رحیم قمیشی
آنقدر از شنیدن خبر خودکشی آقای سید ابراهیم نبوی ناراحتم که توان نوشتن مرثیهای برای او را هم ندارم.
من هر وقت مطلبی را با قلم ایشان میخواندم امکان نداشت خنده بر لبانم نیاید یا امید در دلم زنده نشود.
خداوند رحمت کند این مرد نازنین را.
ما چند میلیون ایرانی مهاجر یا پناهنده در آمریکا داریم؟
هیچکس نمیداند.
آیا همه آنها جرم داشتهاند؟
چرا باید با حاکمیتی طرف باشیم که بی توجه به هزاران مشکل چند میلیون ایرانی، هیچ تدبیری برای بازگشایی سفارت نداشته و هیچ توجهی به مشکلات آنها نکند.
آمریکا یک تبعه هم در ایران ندارد تا نگران سفارت باشد، آیا ما جان چند میلیون ایرانی، ازدواجشان، فوتشان، دفاع از حقوقشان، رسیدگی به مشکلاتشان، آنهمه بیاهمیت است که ۴۵ سال است هیچ کوششی برای بازگشایی سفارت نداشتهایم.
بیعقلی و بیتدبیری و لجاجت تا کجا؟
سید ابراهیم نبوی دو بار در ایران به زندان انداخته شد.
او هیچ سلاحی جز قلم بسیار شیرین نداشت. ناگزیر از ترک ایران شد، تا فقط بتواند نفس بکشد.
همانطور که بسیاری از ایرانیان میروند تا تنها بتوانند زندگی کنند، بتوانند نفس بکشند، زندان نروند، تهدید نشوند...
ما نمیخواهیم خبر خودکشی بشنویم.
ما زندگی را دوست داریم
دلمان میخواهد همه ایرانیها امکان بازگشت به کشور را داشته باشند.
میخواهیم هیچکس به اتهام انتقاد زندان نرود.
مخالفت با حاکمیت جرم تعریف نشود.
جان انسانها محترم شمرده شود.
ما میخواهیم سید ابراهیم نبوی دوباره زنده شود.
دوباره برای ما متنهای شیرین بنویسد، حقایق را با زبانی نرم.
ما دلمان میخواهد بیشتر از این اخبار بد نشویم.
ایران ما به سرمایههایش نیاز دارد.
این شخصیتها کمتر تکرار میشوند.
چقدر چوب ناکارآمدی این حاکمیت را باید بخوریم؟
ما امروز دست به دست هم ندهیم
برای نجات ایران
فردا ممکن است خیلی دیر باشد.
"ابراهیم نبوی جان خود را گرفت"