از خود میپرسم: آیا میتوان بدون هراس و با خیالی آسوده، از وقوع جنگی شوم که حکومت اسلامی به رهبری شخص خامنهای، با تکرار شعار "مرگ بر آمریکا و اسرائیل"، در شیپور آن میدمد و هر آن ممکن است به فاجعهای بزرگ بدل شود، سر بر بالین نهاد؟
آیا میتوان بدون دوست داشتن این وطن و این مردمی که در محدودهی جغرافیایی آن زندگی میکنند و هموطن نامیده میشوند، از ایرانیت و آزادیخواهی سخن گفت؟
چگونه میتوان مبارزی پیگیر عدالت بود، بیآنکه در برابر ستمگران قد علم کرد؟ چگونه میتوان از رنج مردمی که زیر سختترین شرایط اقتصادی له میشوند، رنج نبرد و تمام وجودت به درد نیاید؟
چگونه میتوان خشمگین نبود از حکومتی که رگهای از ایرانیت در وجود آن نیست؟ حکومتی که در تمام دوران نحس حکومت اسلامیاش، تلاش کرده است تا هویت ایرانی را بزداید و آن را با سیمای عربی امت جایگزین کند.
مهمترین عاملی که به مردم هویت میدهد، در درجهی اول، چگونگی قرار گرفتن آنها در مجموعهای جغرافیایی و تاریخی به نام "وطن" است؛ سرزمین اجدادی که خود را با آن تعریف میکنند و به خود هویت میبخشند. هویتی که برای حراست از آن، رنجها کشیدهاند، ستمها دیدهاند و با چنگ و دندان از موجودیت فرهنگی، تاریخی و سرزمینی خود دفاع کردهاند.
بدون حفظ همین محدودهی جغرافیایی که امروز دستخوش تاراج و ویرانی حکومت اسلامی شده است، و بدون حراست از تاریخ خود، چگونه میتوانیم خود را به عنوان یک ایرانی تعریف کنیم؟ برای همین تعریف، چه جانها که فدا نشدهاند و چه حماسهها که شکل نگرفتهاند.
یکی از زیباترین حماسههای اسطورهای این سرزمین، نهادن جان بر سر تیر و شکلگیری حماسهی تراژیک آرش برای حراست از این مرز و بوم است. این حماسه، یادآور مردان و زنانی است که با وجود قرار گرفتن در کوران حوادث و هجوم بیگانگان، در آینهی تاریخ چهرهای شکوهمند از مقاومت و ایثار از خود به جای گذاشتهاند.
شکوهی که حاصل پایداری و مبارزه با ستمگران داخلی و مهاجمان خارجی است؛ تلاشی برای حراست از یکپارچگی قومی، تاریخی و فرهنگی که سالها اقوام مختلف ساکن در این سرزمین با یکدیگر آن را ساخته و شکل دادهاند.
اگر چنین نمیکردند، اکنون در کجای نقشهی جهان و در کجای تاریخ ایستاده بودیم؟
تجسم کنید ایران تکهتکه شده را؛ تجسمی که وحشت بر دل میافکند. تاریخ این سرزمین از روزهای وحشت کم به خود ندیده است. زمانی بود که در بلبشوی حکومت، کشور به دو منطقهی نفوذ و حضور بیگانگان در شمال و جنوب تقسیم شده بود. زوال استیلای حکومت مرکزی و ظهور جریانهای مختلف گریز از مرکز، کشور را در آستانهی فروپاشی کامل قرار داده بود. فاجعهای که امروز جمهوری اسلامی ما را در آستانهی شرایطی به مراتب بدتر از آن قرار داده است.
حدود یک قرن پیش، کشور در شرایطی بود که برای حفظ آن از خطر تجزیه و پاسخ به تحقیر حاصل از عملکرد حکومت بیعرضهی قاجار، یک همدلی عمومی و همبستگی ملی برای حراست از هویت ملی ضروری بود. همبستگی برای بازیافتن غرور ملی و اتحاد عمومی برای نجات کشور از تجزیه.
تلاشی که هدفش ایجاد امید و شور در دل ملت بود، در راستای عشق ورزیدن به این سرزمین، عشق به ملیت، به همبستگی قومی و تاریخی، در سیمای آزادیخواهی، تجددپذیری، مبارزه با تعصب و تحجر، و خدمت در راه حفظ وحدت ملی.
اموری که متأسفانه پس از گذشت یک قرن، با نازل شدن بلای جمهوری اسلامی بر این سرزمین، هنوز به قوت خود باقی است. تنها راه خلاصی از این بیماری، همبستگی ملی است. هر قلب دردمندی از درد مردم باید تمام نیروی خود را صرف شکلدادن به یک وفاق ملی کند. از تلاش هر فرد، هر جریان، هر تشکل، هرچند کوچک، دفاع نماید. هیچ حرکت و تلاشی را که در راستای وفاق عمومی برای مبارزه با جمهوری اسلامی صورت میگیرد، نباید از نظر دور داشت. باید از آن استقبال کرد و در جهت یاری رساندن به آن تلاش نمود. چرا که امروز هیچ امری مهمتر از مبارزه با جمهوری اسلامی و حکومت ولایی خامنهای نیست.
نگذاریم این سرزمین توسط مشتی بیوطن، چنین سرنوشت غمانگیزی بیابد و ویران شود.
حمایت کنیم از تلاش جمعی تدوینکنندگان "پیمان اخلاقی" که میتواند به کاهش اختلافها، جلوگیری از تخریب مبارزان، انسجام جریانهای سیاسی و تقویت همکاری کمک کند.
"مانع از هدر رفتن نیرو و زمان اپوزیسیون در رسیدن به هدفش، که همانا بنای جامعهای انسانی و پیشرفته است، گردد. "
ابوالفضل محققی
*

"تاگ"ها در قدرت، مسعود نقره کار

واکنشی به چهرههای متفاوت فاشیسم، مهدی استعدادی شاد