Thursday, Aug 7, 2025

صفحه نخست » بازتاب‌ها و روشنگری درباره‌ی مقاله «مونیخ ۲»، بهرام فرخی

Bahram_Farokhi_2.jpgپس از انتشار مقاله‌ی پیشین درباره‌ی «مونیخ دو»، واکنش‌ها گسترده و متنوع بود. گروهی راه ناسزا و تهدید را به اینجانب در پیش گرفتند و گروهی دیگر خواهان توضیح و استدلال بیشتر درباره‌ی آن‌چه در مورد لزوم شکل‌گیری یک ائتلاف گسترده از نیروهای دموکراتِ مخالفِ جمهوری اسلامی مطرح کردم، شدند. نقد اصلی من متوجه خطر نهادهای انتصابی و غیرپاسخ‌گو در دل اپوزیسیون بود: نهادهایی که خارج از هرگونه نظارت دموکراتیک، داعیه‌ی نمایندگی سیاسی دارند و خود را جایگزین مشروع ساختارهای ملی معرفی می‌کنند. هشدار من ناظر بر پیامدهای چنین ساختاری‌ست؛ چه در دوران کنونی و چه در فردای پس از فروپاشی نظام، که می‌تواند گذار به دموکراسی را با مخاطرات جدی روبه‌رو کند. در این یادداشت، تلاش خواهم کرد ابعاد این نگرانی را با جزئیات بیشتری شرح دهم.
بسیاری از اپوزیسیون "برانداز" داخلی، با ریشه در فرهنگ تاریخی و حافظه‌ی جمعی این سرزمین، به‌جای انقلاب، راه «رفرم» و «مقاومت مدنی» را برگزیده‌اند. استدلال آنان چنین است: انقلاب‌ها در ایران و کشورهای عقب‌مانده نه به آزادی، که به چرخه‌ای تازه از استبداد انجامیده‌اند. رژیمی انقلابی جایگزین رژیم قبلی می‌شود، اما از آزادی و دموکراسی و حقوق مردم خبری نیست. تنها چیزی که در خیابان می‌ماند، خون است و خرابی.
برای نمونه، در سال‌های اخیر نگاه کنید به «مسئله‌ی حجاب»: بدون نیاز به سقوط رسمی رژیم، زنان و مردان جوان ایران با قدرتی بی‌صدا اما کوبنده، عملاً حجاب اجباری را به عقب رانده‌اند. امروز در خیابان‌های ایران، ما هم «با حجاب» داریم، هم «بی‌حجاب»؛ همان‌گونه که در سال‌های پیش از ۵۷ داشتیم. این پیروزی نه محصول شعارهای تند، بلکه ثمره‌ی مقاومت آگاهانه است،چنین تغییراتی فقط چند سال پیش غیر قابل پیش بینی بود.
آنان با چنین اقداماتی، در پی اصلاحاتی دیگر چون «نه به اعدام» و «آزادی زندانیان سیاسی» نیز هستند.

در حال حاضر، آن‌ها نیز جزو مخالفان "برانداز" رژیم اسلامی‌اند و باید اجازه‌ی بیان نظرات خود را داشته باشند.

اما واقعیت امر این است که رژیم اسلامی، همچون بنایی پوسیده، در حال فروریختن است. و این فروپاشی نه با گلوله و انقلاب، که با ریزش درونی و بی‌اعتباری گسترده پیش می‌رود.
اما خطرات بزرگی در راه است: اگر اپوزیسیون خارج از کشور نتواند با عقلانیت و اتحادی گسترده، نیرویی آلترناتیو و مشروع بسازد، این خلأ قدرت به‌راحتی با کودتای پاسداران و نیروهای امنیتی پر خواهد شد. و این یعنی تکرار چرخه‌ای دیگر از استبداد؛ این‌بار با یونیفورم نظامی.
اپوزیسیون رژیم باید بداند که سلطه‌طلبی، در هر شکل و لباسی، دشمن ملت است. هیچ جریان سیاسی، فارغ از محبوبیت یا سابقه‌اش، حق ندارد خود را وارث بی‌چون‌وچرای آینده‌ی ایران معرفی کند.
ایران امروز، ایران ۱۳۵۷ نیست.
شاهزاده رضا پهلوی، هرچند از جایگاه تاریخی و سرمایه‌ی نمادین ارزشمندی برخوردار است، و خود نیز بارها گفته که به‌دنبال سلطنت فردی نیست،
اما ایشان کاریزمای خمینی را ندارد؛ و این نه ضعف، بلکه فرصتی است برای «مدرن‌سازی» رهبری سیاسی و ساختن ائتلافی گسترده برای آزادی و دموکراسی در ایران.
هرگونه تمرکز قدرت در دست یک فرد، ولو محبوب، سرانجام به ضعف نهادهای مدنی و دموکراتیک خواهد انجامید.
اگر امروز در برابر سلطه‌طلبی، حتی سلطه‌طلبی مشاوران شاهزاده، سکوت کنیم و اجازه دهیم نهادهایی انتصابی از طرف یک شخص و گروه تشکیل شود که به هیچ‌کس و نهاد دموکراتیکی پاسخ‌گو نیستند و خود را نماینده‌ی اپوزیسیون رژیم معرفی می‌کنند, در حالی‌که نه اپوزیسیون را چون سال ۵۷ یکدست در اختیار دارند و نه شاهزاده رضا پهلوی کاریزمای خمینی را دارد , فردا دولتی ضعیف و لرزان خواهیم داشت که ناچار خواهد بود، برای کنترل کشور و جلوگیری از قدرت گرفتن نیروهای گریز از مرکز که داعیه‌ی خودمختاری و استقلال دارند (چراکه در آن زمان، این نیروهای تجزیه‌طلب همان چند نفری نخواهند بود که با لباس محلی و فولکلور در نشست مونیخ شرکت کردند)، به نیروهای باقیمانده از سپاه و بسیج اسلامی پناه ببرد.
چنین ائتلافی، هم استقلال ملت را به خطر می‌اندازد و هم بهانه‌ای برای سرکوب و خون‌ریزی‌های گسترده فراهم می‌سازد.
در سال ۱۳۵۷، حتی با آن سطح از وحدت مردمی و کاریزمای رهبری،و اپوزیسیون چپ بسیار کوچک ،نتوانستیم از خون‌ریزی پرهیز کنیم.
پس چگونه امروز، با اپوزیسیونی چندپاره، پر از رقابت‌های شخصی، و حتی پر از شکاف درون سلطنت‌طلبان، می‌توانیم انتظار موفقیتی بی‌هزینه داشته باشیم؟
اختلافات در سطوح اپوزیسیون به جایی رسیده که در درون صفوف پادشاهی‌خواهان، شاهزاده را نه به‌عنوان نماد ملی، بلکه به بازیچه‌ی مشاورانش تقلیل می‌دهند.
این راه، راه سقوط است.
امروز، وظیفه‌ی تاریخی ما ، برای براندازی رژیم که تا حدی انجام گرفته ، ساختن یک ائتلاف سیاسی ملی، گسترده و مسئولیت‌پذیر است:
نیرویی که بدون حذف هیچ ایرانی، بتواند پس از فروپاشی رژیم، مسیر گذار را مدیریت کند؛
نیرویی که بتواند در برابر کودتای احتمالی سپاه، در برابر تهدیدهای تجزیه‌طلبانه، و در برابر دخالت‌های منطقه‌ای و جهانی، بایستد.
هیچ آلترناتیوی به‌تنهایی کافی نیست.
اگر اپوزیسیون نتواند اختلافات را به رسمیت بشناسد، اگر نخبگان سیاسی امروز بر سر قدرت بجنگند، نه‌تنها ایران را به تجزیه نزدیک می‌کنیم، بلکه برای حفظ وحدت، چاره‌ای جز سرکوب خونین باقی نمی‌ماند.
و این، همان کابوسی است که باید از آن بگریزیم.
راه نجات ایران، نه در تکرار گذشته، که در تغییر فرهنگ سیاسی ماست:
فرهنگِ همکاری، احترام، و پذیرش تفاوت.
راه نجات، نه در فرد، بلکه در «ملت» است.
باید این بار، با هم برای آینده‌ای مشترک بایستیم؛
نه با مرگ و ننگ گفتن به این گروه و آن گروه، و نه برای پرچمی حزبی یا شخصی،
بلکه برای حفظ یکپارچگی ایران.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy