رامتین شهرزاد - رادیو زمانه
گروهی از اهالی رسانه پس از انتشار مصاحبه محمدرضا یزدانپرست با آیدین آغداشلو میگویند «رسانهها باید در ساختار مردانه و جنسیتزده خود بازنگری کنند». از این مصاحبه و واکنشها به آن چه میدانیم؟ در قسمت نخست، روایت آزارهای جنسی و بازنگری این روایتها را در این مصاحبه بررسی میکنیم.
چهار سال پس از آنکه نیویورکتایمز در دی ۱۳۹۹ روایتهای ۱۳ زن از سوءرفتار جنسی منتسب به آیدین آغداشلو، نقاش، شاعر و نویسنده ۸۵ ساله را منتشر کرد، سرانجام او در مصاحبه با «شبکه شرق» روبهروی محمدرضا یزدانپرست، مجری سابق صدا و سیمای جمهوری اسلامی نشست تا در کنار دیگر سوژههای این گفتوگو، دربارهی اتهامهای آزار جنسی هم صحبت کند.
همان ابتدا و اندکی پیش از انتشار مصاحبه، سامان موحدی راد، دبیر بخش آنلاین روزنامه شرق در اعتراض به این امر استعفا میدهد و در یک رشتو در شبکه اجتماعی ایکس مینویسد:
سه ماه و سه روز بعد از قبول مسئولیت بخش آنلاین روزنامه شرق امروز از این پست استعفا دادم. کوتاه اگر بخواهم بگویم اختلاف نظر با مدیرمسئول در نحوهی هدایت گروه آنلاین تنها دلیل بود. از برخی ناهماهنگیهای فرایندی میشد چشمپوشی کرد اما دعوت و تریبون دادن به فردی چون «آیدین آغداشلو» برخلاف نظر صریحم عبور از خط قرمزی است که نمیتوانم از آن چشمپوشی کنم. همین دوهفته پیش نوشته بودم شرق خانهی من و بهترین تصمیم کاریام بود. بیاغراق این ۹۳ روز بهترین روزهای تمام دوران کارم بود. از همکاری با دوستانم بیش از پیش لذت بردم و روزها و ساعتهای خوبی داشتیم.
در توضیح منتشر شده با این مصاحبه در یوتیوب، این گفتوگو برنامهای از «تاکشوی رُک» و «گفتوگوی مشروح و شفاف محمدرضا یزدانپرست» با آغداشلو معرفی شد که در آن «حرفهایی برای اولینبار» از «بیپناهی انسان معاصر و اثر انقلاب ۵۷ بر هنر و روشنفکری گرفته تا دو ازدواج و طلاق در زندگی شخصی و اتهامات اخلاقی و سرقت هنری و حواشی حراج تهران و رنج مهاجرت و دوستی و معاشرت با شعرا و سینماگران معاصر و...» بیان شدهاند.
از همان شروع مصاحبه، وعدههایی از جمله «رکگویی و مشروحیت» به نظر توخالی میرسند: یزدانپرست همان ابتدا با بیان اینکه «میهمان امروزم نقاش و تصویرگر پیشکسوتی است با چشمانی نافذ و هیاتی کاریزماتیک» مخاطب را به مکث وا میدارد، گویی از همان آغاز سبک و سوی مصاحبه را مشخص میکند: مجری در قامت یک پیرو یا شاگرد از محضر استاد، یا بگویی پیر یا پدرسالار، وقت حضور گرفته تا به فرمایشهای ایشان گوش کند و درس بیاموزد.
این تفاوت با خواسته مخاطبی دارد که در این چهار سال، دیگر نظرش با توجه به رویدادهای اجتماعی مانند جنبش «زن، زندگی، آزادی» به کل زیر و رو شده است و دیگر آن دنیایی را که در آن چهارچوب سنتی قدرت حاکم است قبول نمیکند؛ یعنی آن چهارچوبی که پدر/استاد میگوید و تو/شاگرد اطاعت میکنی، در این جامعه آگاهتر شده دیگر معنای خود را از دست داده است.
«این منبر خودستایشگری»
پیش از انتشار گزارش نیویورکتایمز، آغداشلو در بیانیهای که توسط وکیلاش نوشته و به نیویورکتایمز ارسال شد، این روایتها را رد کرد، چون نظر او را نسبت به این گزارش خواسته بودند. این روال رسانهها برای زمانی است که نقد و یا اتهام جدی دربارهی کسی مطرح میشود: از او پاسخ، نظر، یا واکنش میخواهند و به او فرصت میدهند که به اتهامهای وارد شده پاسخ دهد. انتظار بخشی از جامعه، بهخصوص اهالی رسانه از مصاحبه شرق، گفتوگویی در فضایی امن بین دو نفر است که در موضوعی مشخص با سوالاتی حرفهای و تلاش برای رسیدن به پاسخ همراه باشد اما آنگونه در فضای مجازی مکرر نوشتند، مجری میهمانش را «به چالش نکشید».
بخش حیرتانگیز اما اینجاست: در طول مصاحبه نه تنها آغداشلو به چالش کشیده نمیشود، بلکه به شکلی غیرحرفهای بارها تأیید و ستایش شد. این احساس به مخاطب دست میدهد که نیت برنامه بیش از گفتگو، تحسین خصال اخلاقی و ویژگیهای ظاهری او بوده است. او با «چشمان نافذ، صبر بسیار، چهره کاریزماتیک و هنرش» بارها تحسین میشود، بی آنکه حتی لحظهای خللی به این منبر خودستایشگری وارد شود.
آنچه گفته نشد، مهمتر جلوه یافت
در مصاحبه یزدانپرست با آغداشلو، روایتهای آزار زنان و پژوهشهای رسانهای در موضوع آن نادیده انگاشته میشوند. مجری، قضاوت شخصی خودش را به سوالها میآورد و بهرغم وجود نامها و عکسهای افراد در گزارش نیویورکتایمز به قلم فرناز فصیحی، در خلال گفتوگوی شرق تایید میکند که «نامی منتشر نشد» و «سند و مدرکی» وجود نداشت. سند و مدرک معنا نمیشوند و نه مجری و نه آغداشلو هیچیک توضیح نمیدهند که زنان دقیقا چگونه میتوانند وقوع آزار جنسی را ثابت کنند.
با وجود این، مانند دیگر حضورهای رسانهای، بخصوص مردانی که به آزارهای جنسی متهم شدهاند، آنچه در گفتوگو نیست از آنچه هست مهمتر جلوه میکند.
یکی از مهمترینهایی که نیست، نادیده گرفته شدن زنان در مثال روایتهای آزار، شیوه صحبت در مورد همسران پیشین آغداشلو است و اینکه در گذر مصاحبه، آغداشلو در صحبتهایش در موضوع تاریخ، هنر، فرهنگ، جامعه، ادبیات و شعر فارسی، مکرر از مردان به اسم کامل نام میبرد و عمدتاً اشاره به دوستیهایش با آنها میکند اما زنان انگار وجود خارجی ندارند، یا مهم نیستند. مجری هم در این زمینه با آغداشلو همراه است و «چالشی» درست نمیکند که بپرسد خب جای زنان در میانه این تاریخ معاصر کجاست؟ آنها چه اثری بر جای گذاشتند؟
همزمان، بخصوص در یک ساعت نخست گفتوگو که آغداشلو مفصل در موضوع گذشته صحبت میکند، او در جلوی چشمان مخاطب یک اقتصاد روابط شکل میدهد که در آن او، استادی است در میان دیگر پدران جامعه. مهم نیست خود این پدران، خویشتن را پدر بشناسند یا نه، ولی در اینجا، او در جمع آنان ایستاده نشان مخاطب میدهد و بهعنوان یک فرد در جایگاه قدرت، خود را در جایگاه قاضی میبیند تا روایتها را به شکلی که خود صلاح میداند، قضاوت کند، سپس مانند یک پدرسالار یا استاد نمره دهد و درنهایت به آنها امتیاز ردی اعطا کند.
خود آغداشلو در بخش نخست مصاحبه میگوید که «آدم باید بدنبال پدر خودش و پدران خودش بگردد و جستوجو کند و شاید بفهمد کدام را از کجا گرفته» اما انگار در چشمانداز او، انسان از «مادر خودش و مادران خودش» نمیآموزد. یا اگر آموخته، دلیلی برای بیانش وجود ندارد.
آغداشلو از مادرش تنها زمانی صحبت میکند که خودش را «کلفت» یک خانواده جا زده تا بتواند از سرکوب شوروی سوسیالیستی به ایران فرار کند. از همسرهایش فقط یک مرتبه نام میبرد و آنها اغلب در کلام او «دیگری یا او» هستند.
در جایی که آغداشلو میخواهد مثال از تلاش هنر ایران پس از انقلاب برای یافتن جایگاه خود بگوید هم از «قبا» - لباس مردانه با جایگاه مذهبی - استفاده میکند و میگوید:
پیدا کردن اینکه این قبا را کجا میخواهند بیاوزیند، آن میخی که این قبا باید بهش آویخته میشد، پیدا نبود و جایش توی تاریکی دیوار را دستمالی میکردند و یک جایی هم دستشان زخمی میشد، جای آویخته شدن معلوم نبود.
مجری هم به آغداشلو آغوش باز مردانهاش را واگذار میکند تا با روایتهای آزاد فعالیتهای «آن خانوم خبرنگار و آن آقا» را تحلیل کند و سپس «جنبش من هم» (Me too جنبشی جهانی که در آن زنان در موضوع آزارهای جنسی اغلب در فضای کار توسط قدرتمندترین مردان گفتند) را زیر سوال ببرد که هدفش از دید آغداشلو، «چپاندن» اتهام به «آدمی است که کسی شده» و «ارزش خبری دارد» و آن هم بهشکلی نظاممند.
آغداشلو تصویری ترسیم میکند که یک عدهای انگار نشستهاند تا بهشکل سیستماتیک جایگاه پدرانه او را زیرسوال ببرند. در این چشمانداز، زنانی که مثلا بهعنوان شاگرد پیش او آمده بودند تا از او هنر بیاموزند اما بعد با نام خود یا بدون ارائه نام گفتند که بهعنوان مثال، «دستمالی» شدهاند، در شیوه پرسش مجری، نامرئی میشوند چون از دید او، هدفشان «کامیابی» بوده اما به آن «نرسیدند»؛ آنجا که مجری میگوید:
آقای آغداشلو آیا بوده در همین موارد کسی یا کسانی، خانمی یا خانمهایی به واسطه هیئت ظاهری جذاب شما، به واسطه نام و شهرت و هنرتان به شما نزدیک شده باشد و به آنچه در ذهنش به کامیابی معنا میشود، نرسیده باشد و بعد بیاید آن نزدیکشدن را به تعرض تعبیر کند؟
بخشی دیگر از بیانیه اهالی رسانه در همین رابطه میگوید:
آغداشلو در این مصاحبه جنبش روایتگری را «اقدامی سیستماتیک» برای لکهدار کردن افراد صاحبنامی چون او میداند. او بارها تاکید میکند که این اتهامها به دلیل اعتبار بالای خود و «از روی توهم» و «غیظ» زنان بوده است... اینجا مسئله فقط رفتار غیرحرفهای روزنامهنگارانه نیست بلکه ضبط بیش از یک ساعت مدح از فردی با اتهام آزارهای زنجیرهای است. شبکه شرق قطعا میداند که انتشار چنین محتوایی کدام کفه نابرابریهای جنسیتی را سنگینتر میکند و تا کجا با ارعاب راویان به فرهنگ سکوتی که سالها حول روایتگری علیه خشونتهای جنسی بود دامن میزند. گویی به راویان بالقوه و بالفعل جنبش روایتگری گفته میشود که حتی اگر جرأت کنید و پا پیش بگذارید چندی بعد، یا به بیان آغداشلو «وقتی که گرد و خاک خوابید»، متهمان را جلوی دوربین میآوریم تا از آنان اعاده حیثیت کنیم.
«از روی توهم و غیظ زنان»
از نیویورک تایمز تا حتی خبرنگاران شرق، رسانهها در چند سال اخیر در تلاش برای گرفتن پاسخ از آغداشلو نسبت به اتهامهای مطرح شده علیه او بودند و این گفتوگو، شاید این انتظار را در مخاطب ایجاد میکرد که سوال پرسیده شود و پاسخ آغداشلو را بشنویم؛ اما سوالها به سبکی عجیب پرسیده میشود و پاسخ آغداشلو هم متمرکز بر «توهم و غیظ زنان» است، کل اتهامها را به «یک آقا و آن خانم خبرنگار» محدود میکند و میزبان، انگار روایت نیویورکتایمز از این اتهامها را نخوانده، چون برخلاف جزئیات آن صحبت میکند.
سانسور هم در اینجا حاضر است، مثالش چند مرتبهای است که میزبان نام «نیویورکتایمز» را نمیگوید و آن را به «یک رسانه آن ور آبی» محدود میکند.
به چالش نکشیدن میزبان، بیشتر از همه پس از سوال مجری در موضوع روایت آزارهای جنسی دیده میشود.
پس از آنکه پزدانپرست بحث «اتهاماتی که به شما زده بودند» را باز میکند، آغداشلو ابتدا چندین جمله در مورد این میگوید که «همیشه خواننده روزنامه شرق بودم» و بهرغم اینکه «به وسیله دوستی پیغام دادم که شما چرا صبح به صبح یک روزنامه مجانی برای من نمیفرستید؟»، همیشه وعده میدهند و «روزنامهفروشم شرق را برایم میفرستد». او در اینجا هم اقتصاد روابطش با دیگر مردان را ابتدا پیش میکشد تا جایگاه قدرت خودش را در کنار جایگاه قدرتمند دیگر مردان حاکم بر شبکه شرق نشان بدهد و بعد «ارادت» خود را ابراز میکند:
هنوز هم روزنامهفروشم [شرق را] برایم میفرستد. ولی این باعث کم شدن ارادت من به این روزنامه بسیار وزین نمیشود. اتفاقا من خیلی دوست داشتم خیلی پیشتر، چون الان دیگر فکر میکنم، سادهلوحانه است شاید، فکر میکنم گردوخاک نشسته به مقدار زیادی و شاید به این دلیل خیلی دوست داشتم که در همان سه چهار سال قبل یکی از من این سوال را میکرد.
میزبان میگوید «یک رسانه آنور آبی خواست از شما جواب بگیرد و رد کردید» و آغداشلو تکذیب میکند. محمد باقرزاده، روزنامهنگار در یک رشتو در ایکس در همین رابطه نوشت:
جایی که میگوید کاش این پرسش را همانزمان از او پرسیده میشد. من آن دوران خبرنگار اجتماعی شرق بودم و به شیوههای مختلف برای پرسیدن چنین پرسشی تلاش کردم اما نه امکان پرداختن داشتیم و نه آغداشلو تن به پاسخ داد. میدانم که یکی دو نفر از همکارانم هم درگیر این پرونده و جنبش می تو بودند و ادعای آغداشلو نادرست است. بحث اساسی اما همان چیزی است که سامان موحدیراد نوشت؛ تریبوندادن به آغداشلو. این هرچه هست پرسشگری نیست و وهن روزنامهنگاری است. خبرنگار مرعوب آغداشلو است و این وحشتناک است.
«اتهامی که فینفسه ضایع بود»
در ادامه این بخش گفتوگو، آغداشلو از فیلم «راشومون» ساخته ۱۹۵۰ آکیرا کوروساوا مثال میآورد و مفصل توضیح میدهد که سه نفر - از جمله روح مقتول - از یک قتل روایت میکنند و حرف هر کدام متفاوت است و میگوید «علت درنگم، علت اینکه جلو جلو ندویدم شاید همین بود، شاید کوروساوا» بود و در ادامه میگوید:
ببینید من در معرض اتهامی قرار گرفتم که بهنظر خودم فینفسه ضایع بود. یعنی مناسبت نداشت من آدمی چنین پروسه عجیب و غریبی را در زندگیام طی کرده باشم. این منطقی نبود. هر کسی من را از نزدیک میشناخت محال بود چنین چیزی را باور کند از جمله خود من.
در سنت رسانه، اگر مصاحبهای با فرد متهم به آزارهای جنسی صورت بگیرد، با افرادی که در پرونده به او اتهام زدهاند، تماس گرفته میشود تا نظر آنها را بپرسند. یا به پژوهشهای همان رسانه در موضوع این اتهامها پرداخته میشود و با خبرنگاران آن پژوهشها مشورت میشود. آنچه در شرق منتشر میشود نشان میدهد که مجری مشقهایش را برای آماده شدن این مصاحبه به شیوه مرسوم کار رسانه انجام نداده است.
علاوه برآن، مجری علاقهای ندارد از جایگاه «استاد و پیرو» خارج شود و حتی خود را مشتاق نشان میدهد تا بهعنوان یک مرد که صندلی و میکروفن را دارد، کمک کند تا این روایتهای آزار جنسی درست مطرح نشوند، وقتی آنها را محدود به «اتهامات اخلاقی» میکند و سانسور درونی خودش را هم جلوی چشمان مخاطب قرار میدهد و تأکید میکند «سند و مدرکی» هم نداشتند و انگار شرم دارد بیشتر از این بگوید، مبادا خود هم «جوهری بر لباس استاد» ریخته باشد.
روایت آزارهای جنسی آغداشلو در نیویورکتایمز
میزبان که بیچالش به آغداشلو اجازه صحبت میدهد، میپرسد که «چون که میفرمایید ای کاش سه چهار سال پیش این را از من میپرسیدند» و «این کسانی که به شما این اتهامات را زدند بعدا سند و مدرکی نتوانستند رو کنند» و آغداشلو میان کلام او میپرد که «نه واقعا، الان دیگر خیلی دنبال این مسأله نیستم، به کل ازش عبور کردم» و «از اولش هم سندی وجود نداشت».
میزبان و میهمان سند را تعریف نمیکنند که منظورشان از سند، فایلها عکس، صدا و ویدیو است یا چه؟ انتظار داشتند زنان چه کنند تا از نظر آنها اهمیت پیدا کند ورای اینکه از دید خود بگویند شاهد چه بر بدنشان بودهاند.
نسخه فارسی، چهار عکس بههمراهش دارد که دو عکس متعلق به دو نفر از راویان خشونت جنسی است: سارا امتعلی و سولماز اژدری. در متن گزارش میتوان خواند که امتعلی، «در یک پست توییتری در روز ۲۲ اوت مبنی بر تعرض جنسی آقای آغداشلو به او در یک دیدار کاری برای مصاحبه در سال ۲۰۰۶ صورت گرفت» میگوید که «آغداشلو با عبایی جلو باز که زیرش برهنه بود به استقبال او آمد، به زور او را بوسید و بدنش را به او مالید». فصیحی در ادامه گزارشش نوشته:
در مصاحبههای تلفنی، ۴۵ نفر، از جمله شاگردان سابق، یک دستیار قدیمی، گالریداران، بازیگران، یک دلال آثار هنری در تهران و خبرنگاران فعال در حوزهی فرهنگ و هنر در ایران گفتند که در مجامع هنری همه از رفتارهای آقای آغداشلو با شاگردان دختر و جوان باخبر بودند. سیزده نفرشان گفتند که قربانی او بودند، که یکی از آنها در آن زمان تنها ۱۳ سال داشت. در هر سیزده مورد هم یکی از اعضای خانواده، دوست یا همکار در مصاحبههای جداگانه گفتند که در جریان این مواجهه بودهاند. اکثر زنان همدیگر را نمیشناختند و در دهههای مختلف شاگرد آقای آغداشلو بودند.
سولماز اژدری، ۳۲ ساله، از شاگردان نقاشی آغداشلو هم به فصیحی گفته است:
آوازهی آقای آغداشلو در دنیای هنر رازی آشکار بود اما کسی اقدامی در این مورد نمیکرد.
اژدری در این روایت گفته در سال ۲۰۰۷ در یکی از کلاسهای طراحی مدادش میافتد روی زمین و خم میشود آن را بردارد که میبیند دست آقای آغداشلو میان پاهای یکی از شاگردان دختر است.
در ابتدای گزارش نیویورکتایمز، فصیحی مینویسد که «آقای آغداشلو درخواست مصاحبه را رد کرد و با قاطعیت هر گونه عمل خلاف را انکار نمود. به گفته وکیل ایشان، وی حتی از یکی از مدعیان به اتهام افترا شکایت کرده است» و سپس در ادامه به بیاینه او خطاب به این رسانه اشاره می کند که در آن نوشته شده است:
اتهامات تعرض جنسی مطرح شده علیه من پر از اشتباهات فاحش، اظهارات نادرست و ساختگی است. صراحتاً میگویم که من همیشه سعی کردهام با مردم با احترام و شرافت رفتار کنم و به کسی تعرض نکرده، به کسی آزار نرساندهام و از کسی سوءاستفاده نکردهام.
آغداشلو در ادامه نوشته «من انسان بیعیبی نیستم» و اگر رفتارم باعث آزار و یا رنجش کسی شده، «عمیقاً عذرخواهی میکنم.»
«چقدر خوب بود این اتفاق نمیافتاد ولی وقتی میافته، میافته»
آغداشلو میگوید «عدهای از دوستداران من شروع کردند به پیدا کردن سر نخها» تا «یک تصویر نسبتا کاملی بسازند» ولی «هرچقدر این تصویر از این طرف قوت میگرفت از آن طرف سستتر میشد».
ما اما نمیدانیم این افراد که هستند؟ نام آنها چیست؟ میزبان نمیپرسد و اجازه میدهد تا آغداشلو مفصل برداشت خودش را از بخشی از رمان «ناطوردشت» نوشته جی. دی. سلینجر بگوید که راوی برای دیدن خواهرش فیفی جلوی مدرسه او رفته بود و «فحشی بسیار رکیک» بر دیوار میبیند. این فحش «خفه شو» (یا fuck you) است.
میزبان میگوید رمان را خوانده اما ظاهرا حواشی زندگی سلینجر را دنبال نکرده است. سلینجر هم متهم به آزارهای جنسی توسط زنان مختلف و بهخصوص از سوی جویس مینارد (Joyce Maynard) است که در ۱۸ سالگیاش، پیش سلینجر رفت تا از او نوشتن بیاموزد و سلینجر او را دعوت کرد تا اسکالرشیب دانشگاه ییل را رها کند، تحصیل را کنار بگذارد، پیش او بیاید تا با هم زندگی کنند و از او بچهدار شود. سلینجر در آن زمان ۵۴ ساله بود.
برای آغداشلو، نوشته روی دیوار در رمان «ناطوردشت»، مانند لک مرکبی است که بر «پارچه سفید ابریشمی پیراهنی» ریخته و حالا نمیتوان آن را پاک کرد. هم او، هم میزبان، فراموش میکنند که راوی «ناطوردشت» در بخشی از این رمان به معلمش پناه میبرد، در خانه او احساس امنیت میکند، به خواب فرو میرود و بیدار که میشود معلم او در تاریکی تماشایش میکند؛ او را «دستمالیاش» کرده بود. راوی از این خانه هم فرار میکند. آغداشلو در ادامه میگوید:
بنابراین میتواند بگوید چقدر خوب بود این اتفاق نمیافتاد [لک مرکب بر پارچه سفید نمینشست] ولی وقتی میافته، میافته. چون کاریش نمیتوانی بکنی باید باهاش کنار بیایی. کنار آمدن هم بدین معنا نیست که بگویی نه این سوءنیت داشت، این آدم رذلی بود، این آنجا بر صورت من حسادت کرد، این آدم را وارد یک وسیله نقلیه جهنمی میکند که همینطور رو به پایین میرود و بهتر اینه که پیاده بشوی بهتره آن دستمال را بیاندازی زمین ای کاش که یک لکه سیاهی روی این پیراهن نمیچکید. وقتی چکیده خیلی خب حالا شده. بنابراین هرچه بهتان بگویم با علم به اینه که بیفایده است.
واژههای کلیدی آغداشلو در اینجا، «سلب حیثیت» و «هتک حرمت»، «توهم» و بخصوص «غیظ» است و تمرکز بر اینکه چرا باید علیه او اتهامهایی مطرح شود:
به مجموعه مکانیزمی نگاه بکنید که اصلا این روش را ابداع کردند. یعنی روش هتک حرمت را. لازمه اول این هتک حرمت اینه که تو، کسی باشی، تو چیزی شده باشی که ارزش این چپاندن را داشته باشی. اگه نداشته باشی که کسی واقعا نگاهت نمیکند چه برسه به اینکه بخواهد مرکب بهت بیاندازد.
«خانمی که شما اسم بردید با آن آقایی که شروع کردند»
در بیانیه اهالی رسانه که خواستار «بازنگری در ساختار مردانه و جنسیتزده» رسانهها شدهاند، با تاکید بر اینکه «رسانهها معمولا محدودیتهای قانونی را برای انتشار روایت زنان بهانه میکنند اما در رفتاری غیرمتعهدانه حاضر نیستند همین سیاست را در قبال متهم به آزار هم تکرار کنند» آمده است:
اینجا مسئله فقط رفتار غیرحرفهای روزنامهنگارانه نیست بلکه ضبط بیش از یک ساعت مدح از فردی با اتهامهای آزار زنجیرهای است. شبکه شرق قطعا میداند که انتشار چنین محتوایی کدام کفه نابرابریهای جنسیتی را سنگینتر میکند و تا کجا با ارعاب راویان به فرهنگ سکوتی که سالها حول روایتگری علیه خشونتهای جنسی بود دامن میزند. گویی به راویان بالقوه و بالفعل جنبش روایتگری گفته میشود که حتی اگر جرات کنید و پا پیش بگذارید چندی بعد، یا به بیان آغداشلو «وقتی که گرد و خاک خوابید»، متهمان را جلوی دوربین میآوریم تا از آنان اعاده حیثیت کنیم.
در فضای دادگاههای آمریکا، به بررسی این گونه اتهامها «این گفت اون گفت» (he said she said) گفته میشود؛ یعنی حرف یک طرف در مقابل طرف دیگر گذاشته میشود و درنهایت هیات منصفه تصمیم میگیرد که حرف کدام سو را بر پایه آنچه ارائه شده، بپذیرد. درنهایت بنا بر تشخیص قاضی و براساس قانون طرف مغلوب به برنده، غرامت پرداخت میکند.
در فضای رسانهای گفته میشود که آغداشلو از نیویورکتایمز شکایت کرده اما در نسخههای همچنان موجود از گزارش فصیحی در این رسانه اشارهای به این موضوع نشده است. در موارد این چنینی، اگر شکایت به نتیجهای رسیده باشد، در ابتدا یا انتهای آن مطلب توضیح / تصحیح نوشته میشود و یا در صورت لزوم کل مطلب آرشیو شده و از دسترس خارج میگردد. بنابر پانویس، نسخه فارسی کنونی گزارش نیویورکتایمز تصحیح دارد اما در موضوع گزارش تفاوتی ایجاد نمیکند و ارتباطی به شکایتهای آیدین آغداشلو ندارند.
در موضوع مقاله ما میزبان مصاحبه شرق، بهجای آنکه اشاره کند «خانم فصیحی در یک رسانه خارجی» چه منتشر کرد و اینکه رسانهای مانند «شبکه شرق» چه فعالیتهای رسانهای در ارتباط با این سوژه انجام داده است، حتی نشان نمیدهد که گزارش را کامل خوانده است؛ یزدانپرست میگوید «اگر اشتباه نکنم خانم فصیحی در یک رسانه خارجی با یکی دو تا از این خانومها مصاحبه کرد» که آغداشلو به میانه کلام میپرد و میگوید «نه، هیچکدام اسم نداشتند. هیچکدام. مطلقا!». میزبان در مقابل این ادعای نادرست واکنشی نشان نمیدهد و نمیگوید گزارش عکس و نام داشت ولی نه تصویر و نامهای همه افرادی که اتهامها را وارد کردند.
مجری توضیح هم نمیدهد روال کار یک رسانه مانند نیویورکتایمز برای بررسی و انتشار چنین گزارشی چیست، موضوعی که یک خبرنگار آگاه به آن میتواند آشنا باشد. در مقابل یزدانپرست به آغداشلو فضای گفتن این را میدهد که:
خانومی که شما اسم بردید با آن آقایی که شروع کردند، از ۱۵ سال پیش، اینها بر حسب همین کمپین خراب کردن یک نفر کارشان را شروع کردند و ادامه دادند، تا جایی که توانستند و میشد، بعد دیگر طبق قوانین روزنامهنگاری آمریکایی اگر چیزی خبر نباشد بدرد نمیخورد... اینکه انگیزه آن خانوم و آن آقا چه بود، حالا آن به خودشان مربوط است، من اینجا نمیخواهم داوری کنم.
میزبان نمیپرسد «آن آقا» کیست؟ در مقابل طوری که گویی حرف آغداشلو را قبول دارد میپرسد «گفتید آدم کسی شده باشه که بیارزد این اتهام را بهش زد» و سپس گفتههایی را مطرح میکند که انتقادهای بیشماری را در پی داشت: «آقای آغداشلو آیا بوده در همین موارد کسی یا کسانی، خانمی یا خانمهایی به واسطه هیئت ظاهری جذاب شما، به واسطه نام و شهرت و هنرتان به شما نزدیک شده باشد و به آنچه در ذهنش به کامیابی معنا میشود، نرسیده باشد و بعد بیاید آن نزدیکشدن را به تعرض تعبیر کند؟»
فرناز فصیحی در پاسخ به انتشار بخشی از این مصاحبه در پروفایل ایکس شرق نام «آن آقا» را آورده است:
ادعاهای ناشناس علیه آقای آغداشلو بار اول در سال ۲۰۱۸ توسط افشین پرورش، خبرنگار تحقیقی ایرانی، در اینستاگرام آغاز گردیدند. آقای پرورش در پست خود نوشته بود که با ۲۱ زن، از جمله یک دختر زیر سن قانونی، مصاحبه کرده که اظهار کردند آقای آغداشلو به آنها تعرض جنسی نموده است.
میزبان در ادامه این پاسخ را از آغداشلو میشنود که «در زندگیام به زعم خودم در هیچ موردی سعی کردم اسباب آزار کسی به طور عمد یا سهو حتی نشوم» و «میزان احترامم نسبت به زنها خیلی در زندگیام خیلی زیاد بوده، بیشتر از تمام کسانی که در زندگیام میشناسم» و «من تمام نقاشیهای مهم خودم را که نگاه میکنم در ستایش زنهاست در باب ستمی که به زنها رفته در باب بیحرمتی که به زنها شده» و «من حتی در جدا شدنهام چه مرد چه زن با غیظ جدا نشدم».
درنهایت، آغداشلو اتهامهای مطرح شده را «کشتن معنوی» میخواند:
اگر بخواهم پاسخش را بدهم به این مسائل رجوع میکنن که این را غلط گفتی این را درست گفتی رجوع میکنن به اینکه آقا تو همانی هستی که! درنتیجه بهترین راه برای کشتن یک نفر، کشتن معنویاش است، این روش فوقالعاده رایج بسیار زیاد نمونههایش را دیدیم و هنوز هم میبینیم و هنوز در جریانه، پشت گوشمان دارد اتفاق میافتد.
میزبان در پاسخ میگوید، «ولی کشتن معنوی در مورد شما نتوانست اتفاق بیافتد» و در پاسخ میشنود، «به خاطر صبر من بوده. اگر وارد مجادله میشدم به طور معنوی هم کشته میشدم».
در فاصله انتشار روایتهای آزار جنسی در نیویورک تایمز تا انتشار این مصاحبه، نقاشیهای آیدین آغداشلو بخشی از گرانقیمتترین فروشهای «حراج تهران» بودهاند.
ادامه دارد...