ماهنامهی اندیشهی پویا در ویژهنامهی نوروزی شمارهی ۹۵ خود، گفتوگویی با محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه، را منتشر کرده است که متن کامل آن را در ادامه میخوانید
«به نظر میرسد مهمترین روندها در وقایع سال آینده در جهان، بیتأثیر از بازگشت ترامپ به کاخ سفید، سیاستهای شوکآور او و واکنشهای سایر قدرتها در برابر آن نباشد. عملکرد ترامپ در روزهای آغازین حضورش در کاخ سفید و تصمیماتی همچون تعلیق برخی کمکهای خارجی امریکا، پیشنهاد خریداری گرینلند و طرح موضوع ادارهی غزه توسط امریکا نیز شگفتی برخی ناظران را برانگیخت. شما چه برداشتی از شخصیت سیاسی و دیپلماتیک ترامپ دارید؟
به باور من اندیشهها و اقدامات ترامپ، حتا اگر به اندازهی بیستدرصد به اجرا درآید و موفق شود، به یک دگردیسی اساسی نه تنها در داخل امریکا که در سطح جهانی خواهد انجامید. ترامپ چند ویژگی دارد که باعث میشود، بسیاری از رؤسای جمهور و رهبران جهان به جای اینکه در مقابل او بایستند، سعی کنند با او انطباقپذیری پیدا کنند.
یک ویژگی او این است که فردی مکتوب نیست بلکه شفاهیست. خاطرم هست که باراک اوباما در یک کنفرانس روایت میکرد که در دوران ریاستجمهوریاش، بعد از خوردن شام با خانواده در کاخ سفید، تا ساعت یازده شب مطالعه میکرد تا خودش را برای جلسات حکومتیِ روز بعد آماده کند و با آگاهی و بههنگام بودن در جلسات وارد شود و بحث کند. اما این یک ویژگی ترامپ است که دوست دارد مسائل را با صحبت کردنِ رودررو یا تلفنی حلوفصل کند. او همین حالا ساعتها پای تلفن است و اصلاً از سخن گفتن پای تلفن لذت میبرد.
افراد زیادی از بخش خصوصی و شرکتهای بزرگ امریکایی، این روزها به کاخ سفید میآیند و با ترامپ مذاکرهی رودررو میکنند. در گذشته سنت بر این بود که رئیس یک شرکت خصوصی، برای ملاقات با رئیسجمهور امریکا باید ابتدا نامهنگاری میکرد و بعد از طی شدن روند اداری، برای سه هفته تا یک ماه بعد، موعدی برای دیدار او با رئیسجمهور امریکا تعیین میشد. این روزها چنین پروتکلی رعایت نمیشود و افرادی هستند که بدون وقت قبلی، پایشان به کاخ سفید باز است و با رئیسجمهور جدید گفتوگو میکنند.
ترامپ علاقه دارد مسائل را به صورت سریع و با مذاکرهی حضوری یا تلفنیِ دوطرفه، با حداقل روند اداری یا مطالعهی پیشین دربارهی آن حلوفصل کند. روبیو، وزیر خارجهی جدید امریکا، اخیراً در یک مصاحبه گفته بود اگر قرار بود رویههای عادی در دولت امریکا به کار گرفته شود، اخراج مهاجران غیرقانونی کلمبیایی از خاک امریکا لااقل شش ماه طول میکشید.
ولی ترامپ در عرض شش ساعت دستورات لازم برای انجام این کار را با چند تلفن انجام داد و بخشهای مختلف انتظامی و اداری و دفاعی را برای آماده کرد تا مهاجران کلمبیایی را سوار هواپیما کنند و به کلمبیا بازگردانند. بنابراین عجیب نیست اگر کشورهایی که علاقهمند هستند مسائلشان را در ابتدای ورود ترامپ به کاخ سفید حل و فصل کنند، برای دیدار با او صف بکشند.
برای همین هم کشورهای عربی حوزهی خلیج فارس، روابط نزدیکی با اطرافیان و حتا اعضای خانوادهی ترامپ برقرار کردهاند تا بتوانند از این طریق، مسائلشان را با سرعت بیشتری به رئیسجمهور امریکا انتقال دهند. یا مثلاً مودی نخستوزیر هند همین رویه را در پیش گرفته، بهخصوص با توجه به اینکه همسر دیوید ونس، معاون رئیسجمهور امریکا، هندیتبار است.
نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل نیز به عنوان نخستین رئیس یک دولت خارجی به کاخ سفید رفت و یک هفته در واشنگتن ماند. مشاهده می کنید که تمام نکاتی که ترامپ در چند هفتهی اخیر دربارهی خاورمیانه مطرح کرده است، تابع گفتوگوهای شخصی او با نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل و تیم اوست.
یعنی این صحبتهای ترامپ، خروجیِ گردش کار اداری و بحث و مشورت در گروههای مشاورهای و فکری نبوده است که پس از طی روند معمول توسط رئیسجمهور امریکا به عنوان سیاست این کشور در قبال خاورمیانه اعلام شود. به طور مثال پس از اینکه ترامپ موضوع خرید و توسعهی غزه توسط دولت امریکا را مطرح کرد، مشاور امنیت ملی کاخ سفید در اظهارنظری گفت، منظور رئیسجمهور این بود که فلسطینیها خوب زندگی کنند.
یعنی حتا افرادی که پیرامون ترامپ، مسئولیت سیاستگذاری و تصمیمسازی در حوزهی سیاست خارجی امریکا را برعهده دارند، از مواضع اتخاذشده توسط او اطلاع نداشتهاند و ترامپ از طریق گفتوگوهای شخصی با نتانیاهو به یک جمعبندی رسیده و همانها را هم مطرح کرده است.
یک ویژگی دیگر ترامپ این است که او شخصیتی است که مورد به مورد موضوعات را پی می گیرد.(transactional) در سیاستگذاری امریکا معمولاً وقتی موضوعی مطرح میشود، آنرا در یک دایرهی بزرگتری بررسی میکنند و پیامدهایش را میسنجند و تحلیل میکنند که نسبت آن موضوع با مسائل کلان سیاست در امریکا چیست و سپس به یک سیاستگذاری نهایی میرسند.
اما ترامپ برخلاف این رویه، کارهایش را موردبهمورد پیشمیبرد. میگوید این مورد برایم مهم است، مستقل از اینکه چه پیامدهایی در جاهای دیگر خواهد داشت. اگر کسی به بایدن پیشنهاد میداد که امریکا غزه را تحت کنترل بگیرد و آنرا توسعه دهد، احتمالاً اولین پرسش بایدن این بود که در صورت انجام این کار، روابط امریکا از منظر امنیتی و اقتصادی با دنیای عرب چه خواهد شد؟ اما ترامپ اینگونه تصمیم نمیگیرد.
این شیوهی تصمیمگیری برای مخاطبان امریکا در دنیا مزایا و مضراتی دارد. هر قدر کشوری منافع وسیعتری داشته باشد، این موضوع ممکن است بیشتر به ضررش باشد. مگر اینکه بتواند با ترامپ بر سر یک پکیج به توافق برسد. در امریکا معمولاً یک تصمیم سیاست خارجی از نظرات شانزده نهاد عبور میکند، اما خیلی بعید است که این روند در دوران ترامپ اجرا شود و حدس کلی بسیاری از نویسندگان و صاحبنظران رسانهای و فکری در امریکا این است که با یک دولتی روبهرو هستند که میانهی چندانی با پروسههای اداری و اجرایی ندارد. ویژگی سوم ترامپ این است که او بهشدت تقابلجو (reciprocal) است. فرد تقابلجو میگوید اگر من برای شما کاری را انجام دادم، انتظار دارم لطف من را به شکلی جبران بکنید. یعنی باید تبادل متوازنی میان دو طرف برقرار باشد.
به نظر شما نیتی که ترامپ از طرح برخی مسائل جنجالی در سیاست خارجی آمریکا دارد، چیست؟ مثلا وقتی که ترامپ دربارهی به دست گرفتن کنترل غزه یا گرینلند و کانال پاناما صحبت میکند، آیا شما یک نوع قلمروطلبی در این مواضع میبینید و به نظرتان آیا ترامپ به فکر توسعهی قلمروی امریکا افتاده است؟
اینها را باید مورد به مورد بررسی کرد. چون چنانچه اشاره کردم، مواجههی موردبهمورد با مسائل، ویژگی اصلی ترامپ در رفتارها و سیاستهایش است. غزه، مسئلهی جناح ارتدوکس در حکومت اسرائیل است و فرامین اجرایی صادرشده توسط ترامپ دربارهی خاورمیانه، در واقع دستور کار اسرائیل است. ارتدوکس اسرائیل معتقد است غزه و کرانهی باختری جزو مناطق مقدس یهودند و یهودیان باید در این مناطق مستقر شوند.
هفتهی گذشته دولت امریکا از بودجهی رسمی خود یک میلیارد دلار به اسرائیل برای خرید هزار بمب متوسط و لودرهای کاترپیلار دی۹ مجوز داد. این لودرهای کاترپیلار دی۹ وسیلهای توانمند برای انجام عملیات آواربرداری در شمال غزه است. دولت ترامپ همچنین یک فرمان اجرایی دربارهی دیوان کیفری بینالمللی صادر کرد؛ همان نهادی که حکم بازداشت نتانیاهو را صادر کرده است.
طبق این فرمان، همهی اعضای این دیوان تحریم شدند و برای ورود آنها به امریکا محدودیت ایجاد شد. اینها را که کنار دیگر مواضع او دربارهی غزه میگذارید میبینید که مواضع و تصمیمات ترامپ در رابطه با خاورمیانه، همبسته با دستور کار جناح ارتدوکس اسرائیل است.
اشاره کردید که ترامپ مواجههای جزءبهجزء با مسائل دارد و شاید نتوان مواضع و تصمیمات او را مطابق یک سیاست کلی منسجم تحلیل کرد. اما برای مثال همین مواضع او دربارهی غزه و ایدهی کوچ دادن فلسطینیان به کشورهای عربی، باعث تنش در روابط امریکا و کشورهای عربی نخواهد شد؟
معمولاً وقتی در امریکا یک رئیسجمهور جدید روی کار میآمد، متحدان سنتی این کشور مانند نخستوزیر انگلیس، نخستوزیر کانادا، رئیسجمهور فرانسه، صدراعظم آلمان و نخستوزیر ژاپن راهی کاخ سفید میشدند. اما میبینیم که پادشاه اردن بر خلاف سنت پیشین زودتر از آنها به کاخ سفید رفته است.
زیرا امریکا میخواهد اردن را زیر فشار بگذارد تا بخشی از فلسطینیها را در خاک خود پذیرا شود. بله، مقامات کشورهای عربی یا رسانههای جهان عرب، همگی به شکل علنی درحال اعتراض به این تصمیمات هستند. دولتها با زبان دیپلماتیک اعتراض کردهاند اما در رسانههای جهان عرب شاهد لحن انتقادی صریح در برابر تصمیمات ترامپ هستیم. آنها معتقدند که طرح انتقال فلسطینیها به اردن و مصر رؤیای فلسطینی را از بین خواهد برد. حتا پارلمان اردن بیانیهای منتشر کرد و انتقال فلسطینیها به اردن را نفی کرد و غیرقابل قبول خواند.
اما ترامپ با اهرمهای فشار موازی سیاستش را پیش میبرد. ترامپ به دولت مصر هم اعلام کرد که مردم غزه باید به تدریج به صحرای سینا منتقل شوند و آنجا برای اسکان این مردم با کمک امریکا، اروپا و اعراب، شهرکسازی شود. مصر هم با این پیشنهاد مخالفت کرد.
توجه داشته باشید که فضای عمومی در کشور مصر به شدت طرفدار فلسطین است و در جهان عرب، به جز اردن که بخش بزرگی از جمعیتش فلسطینیالاصل هستند، هیچ کشوری به اندازهی مصر افکار عمومیاش طرفدار فلسطین نیست. بنابراین منتقل کردن فلسطینیها از سرزمین خودشان به مصر برای دولت این کشور با واکنش منفی افکار عمومی روبهرو خواهد شد و حتا به یک مسئلهی امنیتی میتواند تبدیل شود.
اما وقتی مصر درخواست امریکا را رد کرد، دولت ترامپ هم واکنشی عملی در برابر این مخالفت نشان داد. دولت امریکا سالانه دو میلیارد دلار کمک مالی در اختیار مصر میگذارد و امریکا اعلام کرد یک میلیارد از این کمک را کسر خواهد کرد و به ارتش لبنان خواهد داد تا این ارتش بتواند تنها قدرت نظامی در لبنان باشد.
بنابراین، دولت ترامپ اعتنای چندانی به پیامدهای کوتاهمدت تصمیماتش ندارد و برایش مهم است نشان دهد که تصمیمگیر اصلی اوست و او ملاحظهی کشور دیگری را نخواهد کرد. البته توجه داشتهباشیم که دولت ترامپ میخواهد بستهی بزرگی از کمکهای نظامی و مالی به لبنان ارائه دهد به این شرط که لبنان نخستین کشور عربی باشد که در دور جدید ریاستجمهوری ترامپ به پیمان ابراهیم بپیوندد.
ترامپ چندان اهمیتی هم نمیدهد که مواضعش دربارهی گرینلند باعث ناراحتی و عصبانیت متحدان اروپاییاش شود.
اظهارات ترامپ در رابطه با کانال پاناما و گرینلند نیز به رقابت امریکا با چین مربوط است. امریکا کانال پاناما را احداث کرده است اما دولت پاناما با گذشت زمان و به دلیل امتیازاتی که از چینیها گرفته، مدیریت این کانال را به دو شرکت هنگکنگی واگذار کرده. چهلدرصد تجارت امریکا از کانال پاناما عبور میکند. نزدیک به یک پنجم تجارت امریکا از بندر لانگبیچ در کالیفرنیا جابهجا میشود و این بندر در قرابت جغرافیایی کانال پاناما است.
ترامپ احساس میکند که اگر زمانی با چینیها دچار تنش یا حتا تقابل نظامی صورت پذیرد، کانال پاناما اهرمی برای فشار تجاری بر امریکا خواهد شد. پس خواهان سیطره بر کانال پاناما برای محدود ساختن نفوذ چین است. موضوع گرینلند هم به رقابت بر سر تجارت دریایی در قطب شمال میان روسیه و چین با امریکا برمیگردد. چین و روسیه مشغول برنامهریزی برای رسیدن به این هدفاند که کشتیهای تجاری بهجای سفر دریایی به اروپا از طریق دریای چین، سنگاپور، اقیانوس هند و بعد کانال سوئز و مدیترانه، از طریق قطب شمال مسافرت کنند.
در این مسیر جدید، زمان سفر دریایی نصف خواهد شد و هزینهی سفر سیدرصد کاهش پیدا خواهد کرد. نقش روسیه در این میان کلیدیست. زیرا تنها کشوریست که کشتیهای یخشکن دارد. میدانیم که فقط سهماه از سال در منطقهی قطب شمال امکان سفر دریایی وجود دارد اما چین و روسیه پروژههای مشترکی را تعریف کردهاند تا بتوانند در آینده در همهی ماههای سال امکان رفتوآمد کشتیهای تجاری از طریق قطب شمال را میسر کنند. وقتی این رفتوآمد برقرار شود، گرینلند اهمیت فوقالعادهای به لحاظ استراتژیک پیدا خواهد کرد.
به همین دلیل چینیها شروع به سرمایهگذاری در مدیریت بنادر گرینلند و ایجاد کارخانه در این سرزمین کردهاند. پس نگاه ترامپ به گرینلند، انعکاس دیدگاههای کلانِ ژئوپلیتیکِ پنتاگون امریکا و البته نمادی از مفهوم «اولامریکا» (primacy) است.
استیو بنن در دور نخست ریاستجمهوری ترامپ، یکی از تئوریسینهای دولت او محسوب میشد. اگر افکار بنن را زیر میکروسکوپ ببرید، میبینید که بسیاری از سیاستگذاریهای دولت ترامپ تحتتأثیر این فکر است که امریکا بیش از اندازه از آرمانهای خود فاصله گرفته و باید به آرمانهای اولیهاش بازگردد.
در حقیقت معتقدید که اولویت اول ترامپ عمل به وعدهی «اولامریکا» است و او ابایی ندارد که به هر وسیلهای متوسل شود تا این هدف را دستیافتنیتر کند.
یک اصطلاحی در امریکا هست که میگویند «اول بودن یا اول ماندن». جمهوریخواهان مدعیاند که دموکراتها هر وقت بر سر کار آمدهاند برای اول ماندن امریکا در جهان کار چندانی نکردهاند، اما ما جمهوریخواهان، نه تنها به اول بودن اعتقاد داریم بلکه میخواهیم سیاستهایی را اجرا کنیم که امریکا در دهههای آینده و تا پایان قرن بیستویکم همچنان قدرت اول جهان باقی بماند. برای همین است که ترامپ حتا به روسیه نیز دید اقتصادی دارد تا دید ژئوپلیتیک. یعنی دنبال استفادهی اقتصادی از روسیه نیز هست.
ترامپ با منطق اقتصادیای که دارد، میگوید اولین اولویت من برای اول باقی ماندن امریکا در اقتصاد جهانی، موضوع انرژی است. الان زمینهای فدرال امریکا را دارند به استخراج نفت و گاز اختصاص میدهند. این کار در دوران اوباما با فشار جناح چپ حزب دموکرات به دلایل محیطزیستی ممنوع شده بود.
اتفاقاً بایدن با این توجیه که به دلیل تحریم نفت و گاز روسیه باید کمبود بازار با نفت امریکا جایگزین شود، این ممنوعیت را برداشت و امریکا بهطور عجیبی در عرض دو سال نه ترمینال گاز در اروپا ساخت و تامین الانجی برای اروپا را تا هشتاددرصد به دست گرفت و تأمین نزدیک به شصتدرصد نفت مورد نیاز اروپا را تضمین کرد. نتیجهاش اینکه امروز اروپاییها عادت کردهاند نفت و گاز خود را به جای روسیه از امریکا تأمین کنند.
ژاپن حدود شصتمیلیارد دلار کسری تجاری به نفع خودش با امریکا دارد. ترامپ به ژاپن پیشنهاد داده که برای جبران کسری تجاری باید به جای خلیج فارس، از امریکا نفت بخرد. منظورم این است که ترامپ همه را زیر فشار گذاشته است تا بگوید که شما باید برتری امریکا را قبول بکنید. وقتی ترامپ اعلام کرد که ۲۵درصد تعرفه بر کالاهای مکزیکی وضع خواهد کرد، رئیسجمهور این کشور با ترامپ تماس گرفت، بیش از یک ساعت گفتوگوی تلفنی داشتند و مسئله را تقریباً حل و فصل کردند و مکزیک پذیرفت دههزار سرباز در مرز دو کشور جهت جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی به امریکا مستقر کند.
در ابتدای صحبتتان اشاره کردید که اگر ترامپ حتا موفق شود که بیستدرصد از گفتهها و ادعاهای خود را اجرایی کند، دگردیسی مهمی در خود امریکا نیز رخ خواهد داد. منظورتان از این دگردیسی و تحول در خود امریکا به چه اقدامات و اتفاقاتی برمیگردد؟
در حال حاضر حدود دومیلیون نفر کارمند دولت فدرال امریکا هستند. ایلان ماسک که مسئولیت ادارهی تازهتأسیسِ بهرهوری امریکا را برعهده گرفته به کارمندان فدرال پیشنهاد داده در ازای دریافت حقوق کامل سال ۲۰۲۵، خودشان را بازخرید کنند و تا امروز بالای هفتاد و پنج هزار نفر در این طرح ثبتنام کردهاند و ممکن است با تمدید این طرح، عدد قابل توجهی از پرسنل دولت فدرال کاسته شود. این طرح دولت ترامپ دو زمینه دارد.
اول اینکه دولت جدید امریکا معتقد است در عصر هوش مصنوعی نیاز به این همه پرسنل نخواهد داشت و امروز خیلی کارها هوشمند انجام میشود. اگر سی سال قبل وارد یک بانک در امریکا میشدید، بیست کارمند در آن کار میکردند، اما امروز فقط دو نفر کارمند دارند. پس یکی از اهداف، بهینهسازی با هدف پایین آوردن هزینههای دولت است. اما هدف دیگر دولت ترامپ این است که نیروهای متمایل به خودشان را جایگزین کارمندان فدرال کنند.
بنیاد هریتیج (Heritage Foundation) که یکی از مؤسسات نزدیک به ترامپ است، ۵۴ هزار نفر عضو معتقد به «اولامریکا) شناسایی کرده و اینها میتوانند وارد دولت فدرال شوند. فقط هم این نیست، دولت ترامپ تصمیم به بازخرید پرسنل سیآیای و افبیآی در ازای مزایایی خوب دارد. اگر این پروژه فقط بیست درصد محقق شود، موازنهی فکری و سیاسی در دستگاههای اجرایی امریکا تغییر خواهد کرد؛ و مهمترین میراث ترامپ برای امریکا، این خواهد بود که سیاست در امریکا به صورت نهادینه به سمت راست متمایل خواهد شد.
با چنین اقدامات و قدم گذاشتن در چنین مسیری، ترامپ در امریکا پدیدهای همانند ویکتور اوربان در مجارستان یا رجب طیب اردوغان در ترکیه خواهد بود که از نردبان دموکراسی بالا میروند و بعد با دستکاری ساختارها، حضور خود را در قدرت تضمین میکنند. برای همین هم هست که بسیاری در امریکا نسبت به پیامدهای حضور ترامپ در قدرت و بهخطر افتادن آرمانهای امریکاییشان احساس خطر میکنند.
اگر از اوباما یا ترامپ دربارهی آرمانهای امریکا بپرسید، هر دو خواهند گفت که افکار ما آرمانهای امریکا را نمایندگی میکند. آنچه که به نظر حقیقت دارد این است که هر دو طرز تفکر در جامعهی امریکا به صورت جدی وجود دارد. بالاخره نود درصد سفیدپوستان بین ۲۵ تا ۵۰ سال در امریکا به ترامپ رای دادهاند. ۵۵ درصد زنان سفیدپوست به ترامپ رای دادهاند. دولت ترامپ به راحتی رأی ۲۵میلیون مسیحی ایونجلیست را در جیب دارد.
اما امریکا یک کشور فوقالعاده متکثر است. هفتاد درصد اساتید دانشگاه در امریکا از لحاظ حزبی، دموکرات محسوب میشوند. زمانی که من سی سال قبل در امریکا دانشجو بودم، دانشکدهی ما از سی نفر استاد، سه نفر چپ و بقیه راست بودند. امروز این توازن درست برعکس شده است.
آیا قبول دارید که در تاریخ امریکا هیچ رئیسجمهوری تا به این حد نسبت به نهادهای بینالمللی و متحدان امریکا، متفاوت و عجیب رفتار نکرده است؟ و اقدامات او برای ساختارهای سیاسی امریکا نیز خلافآمدِ عادت است؟
به عنوان کسی که همهی تحصیلاتم را از آخر دبیرستان تا فوقدکترا در امریکا درس خواندم و سیاست و اقتصاد امریکا را در همهی این سالها پیگیرانه دنبال کردهام، باید بگویم که دانلد ترامپ یک استثنا در کل تاریخ امریکا است. او تنها رئیس جمهوری در امریکا است که بدون تجربهی دولتی به این مسئولیت رسیده است. برای همین هم بود که گفتم مهمترین میراث ترامپ میتواند این باشد که امریکا تا مدتها به راست متمایل خواهد شد.
در نظر داشته باشید که امروز دیوان عالی قضایی امریکا شش قاضی متمایل به راست و سه قاضی میانه یا چپ دارد. قضات راست در این دیوان در دههی پنجاه زندگیشان هستند و چون این قضات تا آخر عمر در این سمت باقی خواهند ماند، مگر اینکه خودشان بخواهند استعفا بدهند، دیوان عالی امریکا برای سی سال آینده در کنترل راستها باقی خواهد ماند.
در نظر بگیرید که امروز کاخ سفید، سنا، دیوان عالی قضایی و کنگره همگی در کنترل راستِ امریکا هستند. اگر در بدنهی دولت امریکا و به خصوص در دستگاههای قضایی و امنیتی و خزانهداری هم نیروهای راست دست بالا را پیدا کنند، این یک دگردیسی بزرگ خواهد بود.
با چنین روندی که توصیف میکنید، خطر یک عقبگرد از دموکراسی را در امریکا چقدر جدی میدانید؟
بهگمانم وضعیت دموکراسی در ترکیه یا مجارستان که مثال زدید و نوعی عقبگرد از دموکراسی را تجربه کردهاند، قابل انطباق با امریکا نیستند. در امریکا هزاران تشکل وجود دارد که بهراحتی قابل احاطه شدن نیستند.
اما اگر از لحاظ بینالمللی نیز ترامپ بیست درصد از برنامههایش را بتواند اجرایی کند، به اعتقاد شما آنها چه خواهند بود؟
از لحاظ بینالمللی، اگر ترامپ فقط بیستدرصد ایدههایش را عملیاتی کند، چند اثر پایدار را میتوان پیشبینی کرد. اول اینکه هایتک امریکا نقش کلیدی در سیاست بینالملل پیدا خواهد کرد و نهتنها در اقتصاد و فضای دیجیتال سایر کشورها که در سیاست سایر کشورها هم نقش جدی ایفا کند. یکی از اهداف دولت ترامپ این است که بخش خصوصی امریکا را نسبت به گذشته بیشتر به صحنهی تبادلات خودش با کشورهای دیگر وارد سازد.
در حال حاضر نوددرصد شبکهی ابری کامپیوتری (cloud computing) اروپا از آن امریکاییها است. این هژمونی را در آسیا و امریکای لاتین نیز میخواهند نهادینه کنند. بنابراین جهان در سال ۲۰۲۸، جهانی خواهد بود که در آن سیاست به شدت تحتالشعاع هایتک و سیلیکونولی خواهد شد. مودی نخستوزیر هند هم اعلام کرده است که این کشور به دنبال چندبرابر کردن روابطش با امریکا در زمینهی هوش مصنوعی و اقتصاد دیجیتال در چهار سال آینده است. دیدید که ایلان ماسک حتا پیشنهادی را برای خریدن شرکت اوپن ایال مطرح کرد.
یا زمانی که شبکهی تیکتاک از بازار امریکا کنار گذاشته شد، ترامپ به صراحت گفت اگر سهمی از این شبکه توسط ایلان ماسک خریداری شود، مشکلش برطرف خواهد شد. چه کسی باعث شد که دولت بایدن تیکتاک را از بازار آمریکا کنار بگذارد؟ شرکت متا و زاکربرگ این کار را کردند، با این ادعا که تیکتاک دارد ۱۸۰ میلیون کاربر متا را میگیرد. پس ما در حال ورود به دورهای هستیم که مهمترین ورودیها به تصمیمگیریهای سیاست خارجی و ژئوپلیتیک در دنیا، از طریق هایتک خواهد بود.
ما به سمتی حرکت میکنیم که دنیا تقسیم خواهد شد به کشورهایی که میتوانند هوش مصنوعی و هایتک تولید کنند و سهمی از آن داشته باشند و کشورهایی که فقط مصرفکنندهی هوش مصنوعی خواهند بود. ترامپ این روند را تسریع خواهد کرد و چهار سال دیگر، قدرت سیلیکونولی، در سیاست بینالملل چندبرابر خواهد شد.
دوم، پیشبینی میشود کرد که روابط منطقهی عربی خلیج فارس و به طور کلی جزیرهالعرب، با امریکا در دوران ترامپ، به لحاظ استراتژیک چندبرابر شود. در اینجا نیز هایتک امریکا نقش اصلی را بازی خواهد کرد و امریکا برای حضور هایتک خود در جزیرهالعرب تسهیلات مهمی را فراهم خواهد کرد.
الان امارات و عربستان به شرکتهای آیتی امریکایی پیشنهاد کردهاند که اگر میخواهید بیایید در کشورهای ما دیتا سنتر ایجاد کنید، زیرا انرژی و نیروی کار در کشورهای ما ارزانتر است. حتا وزیر سرمایهگذاری عربستان در یکی از جلسات داوُس امسال گفت که ما حاضریم در ساخت دیتاسنتر برای شرکتهای بزرگ مشارکت کنیم و بعد این مراکز مانند سفارتخانهها، حریم و خاک آن کشورها محسوب شوند.
سوم، پیشبینی میتوان کرد که ورود سرمایهی خارجی به امریکا چندبرابر شود. امریکا با روشهایی که در پیش گرفته، یعنی مالیات ۱۵درصد، مشوقهای مالیاتی و دولتی، زمینهای را فراهم میخواهد بکند که شرکتهای آسیایی و اروپایی سرمایهی خود را به امریکا ببرند و آنجا مستقر بشوند. امروز در اروپا، شرکتهای مهم معتقد هستند که امریکا بهترین نقطه برای رشد و ثبات سرمایه است.
در این روند، نقش اقتصادی اروپا و به همان تناسب اهمیت سیاسیاش در دنیا نیز کاهش خواهد یافت. امریکای ترامپ میخواهد از سیاست، ژئوپلیتیک و امنیت، پول در بیاورد. اروپاییها ۱۸۰میلیارد دلار اسلحه به امریکا سفارش دادهاند. ایدهی دولت ترامپ این است که از هر روشی استفاده کند تا در چهارسال آینده ثروت امریکا را چندبرابر کند و پولهای بیشتری را از سراسر دنیا به اقتصاد امریکا سرازیر سازد.

شمخانی امریکا را تهدید کرد

دست خالی خامنه ای، سر میز قمار