Friday, Apr 11, 2025

صفحه نخست » چرا من سلطنت‌طلب نیستم

taheri.jpgکسانی که عبور یا گذار از نظام کنونی را با یک حمله نظامی خارجی میسر می‌دانند، فراموش می‌کنند که حمله‌کننده هر کس باشد، دیکتاتور سرنوشت ما خواهد شد

امیر طاهری - ایندیپندنت فارسی

در حالی که پادشاهی مشروطه به‌عنوان گزینه‌ای برای بازگرداندن حق حاکمیت ملی، لااقل در دوران گذار از جمهوری اسلامی، هر روز نیرومندتر می‌شود، بعضی هم‌میهنان همچنان می‌کوشند تا با تخطئه این گفتمان، به ادامه وضع موجود کمک کنند. آیا می‌توان نظر آنان را تغییر داد؟ برای آنان که مخالفت خود با پادشاهی مشروطه را مدیون ناآگاهی یا بدفهمی‌اند، پاسخ «آری» است. اما برای آنان که دشمنی با کل مفهوم مشروطیت را به نوعی دین یا مذهب می‌پندارد، پاسخ چیزی جز «نه» نیست.

در این مقاله، روی سخن ما با گروه نخست است. در یک گفت‌وشنود اخیر با چند تن از آنان، بحث با این جمله از سوی یکی از شرکت‌کنندگان آغاز شد: من مشکلی با مشروطیت ندارم، مخالفت من با سلطنت است!

بدین منوال، کل مفهوم پادشاهی مشروطه خلاصه می‌شود در سلطنت، بی‌آنکه خلاصه‌کننده دقیقا بداند سلطنت چیست. توضیح بدهیم: سلطنت بخشی از مجموعه‌ای است که به اتفاق یک دولت‌ــ‌ملت را تشکیل می‌دهند. به عبارت دیگر، عامل سلطنت در همه نظام‌های سیاسی‌ــ از پادشاهی گرفته تا جمهوری در همه انواع آن و البته استبداد و نظم تورانی‌ــ حضور دارد.

سلطنت به معنای سلطه است یا کنترل که سومین مرحله از تشکیل یک دولت‌ــ‌ملت به شمار می‌رود‌؛ روندی که با فتح یک سرزمین مشخص آغاز می‌شود، با غلبه بر آن ادامه می‌یابد و سپس با تسلط یا سلطنت تحکیم می‌شود و سرانجام با گذر از مرحله حاکمیت، به مرحله دولت می‌رسد. در طول تاریخ، روند مورد بحث غالبا در مرحله تسلط یا سلطنت متوقف می‌شود. به همین سبب، نهادی که معرف این مرحله است، همواره «سلطان» خوانده می‌شد که در روم باستان «امپراتور» بود و در فرهنگ هندی «راج» یا «رای» خوانده می‌شد. در فرهنگ‌های آلتائیک، همین مفهوم با واژه‌های «خان» یا «توآن» بیان می‌شود. در اروپای مسیحی‌شده قرون وسطی، واژه «رکس» نیز به کار می‌رفت و حتی عیسی مسیح با عنوان «رکس» تجلیل می‌شد.

وظایف سلطنت در تمامی تعاریف، از مفاهیمی مانند دولت و ملت روشن است: حفظ حدود و ثغور سرزمین موردبحث، برقراری امنیت و دفاع در برابر هجوم بیگانه، نظارت بر اجرای قوانین و مقررات و در بعضی موارد استفاده از خزانه عمومی به سود همگان.

در طول تاریخ، روند دولت‌ــ‌ملت‌سازی از مرحله سلطنت فراتر نمی‌رفت. در همان حال «سلطان» یا «راج» یا «رکس» صلاحیت و مقام خود را مدیون نهادی بالاتر می‌دانست. در اروپای پیش از ظهور پروتستان‌گرایی، پاپ اعظم کاتولیک‌ها معرفی نهاد بالاتر بود. در روسیه، تزار به‌عنوان سلطان مقام خود را مدیون اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس می‌دانست. در هند، گروه زبدگان‌ــ یعنی برهمن‌ها‌ــ صلاحیت «راج» را تایید می‌کردند. در قلمرو خلافت اسلامی، سلطان صلاحیت خود را از خلیفه دریافت می‌کرد.

مفهوم دولت‌ــ‌ملت در اروپای سده هفدهم و هجدهم شکل گرفت و با قراردادهایی که میان ممالک اروپای غربی امضا شد، به صورت الگویی تازه برای اداره سیاسی مطرح گردید (قراردادهای معروف به وستفالی).

در طی سه قرن گذشته، الگوی دولت‌ــ‌ملت به شیوه وستفالی در سراسر جهان منتشر شده است. در این الگو، سلطنت به‌عنوان مرحله‌ای از روند دولت‌ــ‌ملت‌سازی حفظ شده است. امروز هم در نظام‌های پادشاهی و هم در جمهوری‌ها، نهاد سلطنت در چهار یا پنج وزارت تجسم می‌یابد: دفاع، امور خارجه، کشور، دادگستری و در چند مورد محدود، خزانه‌داری. در جمهوری فرانسه، این وزارت‌ها را رگالین یا شاهانه می‌خوانند. در پادشاهی انگلستان، وزارت‌های موردبحث عنوان حاکمیتی دارند. در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز وزارت‌های موردبحث به‌عنوان نمادهای سلطنت یا کنترل جامعه، مقامی ویژه داشتند.

بدین ترتیب می‌توان دید که عنصر سلطنت یکی از اجزای همه دولت‌ــ‌ملت‌ها از جمله دولت‌ــ‌ملت زاده انقلاب مشروطیت در ایران است. بخش سلطنتی هر دولت‌ــ‌ملت معمولا جایگاهی دور از سیاست‌های حزبی دارد، زیرا نماینده و حافظ منافع درازمدت تمامی جامعه است. به همین سبب، امروز حتی در دموکراسی‌های غربی، همانطور که در دوران پادشاهی مشروطه در ایران بود، نظامیان، دیپلمات‌ها، مسئولان امنیت داخلی و قضات نمی‌توانند عضو احزاب باشند و در فعالیت‌های سیاسی شرکت کنند. در بعضی موارد، نظامیان و شبه‌نظامیان‌ــ پلیس شهری و ژاندارمری‌ــ حتی حق رای دادن در انتخابات ندارند.

خلاصه کنیم: هم‌‌میهنی که می‌گوید مخالف سلطنت است، در واقع مخالف نهادی است که در همه نظام‌های سیاسی حضور دارد. در همان حال، پادشاه مشروطه یا جمهوری در انواع و اقسام آن را نمی‌توان در مفهوم سلطنت خلاصه کرد. توصیف افراد به عنوان «سلطنت‌طلب» بی‌معنا است. زیرا این برچسب را در مورد گردانندگان و هواداران همه نظام‌های سیاسی می‌توان به‌ کار برد. لنین و استالین هم سلطنت‌طلب بودند، همانطور که امروز دونالد ترامپ و شی جین‌پینگ نیز سلطنت‌طلب‌‌اند.

به عبارت دیگر، سلطنت‌طلبی جزئی از پادشاهی‌خواهی است، اما تمامی آن نیست. بنابراین کسانی که با گزینه پادشاهی مشروطه مشکل دارند، بایستی دلایل خود را برای مخالفت با کل آن، نه سلطنت که جزئی از آن است، عرضه کنند.

مفهوم دولت‌ــ‌ملت در همه الگوهای آن، فراتر از سلطنت است. دولت‌ــ‌ملت معاصر که پادشاهی مشروطه یکی از الگوهای آن است، تمامی زندگی را در برمی‌گیرد و در چارچوب اعلامیه تهران ۱۹۶۸ میلادی در تامین نیازهای آموزشی، بهداشتی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نیز وظیفه‌مند است. در همان حال، پادشاهی مشروطه ایران ویژگی‌های خاص خود را دارد: میراث‌دار یک فرهنگ و تمدن کهن و ریشه‌دار است که الگوی فراگیر از چگونه انسان‌ بودن را عرضه می‌کند‌ــ همانطور که جمهوری خلق چین یا جمهوری برزیل الگوی خاص خود را دارند. اگر ما پادشاهی مشروطه را تبلیغ می‌کنیم، منظورمان به هیچ وجه، خوار و خفیف کردن الگوهایی که دیگر ملل گزیده‌اند، نیست.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

پادشاهی مشروطه قبایی است که به تن ایران دوخته شده است. کهن‌جامه‌ای است که هرگاه لازم باشد، قابل پیراستن است و ما را از جامه عاریت خواستن بی‌نیاز می‌سازد.

به‌عنوان گزینه دست‌کم برای دوران گذار از نظام ضدایرانی کنونی در تهران، پادشاهی مشروطه به ما امکان می‌دهد که از جهش به سوی مجهول پرهیز کنیم و اجازه ندهیم که اشتباه ۱۳۵۷ یعنی ایجاد خلاء سیاسی که سرانجام دیدیم چگونه پر شد، بار دیگر شکل گیرد.

علاوه بر ادعای مخالفت با سلطنت، در بحث‌های اخیر، با یک موضع‌گیری شگفتی‌آور دیگر نیز روبرو شده‌ایم. بعضی هم‌میهنان می‌گویند: هوادار پرشور رضا پهلوی هستیم، اما نه به‌عنوان پادشاه یا حتی وارث پادشاهی، بلکه به‌عنوان یک رهبر سیاسی!

وقتی می‌پرسید: چرا، می‌گویند: بیم ما این است که اگر او را به‌عنوان شاه یا وارث پادشاهی بپذیریم، ممکن است دیکتاتور بشود! آنان متوجه نیستند که بدین‌ترتیب می‌خواهند او برای اینکه مبادا یک روزی دیکتاتور شود، از همین الان نقش دیکتاتور را بر عهده گیرد. این هم‌میهنان متوجه نیستند که شاه مشروطه به هیچ‌ روی نمی‌تواند دیکتاتور شود و ادعای بعضی چپ‌گرایان ما که رضاشاه کبیر و محمدرضاشاه، دیکتاتور بودند با پرسش‌های چرا، چگونه، کی و کجا از هم می‌پاشد. بگذارید یک جمله تحریک‌آمیز دیگر بیفزاییم: تنها راه جلوگیری از تحمیل یک دیکتاتوری دیگر‌ــ یعنی پس از دیکتاتوری ولایی آقایان خمینی و خامنه‌ای بر ایران‌ــ لااقل در آینده قابل‌پیش‌بینی، بازگشت به پادشاهی مشروطه است.

کسانی که عبور یا گذار از نظام کنونی را با یک حمله نظامی خارجی میسر می‌دانند، فراموش می‌کنند که حمله‌کننده هر کس باشد، دیکتاتور سرنوشت ما خواهد شد. آنان که گذار را با یک کودتای نظامی خیالی میسر می‌دانند، نیز نمی‌دانند که اگر کودتایی در کار باشد، کودتاگر چاره‌ای جز دیکتاتور شدن ندارد. گروهی کوچک نیز در آرزوی یک انقلاب پرولتاریایی هستند و بدین ترتیب نوعی دیگر از دیکتاتوری را توصیه می‌کنند. سرانجام هستند کسانی‌ که برای گریز از همه این گزینه‌های نامطلوب، پرچم سوراخ‌شده «رفراندوم» را علم می‌کنند. اما آنان هرگز نمی‌گویند که این رفراندوم خیالی را چه مرجعی، در چارچوب چه نظام قانونی، با کدام ضمانت اجرایی و البته با عرضه کدام سوال، باید انجام دهد.

خلاصه کنیم: امروز بر اثر بیداری بخش‌های بزرگی از ملت ما به ویژه نسل‌های جوان، یک فرصت واقعی برای بستن پرونده ۱۳۵۷ و انحلال جمهوری اسلامی به وجود آمده است. امروز باید برای همه روشن باشد که اکثریت از نظر سیاسی فعال ایرانیان می‌دانند و می‌گویند که نظام کنونی را نمی‌خواهند. در حالی که گرایش روبه‌رشد سیاسی در مسیر خواستن بازگشت به پادشاهی مشروطه است. در نتیجه ما امروز می‌بایستی اردوی خود را انتخاب کنیم: اگر خواستار پایان دادن به کابوس جمهوری اسلامی هستید، از گزینه پادشاهی مشروطه‌ــ حتی اگر غایت مطلوب شما نباشد‌ــ حمایت کنید، زیرا فقط در چارچوب مشروطیت است که می‌توانید در آینده به دنبال غایت مطلوب خود بروید.

در ماه‌های اخیر یک بحث دیگر نیز مطرح بوده است: پهلوی‌گرایی یا به قول بعضی پهلویسم به‌عنوان مفهومی مستقل از پادشاهی مشروطه.

مطرح شدن این بحث شگفتی‌آور نیست. در ایران مانند بسیار جوامع در حال توسعه، موضع‌گیری سیاسی یا از طریق یک «اسم» صورت می‌گیرد یا از طریق «ایسم». حتی در جوامع از نظر سیاسی پیشرفته‌تر با پدیده‌هایی مانند گُلیسم‌ــ کیش‌سازی سیاسی از ژنرال دوگل‌ــ در فرانسه روبرو می‌شویم. در آمریکای لاتین، بولیواریسم، پرونیسم و سان‌مارتینیسم هنوز روح و رمق سیاسی دارند. در ایران خودمان، کیش مصدق‌ــ یا مصدقیسم‌ــ یک تاریچه نزدیک به ۸۰ ساله دارد. در سال‌های ۱۳۲۰ خودمان در ایران یک جنبش به‌اصطلاح «فداییان شاه» در مقابل فداییان اسلام، شکل گرفته بود.

ستایش از دودمان پهلوی به‌عنوان سازندگان ایران معاصر و پادشاهانی که آرمان واقعی مشروطیت یعنی ایجاد یک دولت‌ــ‌ملت امروزی را تحقق بخشیدند، به هیچ روی قابل‌سرزنش نیست. اما فراموش نکنیم که نه رضاشاه کبیر و نه محمدرضاشاه هرگز نخواستند که دستاوردهای ایران را به نام خود در انحصار گیرند. در ترکیه، کمالیسم، کیش شخصیت آتاتورک، ایجاد دولت‌ــ‌ملت مدرن آناتولی را در هیئت یک جمهوری به نام مصطفی کمال پاشا ثبت کرد. اما در ایران، محمدرضاشاه از انقلاب «شاه و ملت» سخن می‌گفت، بی‌آنکه واژه پهلوی‌گرایی را بر زبان آورد.

با این حال اگر امروز پهلوی‌گرایی به پیروزی نهایی گزینه پادشاهی مشروطه کمک می‌کند، مصلحت این نیست که آن را مستمسکی برای مبارزه با آن گزینه قرار دهیم.

خوشبختانه رضاشاه دوم یعنی وارث پادشاهی مشروطه ایران، یا به گفته دوستداران ضد‌مشروطه‌اش، رضا پهلوی، از آغاز واکسن ضدکیش شخصیت را پذیرفته است. تبدیل او به نماد یک کیش کار آسانی نخواهد بود. او با مطالعه کردار و رفتار رضا شاه کبیر و محمدرضا شاه نقش شاه را در چارچوب مشروطیت ایران به‌خوبی درک می‌کند‌ــ نقشی که با اتکا به فرهنگی کهن با آموزه‌هایی از اساطیر، ادبیات و فلسفه ملی به‌خوبی ترسیم شده و از دید آنان که می‌خواهند بدانند، کمترین جایی برای تردید باقی نمی‌گذارد.

جنبش بزرگ کنونی که با هدف «دوباره خودمان بشویم» به پیش می‌رود، نیرومندتر از آن است که از بحث‌های انحرافی صدمه ببیند. برعکس این بحث‌ها حتی ممکن است این جنبش را نیرومندتر سازد. هدف ما احیای پادشاهی مشروطه است و بدین‌سان نمی‌توان ما را در قالب «سلطنت‌طلب» به قفس انداخت.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy