به بهانه ۱۱۹ سالگی مشروطه
۱۱۹ سال از رویدادی میگذرد که قرار بود در پی آن، قدرت شاه محدود و مبتنی بر قانون گردد. با وجود آنکه مظفرالدینشاه فرمان مشروطه را امضاء کرده بود، به دلیل ماهیت نیروهای درگیر و ساختار اجتماعی آن زمان، این هدف به سود قانونگرایی تحقق نیافت. ایران در آن دوره کشوری شکننده بود؛ در نقاط مختلف آن قدرتهای محلی سر برآورده بودند و خطر تجزیه جدی کشور را تهدید میکرد. در چنین شرایطی، جامعهای که هنوز ظرفیت پذیرش قانون را نداشت، ابتدا نیازمند رهایی از این آشفتگی و سپس هنجارسازی از طریق ایجاد نهادهای پایدار و اجرای قوانین بود.در این بستر، رضاشاه با رویکردی معطوف به ساختن کشوری آباد و نیرومند، به نیرویی تعیینکننده در مسیر ایجاد "ایران نوین" بدل شد.
در شرایطی که ایران کشوری شکننده بود، اکثریت مردم بیسواد یا کمسواد بودند و زنان زیر سلطهٔ ساختاری مردسالار در همه ابعاد قرار داشتند، اصولاً نمیتوانست سخن از آزادی به معنای مدرن آن در میان باشد؛ چه رسد به آنکه بخواهیم با همین معیار، آن دوران را با "دیکتاتوری" بسنجیم. رضاشاه نه صرفاً یک فرد، بلکه نیرویی تاریخی برای نجات ایران و بنیانگذاری عمران و آبادانی بود. قضاوت دربارهٔ او و حامیانش باید در همین چارچوب صورت گیرد؛ چارچوبی که دستاوردهای چشمگیری را در پی داشت و از همین رو جریان رضاشاهی را به یک مقطع مهم تاریخی بدل ساخت. رضاشاه مسیری را آغاز کرد که در آن به مقابله با سنتهای بازدارنده برخاست، و پسرش، محمدرضاشاه، این مسیر را با امکانات موجود ادامه داد تا جایی که از آن، انقلاب اجتماعی و آزادی های اجتماعی میسر گشت.
تاریخ این رویدادها واقعی است؛ زمانی که جامعه از رخوت دوران قاجار بیرون آمد و زنان ایران بهطور فعال وارد عرصهٔ فعالیتهای اجتماعی شدند. ایران در دورهٔ حکومت رضاشاه و محمدرضاشاه در مسیر درستی حرکت کرد و توانمندیهای مهمی از خود بروز داد. اما این همهٔ ماجرا نبود. نبرد میان سنت و مدرنیزاسیون در نهایت به جایی رسید که سنت ارزشی جامعه، که در مشروطه با چهرهٔ شیخی متحجر نمایان شده بود، در رویداد ۲۲ بهمن ۵۷ بازتعریف شد و این بار "شیخ الکن" دیگری را به قدرت رساند. با اینحال، این پایان راه نبود؛ انقلاب فرهنگی "زن، زندگی، آزادی" در بزنگاهی تاریخی توان خود را آشکار ساخت و بر دیرینگی سنتهای ارزشی جامعه و حکومت شیعی برخاسته از آن، خط بطلان کشید.
نیکروز اعظمی