Saturday, Apr 12, 2025

صفحه نخست » از مبانی پادشاهی پارلمانی، ب. بی‌نیاز (داریوش)

B_Biniaz.jpgتاریخ، هیچ گاه تکرار نمی‌شود؛ شما و من و آن مورچه، که شما و من ندیده‌ایم، فقط و فقط یک بار در جهان پدیدار می‌شوند؛ نه پیش از آن بوده و نه پس از آن (مرگ) خواهد بود. هر کس که گفته تاریخ (یعنی پدیده‌ها) «تکرار» می‌شود، این فرد دست کم در حوزه پدیدارشناسی دانش قابل اعتمادی ندارد. این گزاره که «تاریخ تکرار می‌‌شود، ابتدا به شکل تراژیک [واقعی خودش] و سپس در شکل کاریکاتور [غیرواقعی‌اش]»، جملات ادبی زیبا هستند ولی هیچ ربطی به واقعیت پویا ندارد. زیرا هر پدیده‌ای، چه در شکل جانور، چه در شکل بی‌جان، منحصربه‌فرد است، یعنی فقط یکبار در جهانِ بی‌کران پدیدار می‌شود. زیرا همه چیز در مکان-زمانِ متغیر شکل می‌گیرد و جلوه می‌پذیرد. ممکن است شباهت‌هایی میان پدیده‌ها وجود داشته باشد، ولی «شباهت» کجا، «تکرار» کجا!

نتیجه این که دوره‌ی رضاشاه بزرگ و دوره محمدرضاشاه در ایران تکرار نخواهند شد، حتا اگر پادشاهی دوباره در ایران پیاده شود، زیرا ما در مکان-زمان بسیار متفاوتی قرار داریم، با مردمانی بسیار متفاوت.

***

تا آن‌جا که به سامانه سیاسی آینده‌ی ایران مربوط می‌شود، سپهر سیاسی ایران به دو بخش اساسی تقسیم می‌شود: پادشاهی‌خواهان و جمهوری‌خواهان.

جمهوری‌خواهانی که جمهوری را نسبت به پادشاهی ترجیح می‌دهند، یک طیف بسیار گسترده هستند: از طرفداران رژیم آخوندی شروع می‌شود و تا مجاهدین خلق و سازمان‌های چپ و جمهوری‌خواهان ایران‌گرا ادامه می‌یابد. مورد آخر، جمهوری‌خواهانی هستند که گرایشات ملی‌گرایی قوی دارند، پهلوی‌ستیز نیستند ولی معتقدند که سامانه جمهوری در ایران، برای دموکراسی و توسعه پایدار اقتصادی نسبت به پادشاهی بهتر است. اگر من در این‌جا از جمهوری‌خواهان سخن می‌گویم،‌ منظورم دسته آخر است. مجاهدین خلق و چپ‌های رنگارنگ از نظر من نه ملی هستند و نه دموکرات؛ پیرسازمان‌هایی هستند که مانند رهبر ولایی به فرتوتی رسیدند و در محاسبات سیاسی نقشی ایفا نمی‌کنند و نخواهند کرد.

رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه فقید سازندگان ایران مدرن بودند، زیرساخت‌هایی را بنا کردند که حتا جمهوری واپسگرای آخوندی هم مجبور بود که به آن‌ها تکیه کند و بخشی از سیاست‌های خود را با این زیرساخت‌های از پیش‌مانده تنظیم نماید. این که در زمان رضاشاه بزرگ و محمدرضا شاه، ایران یک کشور دموکراتیک به سبک اروپا نبود و احزاب سیاسی نقشی در تحولات نداشتند، جای انکار نیست. بدون شک، کمبودهای فراوانی در این دو پادشاهی وجود داشت، ولی بنیاد و اساس هر دو پادشاهی بر مبنای منافع ملی و توسعه بود.

با این که قانون اساسی مشروطه، از منظر امروزی (یا حتا تا اندازه‌ای در همان زمان) ارتجاعی به شمار می‌رود، ولی هم رضاشاه بزرگ و هم محمدرضاشاه توانستند به بهترین شکل از آن برای منافع ملی ایران بهره ببرند. برای نمونه، در ماده ۴۴ متمم قانون اساسی مشروطه، شاه دارای قدرت مطلق است؛ شاه در برابر هیچ کس و هیچ نهادی پاسخگو نیست. این که می‌گویند شاه در حکومت (‌Government) [۱] دخالت می‌کرد، درست است ولی این را طبق قانون اساسی مشروطه انجام می‌داد. در همان قانون اساسی آمده بود که هر قانونی که در مجلس تصویب می‌شود باید توسط «پنج فقیه» اهل شیعه مورد تأیید قرار گیرد. نه رضاشاه بزرگ و نه محمدرضاشاه، هیچ کدامشان، به این ماده‌ی قانون اساسی اعتنایی نمی‌کردند. هر دو شاه پهلوی، آخوندها را در حوزه سیاست آدم حساب نمی‌کردند و با تهدید و تطمیع مجبورشان می‌کردند که قوانین سکولار مجلس را تأیید شرعی کنند. تنها حقیقتی که از دهان خمینی بیرون آمد این جمله بود که گفت: «شاه قانون اساسی را زیر پا می‌گذارد». محمدرضاشاه کار خودش را می‌کرد و پنج فقیه در مجلس را - که برای تطابق قوانین تصویب شده مجلس با قانون اساسی تعبیه شده بود- دور می‌زد.

با این وجود، باید گفت که در هر دو دوره انسداد سیاسی وجود داشت- برخی این انسداد را ضروری و برخی غیرضروری می‌دانند- و همین باعث اصطکاک‌ها و تنش‌های فراوانی در جامعه می‌شد.

تقریباً پنجاه سال از سقوط سلطنت محمدرضاشاه پهلوی می‌گذرد؛ مردم ایران در طی این پنج دهه تجارب سیاسی فراوانی انباشته‌اند و شاخک‌های سیاسی آن‌ها، بسیار حساس شده است. امروز مردم ایران به خوبی می‌دانند که رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه چه گام‌های مثبت بزرگی برای ایران برداشتند ولی در عین حال می‌دانند که کمبودهای آن سامانه سیاسی در کجا بوده است.

بزرگ‌ترین کمبود سامانه سیاسی پادشاهی در ایران را می‌توان در دو نکته خلاصه کرد: ۱) نبود احزاب سیاسی و رقابت‌های حزبی و ۲) دخالت شاه در اقدامات حکومتی (که البته باید این اِشکال را در قانون اساسی مشروطه دید و نه شخص شاه)

جدا از این دو کمبود اساسی، مسیری که ایران طی می‌کرد، درست و متناسب به شرایط جهانی بود.

جمهوری و پادشاهی پارلمانی

برخلاف دیدگاه بسیاری از هم‌میهنان، سامانه جمهوری یک چیز یا پدیده مشخص نیست که بتوان آن را در چند سطر تعریف کرد. روی زمینی که زندگی می‌کنیم، انواع گوناگونی از «جمهوری» وجود دارد: ۱) جمهوری ریاستی (ایالات متحد آمریکا)، ۲) جمهوری نیمه‌ریاستی (فرانسه)، ۳) جمهوری پارلمانی (آلمان)، ۴) جمهوری سوسیالیستی (چین) و ۵) جمهوری دموکراتیک اسلامی (سازمان مجاهدین خلق).

ما در این‌جا از دو جمهوری یعنی جمهوری سوسیالیستی و جمهوری دموکراتیک اسلامی صرف‌نظر می‌کنیم و بنای خود را بر این می‌گذاریم که اپوزیسیون براندازِ جمهوری‌خواه به دنبال یکی از انواع جمهوری (از ۱ تا ۳) است. جمهوری‌خواهان ایرانی هیچ کانسپت مشخصی ندارند و معلوم نیست که چه نوع جمهوری‌ای را برای ایران مد نظر دارند. اساساً میان گروه‌های گوناگون جمهوری‌خواه یک توافق نظری یا به اصطلاح «اجماع» درباره نوع جمهوری وجود ندارد.

در برابرِ جمهوری‌خواهان، کانسپتِ پادشاهی پارلمانی قرار دارد. این سامانه سیاسی در سراسر جهانِ کنونی تعریف مشخص و معینی دارد و می‌توان گفت که تقریباً همه کشورهای پادشاهی پارلمانی مانند یکدیگر هستند: ‌ از ژاپن تا بریتانیا تا نروژ و سوئد و هلند. به این پادشاهی‌ها البته «جمهوری‌های تاج‌دار» (Crowned Republic) نیز گفته می‌شود.

آن‌چه که در همه این سامانه‌ها مشترک است، این است که پادشاه در این سامانه‌های سیاسی فقط نماد وحدت ملی و تداوم سیاسی و فرهنگی است و نه بیشتر. و پادشاه مجاز نیست در امور حکومتی دخالت کند. رئیسِ حکومت (Government)، نخست‌وزیر است که توسط نمایندگان مردم در مجلس تعیین می‌شود که کابینه یعنی حکومت‌اش را به عنوان قوه مجریه تشکیل می‌دهد. به همین دلیل، پادشاهی‌ پارلمانی، دموکراتیک‌ترین سامانه سیاسی در جهان است.

این که پادشاهی پارلمانی در جزئیات خود چگونه خواهد بود، گروه ما (همای ۸۴)، مبانی آن را در کتابچه‌ای به نام «مانیفستِ پادشاهی‌ پارلمانی» تدوین کرده است [۲]. این کتابچه اساساً برای روشنگری است، هم برای پادشاهی‌خواهان که بدانند مشخصه‌های پادشاهی پارلمانی چیست و هم برای جمهوری‌خواهان که بدانند چرا پادشاهی پارلمانی نسبت به جمهوری گزینه‌ی بهتری است.

شوربختانه برخی از روشنفکران متأثر از مارکسیسم، جوامع شرقی را در ذاتِ خود استبدادپرور می‌دانند، نظریه‌ای که ابتدا توسط کارل مارکس و سپس کارل ویتفوگل در کتابی به نام «استبداد شرقی» (Die orientalische Despotie) به شکل کامل ارائه شد. بیش از ۹۰ درسد از مبانی استدلالی این نظریه‌پردازان طی ۲۰۰ سال اخیر از میان رفته‌اند؛ به اصطلاح مبانیِ مادی این «نظریه» عملاً دیگر وجود ندارد. ما (همای ۸۴) بر این باورِ آزمون‌پذیر هستیم که مردم ایران به چنان بلوغ سیاسی رسیده‌اند که می‌توانند هم یک سامانه دموکراتیک را بسازند و هم از آن مراقبت کنند. با این وجود، باید در این‌جا تأکید کرد که سامانه سیاسی آینده ایران باید طی یک همه‌پرسی تعیین شود و از هم اکنون نمی‌توان کف‌بینی کرد که چه سامانه‌ی سیاسی‌ای توسط مردم برگزیده خواهد شد. در حال حاضر، مهم‌ترین و عاجل‌ترین وظیفه اپوزیسیون سازماندهی دوره گذار است. طبعاً ما به عنوان پادشاهی‌خواه، شاهزاده رضا پهلوی را به عنوان نماینده خود برای این دوره گذار برگزیده‌ایم. به امید این که بتوانیم با کمترین هزینه جانی و مالی از جمهوری اسلامی گذر کنیم.

پاینده ایران

---------------------------------------

۱- من در این‌جا برای فنواژه‌ی Regierung / Government فنواژه فارسی «حکومت» و برای Staat / State فنواژه «دولت» انتخاب کرده‌ام. شوربختانه این دو فنواژه نادرست در ایران جا افتاده است. در همه کتاب‌هایی که تاکنون به فارسی ترجمه شده‌اند، فنواژه‌های بالا درست ترجمه شده‌اند ولی در ادبیات سیاسی ایران، جای این دو عوض می‌شوند.

۲- مانیفست پادشاهی پارلمانی در ۴۰ صفحه (اندازه رقعی یا A5) تدوین شده است. برای دانلود در فرمتِ پی‌دی‌اف از این آدرس دیدن کنید: https://baznegari.de/?p=1335



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy