اسلام سیاسی یک معضل جهانی است
الاهه بقراط | ایکس | اینستاگرام | کیهان لندن |
آنچه در بهمن ۵۷ روی داد صرفا روی کار آمدن یک رژیم مذهبی و اسلامگرای ضد ایرانی نبود بلکه علیه صلح و همزیستی در منطقه و علیه آزادی و دموکراسی و ضدبشری و آنجهانی بود.
نه تنها چهره ایران با آنچه نگاه و دوربینهای داخلی و خارجی طی پنجاه سال دوران پهلوی به آن عادت کرده بودند، زیر و رو و سیاه و خاکستری شد، بلکه به تدریج چهرهی دموکراسیها نیز تغییر یافت. تأکید بر تغییرِ چهرهی دموکراسیهاست زیرا با وجود تحریکات جمهوری اسلامی در مناطق مسلماننشین مثلا روسیه و چین، این تغییر که به ویژه در «حجاب اسلامی» زنان و تیپ اسلامی مردان نمود پیدا میکند، در آن دو کشور دیده نمیشود. هر دو دولت، دستکم تا کنون نه تنها مانع گسترش اسلامگرایی در کشورهای خود شدهاند بلکه هرگونه تحرکی را با شدت سرکوب کردهاند.
تغییر چهرهی کشورهای اروپا و آمریکا و کانادا به ویژه طی بیست سال اخیر آنقدر مشهود است که ناگزیر از فعل و انفعالات اجتماعی، به تقویت جنبشهای راستگرا اعم از میانه و افراطی و همچنین میهنپرستی یا «پاتریوتیسم» انجامیده، آنهم در حالی که جنبشهای چپ اعم از میانه و افراطی و همچنین «ووک» که ملغمهای پریشان و ضد طبیعت انسان و زندگی اجتماعی بشری است، در کنار اسلامگرایان قرار گرفتهاند بدون آنکه متوجه این واقعیت باشند که انحصارطلبی اسلام سیاسی به اندازهای عمیق و سرکوبگر است که برای حفظ خود از حذف مدافعان و خودیهایی نیز که ممکن است اندکی زاویه با آنها داشته باشند، پروایی ندارند چه برسد به افکار و رفتاری مانند آزادی زنان و برابری حقوقی انسانها که اساسا با ایدئولوژی مذهبی آنها همخوانی ندارد!
نکته قابل توجه اینکه هرچه چهره جامعه ایران به دلیل تجربهی خونبار و ویرانگر جمهوری اسلامی و مقاومت شهروندان در برابر فشارهای ضدبشری آن با وجود مشکلات اقتصادی و اجتماعی، از سیاهی فاصله گرفته و رنگارنگ میشود، چهره جوامع غربی اما با موج مهاجرت از کشورهای درگیر جنگ که بسیاری از آنها اتفاقا ناشی از اسلام سیاسی است، به سوی تکرنگی و سیاهی تغییر میکند. آنهم در حالی که بسیاری از حاملان این تکرنگی به اسم «اعتقادات دینی» برای تبدیل دموکراسیها به نظامهایی تلاش میکنند که ظاهرا از پیامدهای مرگبار آنها فرار کردهاند! این نکته را دموکراسیها باید پیش از آنکه دیر شود، درک کنند و این تصور غلط را نداشته باشند که اسلامگرایی و اسلام سیاسی مشکل ایران و خاورمیانه است!
از اینهمه اما چه میتوان آموخت؟
آنچه بود: گذشت و گذشته را نمیتوان تغییر داد ولی باید تجارب و درسهایش را جدی گرفت.
آنچه هست: باید به سود همزیستی و صلح و آزادی و امنیت و رفاه در کشورها و مناطق درگیر و همچنین برای حفظ دموکراسیها تغییر کند.
آنچه باید باشد: چه دیروز و چه امروز و چه فردا همواره میبایست برای تحقق آن تلاش کرد. تلاش ابدی انسان برای «آنچه باید باشد» از عهد عتیق و دوران باستان وی را به خود مشغول کرده و برعکس اسلام سیاسی، اینجهانی است و آن را در همین دنیا میجوید و بنا میکند: دنیایی همواره بهتر!
آنچه برای ایران در عمل خواهد بود: به عوامل مختلف از جمله توازن نیروهای اجتماعی، سازماندهی و رهبری آنها، و همچنین هوشیاری یا عدم هوشیاری دموکراسیها و مواضع دولتهای غربی بستگی دارد. مسلّم اینست که ترکیبی از آنچه بود و آنچه باید میبود، میبایست باشد!