- شهریار براتی، زندانی سیاسی، روایتش درباره حمله اسرائیل به زندان اوین را منتشر کرده و نوشت در حمله دفتر رییس بند و ساختمان بهداری بهطور کامل تخریب شدند و یکی از کارکنان زن بهداری در پی این حادثه دچار قطع عضو شد
- مهدی محمودیان، زندانی سیاسی، در شبکههای اجتماعی روایت شهریار براتی از وقایع پس از حمله به اسرائیل را منتشر کرده است
- براتی همچنین اعلام کرد که زندانیان سیاسی اجساد نیروهای امنیتی، از جمله بازجوها، را از بند ۲۰۹ خارج کردند
:::
انجیر اوین و موشکهای اسراییل
خاطره شهریار براتی، زندانی سیاسی از روزی که اوین مورد حمله اسراییل قرار گرفت.
یک سال پیش به خدای ابراهیم قسم خوردم که عصای موسی در اوین را خواهد شکافت. این پیشبینی شیطانی، مانند دیگر پیشبینیهایم درست از آب درآمد...
باید سزاوار و پذیرای چه رنجی بوده باشیم که در بند اوین شاهد اصابت موشکهای اسراییل باشیم؟
بعد از آنکه موشکها اصابت کرد، میان دود و سرفه، میان آوار و خون بهسوی محمد نجفی دویدم تا او را سالم یافته باشم؛ سالم بود. در کمال سرگشتگی با هم به کریدور رفتیم، چراغها چون چشمهای دوزخیان چشمک میزدند. محمد میخواست از پنجره بیرون را ببیند. قدش نرسید. چه را میخواستی به تماشا بنشینی محمد؟! آزادی را؟ نه! آوار را. به راستی که قدما نه به آزادی رسیدند نه به آوار...
گفت قلاب بگیر. برایش گرفتم. چیزی ندید. دود سیاه نمیگذاشت، به پایین رفتیم. دفتر رییس بند متلاشی شده بود. بهداری متلاشی شده بود. پای زنی که در بهداری کار میکرد، قطع شده بود، اوین، غزه شده بود...
زندانیان سیاسی از ۲۰۹ اجساد بازجوها را بیرون میکشیدند... بازجوها، بازجوها! زندگانشان به ما نگاه میکردند. میان دو دشمن ایستادند؛ اسراییل و زندانیان سیاسی. و این نفرینی است جاودان برای آنان. پرسیدم! بنیادین پرسیدم: نگاه ما درد بیشتری داشت یا موشک اسراییل؟!
با محمد نجفی و مهدی محمودیان به همه سالنهای بند ۴ سر زدیم. به زندانیان دلداری دادیم. آقا مهدی میگفت: «روحیه را باید حفظ کرد، بالاخره همدیگر را داریم.»
مدتی بعد گفتند جمع کنید تا منتقل شوید. شب شد. نزدیک به شب، هنوز در حیاط کمی نور بود. هیچکس در حیاط نبود، همه مثل اسرای جنگی در صف بودند با دستبند و پابند... دو به دو راه میرفتند. پیرمردها میلنگیدند. پیش از پابند شدن محمد را دوباره گم کردم. دوباره یافتمش. موحشترین یافتن زندگیام؛ در حیاط سالن ۳ انجیر اوین را بغل کرده بود و هقهق گریه میکرد؛ به حال ما، به حال انسان، به حال تاریخ، به حال آن همه نام روی آجرها.
جنگ است و محمد در آغوش انجیرش، جنگ است و محمد در آغوش دارش.
شهریار براتی
زندان تهران بزرگ، تیپ ۲، سالن ۹
۱۴۰۴.۴.۴

واکنش ترامپ به تهدید لاریجانی