در این یادداشت تلاش میشود نگاهی انتقادی، صادقانه و سازنده به وضعیت فعلی جریان جمهوریخواهی در میان نیروهای اپوزیسیون انداخته شود، به این امید که این جریان بتواند نقشی مؤثرتر در فرایند گذار و ساختن فردای ایران ایفا کند.
۱. تعریف سلبی، بدون محتوای اثباتی
بسیاری از گروههای جمهوریخواه هویت خود را صرفاً بر نفی پادشاهی تعریف کردهاند و تاکنون روایت ایجابی و منسجمی از دیدگاهها، برنامهها و چشمانداز خود نسبت به آینده ایران ارائه ندادهاند. نه ساختار روشن دارند، نه سخنگویانی که مردم با آنها ارتباط بگیرند. همین خلأ، سبب گمشدگی این جریان در میان افکار عمومی شده است. مردم نه آنها را میشناسند و نه تصوری از آنچه برای آینده ایران در سر دارند، میدانند.
۲. دموکراسی، نه شکل حکومت
شکل حکومت آینده باید در رفراندومی آزاد و عمومی تعیین شود. تا آن زمان، آنچه باید در اولویت قرار گیرد، ماهیت دموکراتیک و مردمی حکومت آینده و نه اسم آن است. نامها الزاما با خود دموکراسی نمیآورد چه "جمهوری" (چون سوریه و مصر) و چه "پادشاهی" (چون عربستان و اردن).
در این مقطع، تمام گروههای اپوزیسیون، فارغ از شکل مورد نظرشان برای نظام آینده، باید نیروهای خود را برای تحقق گذار از جمهوری اسلامی متمرکز کنند.
۳. فقدان شایستهسالاری و جوانگرایی
یکی از آسیبهای جدی در برخی بخشهای جریان جمهوریخواهی، وجود ساختارهای غیرپویا، بسته و فاقد شایستهسالاری است. حلقههای مدیریتی کلسیفیهشدهای وجود دارند که نه به جوانان راه میدهند و نه پذیرای افراد توانمند خارج از حلقه خودی هستند.
اگر هدف، گذار از سیستمی است که در آن قدرت بهطور خانوادگی و رانتی در گردش است، نخست باید نشانههای مشابه آن را از درون خود زدود. هنوز که نه حکومتی در کار است و نه قدرتی، اما در برخی حلقههای جمهوریخواهی رانت و رابطه حرف اول را میزند.
۴. زنستیزی ساختاری، زخم قدیمی
در زیر پوست جریان جمهوریخواهی، متأسفانه هنوز نوعی زنستیزی نهادینه وجود دارد. زنانی که باید در سطح رهبری باشند، اغلب به حاشیه رانده میشوند یا در بهترین حالت برای تزیین جلسات مورد استفاده قرار میگیرند. این در حالی است که چهرههایی مانند نرگس محمدی، نسرین ستوده و شیرین عبادی همزمان در داخل و خارج از کشور، به نمادهای اعتباربخش برای جنبش دموکراسیخواهی تبدیل شدهاند. این جریانها ضمنا به بزرگواریشان ببخشند که افرادی با چنین ویژگیهای منحصر به فردی زن هستند و تاکنون مردی نبوده که به این سطح از تاثیرگذاری ملی و بینالمللی رسیده باشد.
قسمتی از این مساله البته ریشهتاریخی دارد زمانی که برخی از نیروهای جمهوریخواه امروز، در بحبوحه انقلاب ۵۷ و در مبارزه زنان با حکومت با توجیه خود در کنار حکومت ایستادند و حتی پس از آن و در فاز مبارزه با رژیم نیز مساله زنان و خصوصا حجاب را بیاهمیت و فاقد اولویت (مساله یک تکه پارچه) شمردند و این جنبش «زن، زندگی، آزادی» بود که به روشنی نشان داد که مسئله سلطه حکومت بر زنان، اتفاقا ستون فقرات ایدئولوژی جمهوری اسلامی است.
۵. ائتلاف با نیروهای ریزشی؛ شفافیت کلید موفقیت
همکاری با نیروهای جداشده از درون حکومت میتواند فرایند گذار را کمهزینهتر و سریعتر کند، اما تنها به شرطی که نسبت این افراد با گذشته و برنامه روشنشان برای آینده، برای مردم شفاف و صادقانه مطرح شود.
هرگونه مماشات در این زمینه، خاطره تلخ حمایت چشم و گوشبسته از خمینی در سال ۵۷ را زنده میکند، زمانی که روشنفکران با استراتژی "انشاءالله گربه است"، نشانههای آشکار ضدیت او با آزادی، دمکراسی و مدرنیته را نادیده گرفتند و هزینهی آن اعتماد نابجا را هنوز مردم پرداخت نموده و مینمایند.
بنابراین امروز، جریان جمهوریخواهی بیش از هر چیز به حلقهای از چهرههای تکراری تقلیل یافته که با رسانهها یا با یکدیگر مصاحبه میکنند، مصاحبههای همدیگر را بازنشر مینمایند و در جمعهای محدود، از خود میشنوند و به خود پاسخ میدهند. اغلب مردم نه آنها را میشناسند و نه بهعنوان نماینده خود میپذیرند.
بیتردید نیت بسیاری از این افراد نیک است، اما کفایت نمیکند و به همین خاطر جریان جمهوریخواهی باید با رویکردی شفاف، مردمی، شایستهسالار، زنمحور و واقعگرا بازتعریف شود.
اگر چنین شود، میتوان امید داشت که این جریان از خاکستر خود برخیزد و در آینده ایران نقشی معنادار و مؤثر ایفا کند.
این نوشته نیز از سوی کسی است که نه سودای قدرت دارد، نه سهمی در نظام آینده میطلبد و پس از گذار، به مطب و کلاس درس خود بازخواهد گشت، اما دلش میخواهد در این بزنگاه تاریخی، سهمی در تاثیرگذاری یک جریان داشته باشد.
در آن ساعت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم