از نگاه جامعه شناسی همیشه پیوندی میان فرهنگ و تمدن از یکسو و از سوی دیگر نوع باورها و اعتقادهای رایج موجود است. اگر چنانچه تناقض حادی میان اعتقادها و تمدن باشد، این امر بیان یک آسیب، یک عقب ماندگی و یا ناسازگاری کامل می باشد. فلسفه کلاسیک با فرهنگ و تمدن ایرانی دارای روندهای همسو می باشد ولی با اسلام در آنتاگونیسم است.
مبنای فلسفه کلاسیک
در فلسفه کلاسیک، فلسفه را بهعنوان دانشی عقلانی که به بررسی اصول بنیادین هستی و شناخت و ارزشها میپردازد، تعریف میکنند. این تعریف بر اساس سنت فلسفی یونان باستان شکل گرفته و در سده های بعدی نیز تحول یافته است.
افلاطون فلسفه را شناخت حقیقت و حرکت بهسوی عالم مثل میدانست. او فلسفه را بهعنوان ابزاری برای رسیدن به حقیقت و خیر مطلق در نظر میگرفت. ارسطو فلسفه را علم به پدیده های واقعی از آن جهت که موجود هستند تعریف کرد، وظیفه فلسفه بررسی ماهیت هستی و علت های نخستین پدیدههاست. سیسرون فیلسوف رومی فلسفه را مادر تمام دانشها میدانست، زیرا به اصول بنیادین دانشها میپردازد.
البته در تاریخ اندیشه تلاش هایی بوده اند تا فصل مشترکی بین فلسفه و دین بیابند. سنآگوستین فلسفه را جستوجوی حقیقت از طریق خرد تعریف کرد و آن را با ایمان دینی مرتبط دانست. فارابی و ابن سینا نیز به ترکیب اندیشههای افلاطون و ارسطو با برخی مفاهیم اسلامی دست زدند. فرهنگ دینی گاه خود را به فلسفه تحمیل کرده است ولی فلسفه پویایی اش را در بیرون از احکام جزمی و در عرصه آزاد اندیشی و در استقلال پیدا کرده است.
در فلسفه کلاسیک، تفکر فلسفی بر اساس عقل، منطق و استدلال قیاسی شکل میگیرد. موضوع های اصلی آن شامل:
هستیشناسی متافیزیک: بررسی وجود و چیستی آن
شناختشناسی اپیستمولوژی: ماهیت و حدود دانش
اخلاق و فلسفه ارزشها: بررسی مفاهیمی مانند خیر، فضیلت، سعادت و عدالت.
در فلسفه کلاسیک، فلسفه دانشی بنیادین برای شناخت حقیقت، هستی و ارزشها بر اساس تفکر عقلانی و منطقی است. این تعریف در طول تاریخ تغییر کرده است اما همچنان ریشه در سنت اندیشه یونانی دارد.
زرتشت با سه اصل فلسفی اخلاقی: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک، یک ساختار بزرگ اندیشه گری را پی ریزی نمود. در دیگاه او در پایان زمان، نیکی بر بدی پیروز میشود و جهان به کمال میرسد. زرتشت انسان را موجودی آزاد میداند که باید آگاهانه راستی را برگزیند و با دروغ و پلیدی پیکار کند تا به سعادت فردی و جهانی برسد. تاثیر آئین زرتشت را در فلسفه کلاسیک یونان می توان مشاهده نمود. جهان ایرانی از دیدگاه زرتشت و فلسفه کلاسیک یونان دور افتاد و با اسلام و شیعه گری دستخوش انحطاط شد.
در اینجا یکی از فصل های متعدد فلسفه ارسطو، فضیلت، را باز میکنیم تا نگاه اسلام و قرآن را بسنجیم. مقایسه فلسفه فضیلت ارسطو و حکم اسلام نشان می دهد شکاف بزرگ و آنتاگونیسم آشکاری در این دو دیدگاه وجود دارد.
اخلاق و فضیلتگرایی ارسطویی
ارسطو، یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ غرب، در سال 384 قبل از میلاد در شهر استاگیرا در شمال یونان به دنیا آمد. ارسطو آثار گستردهای در زمینههای مختلف از جمله فلسفه، علوم طبیعی، منطق، اخلاق، سیاست، و متافیزیک نوشت که تأثیر عمیقی بر اندیشه غربی و به ویژه بر فلسفه قرون وسطی و رنسانس گذاشت. ارسطو، شاگرد افلاطون و معلم اسکندر مقدونی، دیدگاهی متفاوت و عملیتر نسبت به استادش داشت. واقعگرایی ارسطو در برابر ایدهآلیسم افلاطونی قرار می گیرد. برخلاف افلاطون که جهان مُثُل را واقعیتر از دنیای محسوس میدانست، ارسطو معتقد بود که حقیقت در همین دنیای مادی است و اشیاء ذات خود را درون خود دارند، نه در جهانی جداگانه. برخلاف افلاطون که بیشتر متکی بر عقل و نظریه بود، ارسطو به مشاهده و تجربه اهمیت زیادی میداد و به مطالعهٔ و شناخت طبیعت، جانوران و منطق علمی پرداخت. بهطور کلی، ارسطو بر تجربه، منطق، واقعگرایی، اعتدال در اخلاق، حکومت مبتنی بر قانون و رابطه میان سعادت و فضیلت تأکید داشت و تأثیر عمیقی بر علوم، فلسفه و سیاست گذاشت. فلسفه دریافت جهان را به اعتبار تفکر انسانی و دانش تجربی و بررسی پدیده ها میسر می داند.
در کتاب اخلاق نیکوماخوسی، ارسطو سعادت را هدف نهایی زندگی دانست و آن را در «زندگی بر اساس فضیلت» تعریف کرد. او اعتدال و میانه روی را مهم میدانست، یعنی نه افراط و نه تفریط. ارسطو بر آن است که در زندگی یک هدف یاغایت نهایی وجود دارد. او میگوید غایت نهایی خیری والاست، که تنها بخاطر ذات خود مطلوب است، خواهش نهایی ماست و در تمامی کنشهایمان میل دسترسی به آن جریان دارد. سعادت در جایگاه عالیترین مرتبه خیر قرار دارد. ارسطو سه سبک زندگی متفاوت را که گمان میشود در آنها سعادت جاریست، مورد بحث قرار میدهد: زندگی بر اساس لذت، زندگی سیاسی و زندگی مبتنی بر فضیلت. او تطبیق سعادت با زندگی بر اساس لذت را مردود میشمارد و چنین زیستی را «بردهداری» و تنها درخور «چهارپایان» میداند. زندگی سیاسی مبتنی بر خواست و جاه طلبی فردی است. ارسطو به این نتیجه میرسد که زندگی عقلانی متعالیتر از زندگی سیاسی است و مراحل والای نیاز به سعادت را پاسخ میدهد.
ارسطو فضیلت را بهعنوان یک حالت تعریف می نماید و آن را نه تنها از احساسات و استعدادها، بلکه از فعالیتها متمایز میکند. ارسطو شادی را یک فعالیت یا انرژی می نامد، به این معنی که شادی یک حالت عاطفی نیست، بلکه یک شیوه و روش زندگی است. خوشبختی نه در این که ما هستیم، بلکه در رفتارمان و درکردارمان نمایان می شود. فضیلت، تمایل به عمل به گونهای است که زندگی خوشبخت و سعادتمندی داشته باشد. بدون فضیلت نمیتوانیم خوشبخت باشیم، اگرچه داشتن فضیلت به خودی خود ضامن خوشبختی نیست. ارسطو اشاره می کند که کسانی که در بازی های المپیک افتخار کسب می کنند، بناگزیر نیرومندترین افراد حاضر نیستند، بلکه قوی ترین، افرادی هستند که در عمل رقابت می کنند. شاید یکی از تماشاگران از همه رقیبان نیرومندتر باشد اما این تماشاگر حق کسب افتخار ندارد. به همین ترتیب، ممکن است فردی دارای فضیلت باشد، اما زندگی شادی نخواهد داشت، مگر اینکه بر اساس این روحیه عمل کند و بازیگر باشد.
زندگی سعادتمند (یودایمونیا) Eudaimonia
فضیلت در فلسفه ارسطوبه عنوان یک ویژگی اساسی در نظریهی اخلاقی او مطرح میشود و ریشه در مفهوم اخلاق فضیلتگرا دارد. در این دیدگاه، فضیلت به معنای کمال یا تحقق قابلیتهای انسانی است که منجر به یک زندگی خوب و سعادتمند (یودایمونیا) میشود. سعادت همان شکوفایی انسانی بر پایه فضایل است.
ارسطو فضیلت را عادت و ملکهای پایدار در شخصیت انسان میداند که باعث میشود فرد به گونهای درست و شایسته عمل کند. او فضیلت را حد وسط بین دو رذیلت افراط و تفریط میداند. شجاعت حد وسط بین ترسویی و بیباکی است و یا سخاوت حد وسط بین خست و ولخرجی است.
ارسطو فضایل را به دو دسته تقسیم میکند: فضائل عقلانی و فضائل اخلاقی
(Dianoetic Virtues) فضایل عقلانی
فضایل عقلانی مربوط به قوهی عقل و تفکر هستند و از طریق آموزش و تجربه به دست میآیند. مهمترین آنها عبارتاند از حکمت (سوفیا)، دانش، درک مفاهیم کلی و اصول بنیادی. و همچنین خردمندی (پرونسیس)، اندیشه گری نیک، توانایی تصمیمگیری درست در موقعیتهای عملی.
(Ethical Virtues) فضایل اخلاقی
فضایل اخلاقی مربوط به منش و رفتار انسان هستند و از طریق عادت و تمرین پرورش مییابند. مهمترین آنها شامل شجاعت، عدالت، خویشتن داری، سخاوت یا بخشایش است.
حال باید پرسید رابطهی فضیلت و سعادت چیست؟ طبق نظر ارسطو، سعادت واقعی تنها زمانی به دست میآید که انسان مطابق با فضیلتهای خود زندگی کند. این سعادت نه یک احساس زودگذر، بلکه یک حالت پایدار از شکوفایی انسان است که در آن فرد در هماهنگی با عقل و فضیلتهایش عمل میکند.
چگونه فضیلت در تربیت انسان جای میگیرد؟
ارسطو سفارش میکند که فضایل اخلاقی از طریق عادت و تکرار و تمرین و بازکاری مداوم کسب میشوند. هیچکس در سرشت و گوهر خود شجاع یا عادل و دادگستر متولد نمیشود، بلکه با تمرین این خوی و چونی، به فردی با فضیلت تبدیل میشود. فضیلت در فلسفهی ارسطو یعنی میانهروی و شکوفایی تواناییهای انسانی که از طریق تمرین و عادت و ورزش به دست میآید. این فضایل راه رسیدن به سعادت واقعی را فراهم میکنند و اساس اخلاق در دیدگاه ارسطویی را تشکیل میدهند. بنابراین سعادت و زندگی خوب انسان به فضایل عقلانی و فضایل اخلاقی بستگی دارد.
فلسفه در تضاد با اسلام است
فلسفه از مطلقیت فکری دوری میجوید و از احکام متعصبانه و قطعی گریزان است. فلسفه با پرسشگری ها و شناخت ها و شیوه های گوناگون همساز است. فلسفه همسو با دانش است و کشف علمی در باره هستی و پدیده های مادی را پایه پرسش های جدید قرار می دهد. فیلسوفان به ارزش های معنوی و انسانی توجه دارند و از جزم ها و مقدسات دینی بدور هستند. ارسطو و دکارت و کانت و لوک فری به جهان و رویدادها نگاه می کنند و فلسفه خود را با طبیعت و جامعه و جسم و روان انسانی و دانش درگیر می کنند.
دین اسلام می گوید الله جهان و آدم را آفریده است، وحی به محمد رسیده است و کسانی که در اطاعت الله نباشند دوباره پس از مرگ زنده می شوند و در معاد سوزانده خواهد شد. برخی متفکران اسلامی، بهویژه علمای کلام اشعری و برخی فقیهان سنتی، فلسفه را با اسلام ناسازگار دانستهاند. استدلالهای اصلی آنها عبارتاند از:
برتری وحی بر عقل. وحی منبع اصلی شناخت در اسلام است، و فلسفه که بر استدلال عقلانی تکیه دارد، انسان را از راه درست منحرف کند.
مسائل متافیزیکی مورد اختلاف برخی از نظریات فلسفی، مانند قدم عالم (قدیم بودن جهان) که توسط فارابی و ابنسینا مطرح شد، با آموزههای اسلامی مانند حدوث عالم مخلوق بودن جهان ناسازگار دانسته شده است.
امام محمد غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه (تناقضات فلاسفه)، برخی نظریات فلسفی را کفرآمیز دانست و گفت که فیلسوفانی مانند فارابی و ابنسینا در سه مسئله به کفر نزدیک شدهاند:
1- قدیم دانستن جهان
2- نفی علم جزئیات از خدا
3- انکار معاد جسمانی
تعقل در قران همان تعقل و خردگرایی مدرن نیست
قرآن فلسفه نیست بلکه حکم تعبد و اطاعت از الله است. قرآن کتابی است که هدف اصلی آن هدایت بشر به سوی پرستش و اطاعت از الله است. قرآن کتابی «وحیانی و هدایتی» است که انسان را به معیارهای دینی مانند ایمان، تقوا، اخلاق و عمل صالح دعوت میکند. ولی این «هدایت» با فشار مداوم روانی و تهدید به قتل و جهنم همراه است. افزون بر آن قرآن کتاب فرمان سیاسی و قضایی خلیفه های عرب دوران بنی امیه و بنی عباس بوده است. حال آنکه فلسفه به معنای تفکر عقلانی و استدلالی درباره هستی، معرفت و حقیقت است. قرآن از انسان میخواهد که با تعقل، تسلیم امر الهی باشد و به وحی به عنوان منبع برتر هدایت ایمان بیاورد. قرآن می گوید من کلام الله هستم و نفی آیات به ارتداد و کفر می انجامد. قرآن به انسان می گوید تفکر کنید. ولی این سفارش به تفکر بمعنای اندیشه گری و استدلال و خودمختاری فکری نیست.
تعقل در قرآن با خردگرایی مدرن تفاوت اساسی دارد. در قرآن، تعقل به معنای تفکری است که در چارچوب وحی و ایمان به خداوند انجام میشود. در واقع، تعقل قرآنی به شناخت نشانههای الهی، تفکر در آفرینش و هدایت به سوی ایمان منجر میشود.
تعقل در قرآن به عنوان راهی برای ایمان است. قرآن بارها انسان را به تفکر در آیات الهی، نظام خلقت و سرنوشت اقوام گذشته دعوت میکند. اما این تعقل در چارچوبی است که انسان را به پذیرش توحید و تسلیم در برابر خداوند سوق دهد. برای مثال:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ (آلعمران: ۱۹۰)
(همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز نشانههایی برای خردمندان است)
خردگرایی مدرن، که از دوره روشنگری در غرب شکل گرفت، بر استقلال عقل و تجربهگرایی تأکید دارد و راه را برای دانش می گشاید. در حالی که در نگاه قرآنی، عقل آدمی قادر به یافتن حقیقت نیست و به هدایت قطعی وحی نیاز دارد. به همین دلیل، تعقل در قرآن همیشه با ایمان و تقوا همراه است و اگر عقل از این مسیر خارج شود، انسان را به گمراهی میکشاند
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَة»(جاثیه ۲۳).
آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته [به سبب اعمالش] گمراه کرده و بر گوش و قلبش مهر نهاده و بر چشمش پردهای افکنده است؟
بنابراین، در جهانبینی قرآنی، حکم است تا فرد در مسیر هدایت الهی حرکت کند، در حالی که خردگرایی مدرن عقل را مستقل در نظر میگیرد. خِرَدپرستی (راسیونالیسم) یعنی عقل را تنها منبع شناخت بدانیم. هدایت الهی یعنی خداوند از طریق پیامبران و کتابهای آسمانی معنا دارد، هدایت الهی همان خرافه پرستی و اوهام گرایی است.
قرآن بر تعقل، تدبر و تفکر اشاره کرده است، اما این تعقل در چارچوب وحی قرار دارد. عقل در اسلام ابزاری برای شناخت خدا و تأمل در آیات اوست. بینایی انسان بمعنای قبول حرف الله است. برای نمونه:
(104 انعام )«قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا»
بهراستی، دلایل روشن از سوی پروردگارتان به شما رسیده است، پس هر که بینا شود، به سود خود اوست، و هر که کور گردد، به زیان خود اوست
قرآن از کسانی که عقل را بدون هدایت الهی به کار میگیرند، انتقاد میکند، چون ممکن است دچار خودبینی، گمراهی یا پیروی از هوای نفس شوند. به باور قرآن، عمل و تفکر جدا از اراده و حکم الله، بمعنای گیرکردن در هوای نفس است و این امر خطای نابخشودنی است.
(جاثیه: ۲۳) «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»
(آیا دیدی کسی را که خدای خود را هوای نفسش قرار داده است؟)
دیدگاه قرآن در باره فضیلت چیست؟
در قرآن منشا فضل، الله است. در سوره جاثیه می آید که الله به بنی اسرائیل کتاب و نبوت داد و فضیلت بخشید ولی آنها به بر خلاف عمل کردند و ظلم و تعدی پیشه کردند. در اینجا فضیلیت ویژگی کیفی بشر نیست.
اسلامگرایان برآنند که احترام به انسان پایه اعتقادی قرآن است. آنها می گویند اسلام به فضیلت انسانی باور دارد. حال آنکه فضیلت پدیده ای است که جدا از دین و قوم و جنسیت و خانواده قابل درک است. کیفیت انسانی معیار اساسی تعریف شایستگی و فضیلت انسانی است.
در قرآن واژه فضیلت می تواند برابر تقوا باشد که بمعنای برتری معنوی است. این برتری به لحاظ نزدیکی و اطاعت از الله است. قرآن بر تقوا پرهیزگاری بهعنوان مهمترین معیار برتری شما تأکید دارد:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»
همانا گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست
(سورهی حجرات، آیهی ۱۳)
این آیه نشان میدهد که در نگاه قرآن، فضیلت حقیقی انسان در تقوا و پرهیزگاری در نزد الله است. آیا قرآن دیدگاهی جهانشمول دربارهی فضیلت ارائه میدهد، یا اینکه فضیلت را فقط در چارچوب ایمان و بندگی تعریف میکند؟ قرآن فقط از مؤمن سخن میگوید و نگاهش به انسان جهانشمول نیست چراکه در بسیاری از آیات، فضیلت و سعادت فقط برای مؤمنان در نظر گرفته شده و کافران و غیرمؤمنان تهدید به عذاب شدهاند. برای نمونه:
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا»
(بیگمان، کسانی که آیات ما را انکار کردند، به زودی آنان را در آتش خواهیم سوزاند.)
(نساء: ۵۶)
این نوع آیات نشان می دهند که بگوییم قرآن به فضیلت انسانی فارغ از ایمان دینی اهمیت نمیدهد و فقط مؤمنان را مستحق سعادت میداند. البته اسلامگرایان ادعا دارند که قرآن، معیارهایی مانند عدالت، احسان، علم، و تقوا را بهعنوان فضیلت معرفی کرده که میتواند شامل همهی انسانها شود. این گفته کاملن نادرست و جانبدارانه است زیرا در قرآن کافر و مرتد و مشرک، بطور قطعی خطا کارند و جایگاه آنها در جهنم است.
آیا قرآن فقط "مؤمن" را بهعنوان انسان واقعی میشناسد؟
بنظر می آید که در قرآن، واژهی إنسان هم برای مؤمن و هم برای کافر به کار رفته است. اما بسیاری از آیات، "انسان" را موجودی معرفی میکنند که در سرشت اش ضعیف، حریص، ستمگر، ناسپاس، خطاکار و عجول است.
«إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»
(همانا انسان حریص و بیتاب آفریده شده است)
(معارج: ۱۹)
«إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»
(همانا انسان بسیار ستمکار و ناسپاس است)
(ابراهیم: ۳۴)
این مواضع و احکام قرآنی بیان آنستکه قرآن نگاه منفی به انسان دارد، مگر اینکه او مؤمن شود. حقیقت فضیلت فقط در ایمان یافت میشود و غیر از آن، انسان در مسیر نادرستی و گناه و خطا و باطل قرار دارد. کسی که ایمان اسلامی نداشته باشد، قرآن تلاشهای او را بیارزش میداند. دیدگاه قرآن فضیلت را وابسته به ایمان میکند و هر کسی که ایمان نداشته باشد، حتی اگر فضایل اخلاقی داشته باشد، سرانجامی در جهنم دارد و اعمالش بیارزش تلقی میشود. ما فضیلت را از نگاه انسانی مورد توجه قرار می دهیم و دیدگاه جهان شمول داریم حال آنکه قرآن نگاه فرقه ای و دینی دارد و مشوق بندگی نسبت به الله است.
فضیلت از نظر ارسطو متکی بر عقلانیت و خردمندی و رفتار انسانی در این جهان است. چنین نگاه فلسفی هرگز نمی تواند مورد پذیرش قرآن و محمد باشد زیرا اراده الله، انحصاری و عمودی و استبدادی است. الله فرمان بر بردگان می راند، الله در جامعه بیابانی بی فرهنگ افراد را با تازیانه ردیف می کند و از آنها اطاعت می خواهد. در چنین جغرافیایی بهترین رفتار همانا پرسش نکردن و اجرای حکم الله است و افراد مانند گله ای تصور شده اند که نامش «امت» است.
ما به انسانهایی نیاز داریم که سرشار از درستکاری و بزرگواری و فضیلت باشند تا با کردار و رفتار نیک خود موجب سعادت گردند، انسانهایی که از فساد دورند و مشوق روان سالم جامعه اند. اینگونه انسانها نه بر اساس خرافه پرستی و اوهام دینی، بلکه فقط به اعتبار خردگرایی و آموزش فلسفی و کسب دانش و ارزش های انسانی، تربیت می شوند.
خوشبختی و سعادت و زندگی نیکو به فضیلت و نیک رفتاری و اخلاق معطوف به همیاری و مهربانی بستگی دارد. تعصب فرقه ای اسلام و شیعه گری، علیرغم توهم ابتدایی، پیوندهای اجتماعی را نابود می کند. در چنین تعصبی انسانها ستمگر می شوند و جامعه را به پارگی و پریشانی می کشانند. هماهنگی و همیاری و خردگرایی و دانش در جامعه شرط سعادت انسان است. سعادت و آسودگی انسان عوامل کلان و شخصی بسیاری می طلبد. در جامعه انسانها با اسلام هرگز به سعادت نزدیک نمی شوند زیرا بعنوان مدل کلان، اسلام یک توتالیتاریسم است و از نظر فردی، اسلام عامل بردگی و انحطاط فرد می باشد. فضیلت انسان در نفی اسلام است.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
------------------------------------------
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، 330صفحه انتشارات فروغ. ایجادی اثر دیگر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. کتاب تازه به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ در 350 برگ انتشار یافته است. از این نویسنده در گذشته کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته چند برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. افزون برآن، ایجادی در تلویزیون های پربیننده فرانسه بعنوان متخصص در باره خاورمیانه و اسلام و لائیسیته شرکت می کند.