مرحوم میرزا هاشم اردشیرآملی، از آخوندهای شوخ و خوشمشرب بود. نکتهگویی و مزهپراکنی در میان منبریها متداول است. کسانی مثل کافی و فلسفی و نوقانی و سبزواری از منبریهایی بودند که همراه با خطبه عاشورا مزهپراکنی هم میکردند و گاه حقا نکتههای بامزهای حتی درباره خودشان، یعنی ارباب عمائم، بر زبان میآوردند. اما کسی که عنوان آیتالله داشت و به مرجعیت رسیده بود هرگز لطیفهای بر زبان نمیآورد و عبوس بود و در جمع ساکت و صامت، مگر زائری و مقلدی سوالی بر زبان میآورد که او ناچار به پاسخگویی میشد
علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
آقای آملی اما با همه فرق میکرد، از عراق که با اهل و عیال به ایران آمد و در قم مستقر شد برخلاف بعضی از آقایان که در برابر حکومت و نمایندگانش چهره در هم میکشیدند که مثلا لطفی به حکومت ندارند (و گاه پنهانی داشتند) او روابط بسیار طبیعی با فرمانداران روسای شهربانی و حتی ساواک داشت و چون در سیاست دخالت نمیکرد مورد احترام دولتیها بود. مرحوم آملی در هر زمینهای لطیفهای به یاد داشت. تقریبا همه شعرها و حکایات عبید زاکانی را در سینه داشت. با فرزندانش، برخلاف دیگر علمای اعلام، خشک و خشن نبود.
آنها را به آموختن علوم جدید تشویق میکرد و اگر هم رهی به حوزه تزویر و نفاق زدند، چون صادق و علی، بهشدت با آخوند شدن علی مخالفت کرد و صادق هم زیر عبای پدر زنش وحید خراسانی عمامه بر سر نهاد و ملا شد. معروف است شبی آملی در شب قدر رمضان میهمان همدندانش مرعشی نجفی بود. دو پیرمرد چنگ در خاطرات زدند و یادی از جوانیها کردند. شب از نیمه گذشته بود که آملی برخاست تا به خانه رود. مرعشی از سر تعارف گفت شیخنا امشب بر دیده میزبان بمان، سرد است و دیر، کجا میروی؟ شیخ آملی کمی درنگ کرد و گفت یا سیدالمجتهدین میخواهی فردا اگر ایرادی بر ما گرفتند دادگاه ویژه مدعی شود ما شب قدر در یک بستر خفتهایم؟
مرحوم آملی عربی را با همان تهلهجه مازندرانیاش حرف میزد، با مرحوم شریعتمداری روابطی نزدیک داشت و خمینی را هرگز به خاطر بیآزرمیهایش درمورد شریعتمداری نبخشید. اما فرزندانش ره دیگری پیمودند. باقر که پزشک بود همراه با فاطمه هاشمی ریاست سازمان بیماریهای خاص را عهدهدار بود و بعدها به ریاست دانشکده پزشکی و چند بیمارستان مامو رشد. فرزندان آیتالله آملی همه دختر از مراجع گرفتند. بزرگترینشان محمد جواد، فاضل و علی متولد نجف، و صادق و باقر در قم زاده شدهاند. فریده خانم بااستعدادترین دختر مرتضی مطهری در حین تحصیلات دانشگاهی زن علی لاریجانی شد. صادق به دامادی وحید خراسانی رفت و باقر به مصاهرت با دختر جوادی آملی از اقوام دورش سر نهاد. خواهر آنها، که یکی یکدانه پدر بود و اهل بحث و فحص، همسری شایسته یافت که جدش شیخ عبدالکریم حائری یزدی، بنیانگذار حوزه بود.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
به عبارت دیگر، خواهر لاریجانیها همسر آیتالله دکتر سید مصطفی محقق داماد شد که حضورش در شوراهای علمی دانشگاهی در داخل و خارج از کشور اعتبار و جایگاه ویژهای برای او نزد اهل علم فراهم کرده است. در میان هزار فامیل حاکم بر ایران، که البته نیمی از آنها را شبکههای مافیایی ثروت و قدرت از تازه به دوران رسیدههای سپاه و امنیتخانه مبارکه و صنایع نفت و گاز و پتروشیمی تشکیل میدهند، سه خانواده که با اغلب اقطاب و اوتاد مرجعیت و قیادت شیعه در ایران و عراق و لبنان در پیوندند خاندانهای صدر و اردشیر آملی لاریجانی و مهدوی و باقری کنی برادرش هستند. بیش از دویست تن از بزرگان رژیم در ایران و عراق و لبنان با خاندان صدر مرتبطند. خواهران و خواهرزادگان و برادرزادگان و نوادگان امام موسی صدر، علامه سید رضا و علی آقاصدر و خواهران و دختران و پسران این سه رجل و رباب بانو صدر اقطاب این خانداناند.
خاندان اردشیر لاریجانی ریشه در بردمه لاریجان و آمل دارند و میگویند اجدادشان از میرزاهای علویان طبرستان ازجمله حاکم خونریز حسن مثنی نواده امام حسن بودهاند. محمد جواد، که از ارادتمندان دکتر ابراهیم یزدی در انجمن اسلامی آمریکا بود، از فردای انقلاب، با آنکه استاد فیزیک عالی و فیزیک اتمی بود، با یزدی به وزارت خارجه رفت. او بهشدت با گروگانگیری دیپلماتی آمریکایی مخالف بود و میز مدیرکلی وزارت خارجه را به همین دلیل با تشر خمینی از دست داد و حتی در عهد خامنهای هم اعتبار سیاسیاش احیا نشد. فاضل رئیس دانشگاه آزاد آمل شد و چندی وابسته فرهنگی ایران در کانادا بود.
صادق که از مجتهدان بنام قم شد تا آنجا رفت که باد رهبری در سرش افتاد و از ریاست قوه قضائیه و عضویت در شورای نگهبان به حضیض مجمع تشخیص مصلحت نظام فرو کشیده شد. علی تمام مدارج بالاشدن را از پاسداری تیر خلاصزنی در اطلاعات سپاه، وردستی حسن روحانی و کمال خرازی در ستاد جنگ و شورایعالی دفاع، سرپرستی اطلاعات سپاه ، نمایندگی و ریاست مجلس شورای اسلامی برای سه دوره را طی کرده و در کارنامهاش مدیر عاملی صداوسیمای ولیفقیه برای ده سال و وزارت ارشاد نیز ثبت شده است. به نظر میرسید که زمان ورود شاهداماد به حجله زفاف ریاستجمهوری فرا رسیده است، اما مقام معظم رهبری هنگام جنگ گلادیاتورها انگشت شست را رو به زمین گرفت، یعنی علی آقا پر!
همه انتظار داشتند حداقل مثل برادرش صادق که از ظلم به برادر به فغان آمد و از شورای نگهبان استعفا داد، او نیز چیزی بگوید و اعتراضی بکند. اما علی آقا، که از پدر زنش یاد گرفته بود هم در خلوت با سید حسین نصر و کیفکش او غلامعلی حداد عادل همنشین باشد و هم با سید روحالله مصطفوی در نجف، هم در «زن روز» بنویسد و هم در مکتب اسلام، به تأسی از او هم آش نذری ولی فقیه را میخورد و هم حلیم رفسنجانی را؛ عید نوروز برای تبریک نزد خاتمی میرفت و روز اربعین با پیراهن سیاه و کاهی بر سر به زیارت سید علی؛ نه اعتراضی کرد و نه زبان به گلایه گشود. پایداریها نقشه قتلش را کشیده بودند، اما با همه بیزاری از سعید جلیلی زبان در کام کشید و بهقولی به گوشهای نشست و گریان همیگفت یا مقام معظم مگر در نوکری خطایی از من سر زد که اینک درشتی میکنی. او نیز مثل کمال خرازی آرام نشست تا الاغ امارت بار دیگر در برابر خانهاش درنگ کند. اینکه خامنهای نه فقط مطابق گفته حسین همدانی، نمایندهاش در استان البرز، نگاه شتری دارد، که کینه شتری هم دارد. بیش از دو دهه سید عطاءالله مهاجرانی در پنهان و در علن مدحش گفته و سرش را به عرش رسانده، اما سید علی کینه از او را به خاطر انتخاب رمان احمد محمود «مدار صفر درجه» بهعنوان بهترین رمان سال، و کوتاه عباراتی که در باب شوکران اصلاحات عبدالله نوری نوشت، تا امروز از دل و دیده پاک نکرده است. او فکر میکند اظهار ارادت وزیر ارشاد خاتمی از سر مهر نیست، تظاهر است. اما درمورد علی لاریجانی از عبارتی که در خانه برادرزنش علی مطهری رد و بدل شده بود گذشت. (درآن نشست در آستانه انتخابات ریاستجمهوری گفته شده بود سید که بمیرد علی در مقام رئیسجمهوری و صادق در مقام رئیس قوه قضائیه و عضویت در خبرگان ، دو کرسی از شورای رهبری را دارا خواهند شد. در چنین احوالی نشاندن صادق بر کرسی ولایت کار سختی نخواهد بود.)
با این مقدمات، در جریان حمله اسرائیل، علی لاریجانی با اغتنام فرصت از غیاب رهبر و ارکان نظام، چه مقبورشان، چه غایبشان و چه ساکتشان، به میدان پرید، مصاحبه پشت مصاحبه، در عظمت و شهامت آقا که ماشاءالله در فرماندهی مارشال مونتگمری را در جیب قبا میگذارد و در اداره سیاسی مملکت وینستون چرچیل را در جیب ساعتی جا میدهد. در واقع با نبودن اخوی در ریاست یکی از سه قوا، رهبر رژیم احتمالا به این ارزیابی رسیده که حالا که شورای دفاع را احیا میکنیم و اکبریان یا یکی دیگر از نوکران خدوم را به ریاست شورا منصوب میکنیم لاریجانیها دیگر خطری به حساب نمیآیند، بهویژه آنکه محمد جواد هم مراتب عبودیت خود را مثل علی در طول ۱۲ روز جنگ و پس از آن بهخوبی آشکار کرده است. بنابراین بودن علی در مقام دبیری شورای امنیت میتواند مفید فایده افتد.
یکی از دوستان دانشگاهیام، که سالها از دور و نزدیک با لاریجانیها همکاری داشته، چند سال پیش به من گفت در میان برادران علی از همه عاقلتر است، بهسادگی میتواند هفت رنگ عوض کند؛ صبح پراگماتیک است، ظهر نماز جعفر طیار پشت سر ابوالارتجاع احمد خاتمی میخواند، عصر با همسرش سری به فرهنگسرای نیاوران میزند؛ شام را در منزل پدر زن مرحومش میخورد و در آنجا نطق مشروحی در مناقب و صفات الهی مقام معظم رهبری میکند و قبل از خواب زنگی هم به آقای هاشمی رفسنجانی میزند که حاج آقا تا ابد نمکپروردهایم؛ گاهی هم جمعهها سری به آقای ظریف و روحانی و خاتمی میزند. خلاصه بت عیاری است که هم بازی را بلد است و هم ضد بازی را؛ در مجلس حسین اشک میریزد و در عروسی یزید سنج میزند.
من سالها بر عملکرد علی لاریجانی تامل کردهام. اوایل انقلاب یک بار او را به همراه برادرش محمد جواد در دفتر دکتر یزدی دیدم، خیلی جوان بود و آنقدر آهسته سخن میگفت که بهزحمت شنیده میشد، در حالی که محمد جواد بهرغم خشی که در صدایش هست با صدای بلند سخن میگفت. حس کردم رابطه هر دو با یزدی رابطه نزدیکی است. آن روزها خورشید از پس کلاه نهضت آزادی طلوع میکرد و بدیهی بود که آقازادههای آقای آملی مدح حاکم روز را بکنند.
علی آقا دوره ابتدایی و متوسطه را در قم به مدرسه رفت و بعد دوره کارشناسی رایانه را در دانشگاه شریف با نمرات خوب به پایان برد؛ همانجا که اخوی فیزیک خوانده بود. اما برخلاف محمد جواد به آمریکا نرفت، بلکه با اصرار مرحوم مطهری در دانشگاه تهران رشته فلسفه را انتخاب کرد و موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد و دکترای فلسفه شد. رساله دکترایش تحت نظر غلامعلی حداد عادل درباره فلسفه ریاضیات کانت بود و من در شگفتام که حداد عادل آیا در عمرش اصلا با مقولهای به عنوان «فلسفه ریاضیات کانت» آشنایی داشته که استاد راهنمای علی خان شود؟ به هر روی، علی بازگشته است تا اسب درلجنمانده مقام ولایت را به ساحل لاجوردی امنیت و آرامش راهبر شود.
این تفسیری است از گزینش لاریجانی و اعزام مجدد او به شورای عالی امنیت ملی است. تفسیر دیگری هم هست، اینکه لاریجانی میتواند چهره مقبولتری از الباقی پایوران و تدارکچیهای ولایت فقیه ارائه دهد. حال در انتظار علی آقا باشید که قرار است در روزها و هفتههای آینده نمایشنامه پر شر و شوری را در صحنههای داخلی و بینالمللی به صحنه آورد.

سوسیال دموکراتی که فهمیده نشد

انتصاب مامور جلب مشارکت نخبگان خارج از کشور