اخیراً، اظهارنظری قابل تأمل از آندری رودنکو، معاون وزیر خارجه روسیه منتشر شد؛ مبنی بر اینکه در صورت وقوع حملهای علیه ایران، روسیه نه تنها ملزم به ارائه کمک نظامی به تهران نخواهد بود، بلکه «نباید» چنین حمایتی صورت گیرد.* استفاده از واژهی «نباید» در این اظهارات، بهروشنی نشاندهندهی جهتگیری موذیانه کرملین در قبال تنش فزاینده میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده است.
در تحلیل سیاستها یا حتی جنایتهای بینالمللی، همواره بررسی منافع آشکار و پنهان بازیگران میتواند پرده از اهداف واقعی آنان بردارد. از این منظر، پرسش مهمی مطرح میشود: چرا روسیه، که خود بهشدت زیر فشار تحریمهای گسترده غرب قرار دارد و در جنگ اوکراین با حمایتهای بیسابقه تسلیحاتی غرب از کییف مواجه است، اکنون در قبال ایران، که منطقاً با موضعگیریهای جمهوری اسلامی به نفع روسیه در بحران اوکراین، انتظار میرفت قاطعانه از متحد خود جمهوری اسلامی دفاع کند، موضعی چنین منفعلانه اتخاذ کرده و حتی بر ضرورت پرهیز از حمایت نظامی خود از جمهوری اسلامی تأکید دارد؟
بهنظر میرسد این «نباید» بیش از آنکه موضعی بازدارنده یا محافظهکارانه باشد، نوعی نعل وارونه و تاکتیک دیپلماتیک برای القای بیطرفی و تشویق آمریکا برای ورود به جنگ با جمهوری اسلامی بدون دغدغهی موضعگیری منفی روسیه باشد، در حالیکه شواهد نشان میدهند واقعیت خلاف این است.
روسیه، همانطور که در ماجرای اوکراین نشان داده، آمادگی استفاده از شرایط بحرانی برای کسب منافع راهبردی و اقتصادی خود را دارد. در شرایط کنونی نیز، یک رویارویی نظامی میان آمریکا و ایران، میتواند برای کرملین فرصتی استثنایی پدید آورد و از این منظر، مسکو برای آغاز این درگیری بیتابی و لحظهشماری میکند. از جمله شواهد و قرائن این بیتابی، میتواند آزمایش تسلیحات پیشرفته یا سری خود (در مواجههی غیرمستقیم با تسلیحات آمریکا) از طریق خاک ایران و بهدست کارشناسان نظامی خود که در ایران حضور دارند، تشدید بحرانهای منطقهای با هدف درگیر ساختن کشورهای غربی در چند جبههی همزمان، و همچنین ایجاد بیثباتی در بازار جهانی انرژی از طریق تهدید امنیت تنگههای استراتژیکی مانند خلیج فارس و بابالمندب باشد.
منافع بالقوهی روسیه از چنین بحرانی، چه در حوزهی نظامی و چه اقتصادی، چنان چشمگیر است که تردید در بهرهبرداری کرملین از آن را دشوار میسازد. از همین رو، اعلام موضع اخیر وزارت خارجهی روسیه، بیشتر از آنکه واقعی باشد، پوششی دیپلماتیک برای کاهش حساسیت غرب نسبت به نیات پنهان مسکو تلقی میشود.
از منظر دیگر، آنچه بیش از همه جای تأمل دارد، نقش جمهوری اسلامی در این سناریو است؛ حکومت جمهوری اسلامی بدون محاسبهی دقیق عواقب سیاستهای ویرانگر و تنشآفرین خارجی، نهایتاً در آستانهی درگیر شدن در یک جنگ ویرانگر منطقهای، زمینهی بهرهکشی قدرتهایی مانند روسیه را فراهم آورده. علاوه بر اینکه نوع حکمرانی فاجعهبار جمهوری اسلامی در نهایت منجر به پذیرش حذف تأسیسات هستهای و یا جنگی بهشدت نابرابر با نابودی زیرساختها، جان شهروندان و تضعیف تمامیت سرزمینی ایران خواهد شد، در حالیکه بازیگران خارجی، همچون روسیه، از فاصلهای امن تنها به نظارهگری یا بهرهبرداری خواهند پرداخت.
پرسش اساسی این است: آیا جمهوری اسلامی قادر به درک عمق فاجعهای هست که احتمالاً خود مسبب آغاز آن خواهد بود؟ آیا حکومتی که بهراحتی در معادلات قدرتهای بزرگ هزینه میشود، همچنان میتواند مدعی دفاع از منافع ملی باشد؟*