی: چهرههایی مثل نادر ابراهیمی، حتی اگر گرایش سیاسی خاصی داشتند، با آثارشان الهامبخش میلیونها ایرانی بودهاند. بیاحترامی به آنها به منزله تخریب سرمایههای فرهنگی کشور است.
پاسخ به این بیحرمتی:
برای مقابله با چنین رفتارهایی، باید تلاش کرد تا:
۱-آثار و میراث واقعی این افراد با دقت معرفی و بازخوانی شود.
۲- از تحریف تاریخ و استفاده ابزاری از آن جلوگیری شود.
۳- گفتگوهای فرهنگی به جای نزاعهای سیاسی اولویت پیدا کند.
شخصیتهایی مانند نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی به جای آنکه مورد حمله قرار گیرند، باید به عنوان پلی برای اتصال و وحدت میان گروههای مختلف فکری مورد احترام باشند.
پارسا زندی
*