Friday, Oct 31, 2025

صفحه نخست » نگاهی به رمان " ذره‌های خاکستری عشق - وصیت‌نامه"، زهرۀ خالقی

khaleghi2.jpgرمان ذره‌های خاکستری عشق جهانی است میان مرگ و زندگی، میان سوختن و باززایی. شخصيت‌هایش نه قهرمان‌اند و نه شکست‌خورده، آنها انسان‌هایی‌اند در مرز خاموشی میان وصیت و زایش، میان اندوه و رهایی. مسعود نقره‌کار با زبانی فلسفی و شاعرانه انسان را در آستانه‌ی نیستی می‌نشاند تا پرسش از راز بودن را بجای پاسخ بگذارد. در این رمان زنانی جان گرفته‌اند که هم‌زمان زنده‌اند و مرده.

مادرانی که صدایشان با خاک یکی می‌شود، مردانی که از جنگ و ایمان بازگشته‌اند اما در درونشان هنوز آتشی خاموش‌نشده می‌سوزد. هر صحنه‌ی این رمان تابلویی‌ست از مواجهه‌ی انسان با حقیقت، از نبرد میان جسم و روح. در نگاه نقره‌کار مرگ پایان نیست بل بیداری‌ست، نوعی روشنایی خاکستری که انسان را از رخوت تکرار بیرون می‌کشد. من این رمان را نخواندم در آن غرق شدم مثل لحظه‌يى که در نقاشی گم می‌شوم و رنگ از فرم جدا می‌شود تا جهان به حس بدل شود.

zbook.jpg

در هر فصل از این رمان من در لایه‌يى تازه از خاک و نور فرو رفتم. فصل نخست برایم بوی آغاز داشت مانند لحظه‌یی که قلم‌مو نخستین‌بار بوم را لمس می‌کند. خاک در اینجا رنگ دارد، مرگ موسیقی دارد، و سکوت وزن. فصل دوم زخم بود و جست‌وجوی ریشه. همانگونه که در نقاشی‌هایم زن از دل سایه زاده می‌شود، این فصل هم درباره‌ی تولد صدای زن از دل خاک خاموش است. در فصل سوم خاکستر هنوز گرم و رنگ زندگی بر لب مرگ. فصل چهارم صدای مادران خاموش بود. زنانی که در خاک می‌زیند و در خطوط بوم من جان می‌گیرند.

در فصل پنجم بازگشت بود به درون، به خاک، به نوری که از دل تاریکی می‌تابد. در فصل ششم مرگ نرم شد مثل نوری که از پوست عبور می‌کند. فصل هفتم گفتگوى با خاک بود. اینجا نقره‌کار از همان جایی حرف می‌زند که هایدگر آن را خانه‌ی هستی می‌نامید زبان. او با زبان نمی‌نویسد بلکه زندگی را ترجمه می‌کند، و فصل هشتم رويش واژه‌ها همچون بذرهایی در باران. فصل نهم رنگ سوختن داشت و در فصل دهم سکوت میان دو نگاه. در این فصل، خودم را می‌بینم زنی که دیگر نیازی به فریاد ندارد چون فهمیده است که سکوت هم می‌تواند سخن بگوید و مرگ هم می‌تواند ادامه‌ی عشق باشد.

در فصل یازدهم انسان در آینه‌ی خاک خود را دید و برای من این فصل معنایش ساده و ژرف است، زن به جهان بازمی‌گردد به‌عنوان بخشی از آن او دیگر تماشاگر عشق نیست زيرا خود عشق است. در دوازدهم سایه و روشنایی در هم آمیختند. فصل سیزدهم رقص واژه‌ها بود میان ترس و ايمان . فصل چهاردهم آتش و زایش و در اين فصل همان لحظه‌ی وصل است كه من با اثرم یکی شدم، دیگر نویسنده‌يى نیست و خواننده‌يى هم نه فقط یک آگاهی زنده در جهان. و در فصل پانزدهم، آرامش خاک نه مرگ بل بازگشت به ریشه. در پایان حس کردم هر فصل این رمان در من تصویری شد هر واژه تکه‌يى از من بود که دوباره زاده می‌ شد.

ذره هایی از خاکستر برای من آغاز بود برای کشیدن کتابی که از میان واژه‌هایش بوی زمین برمی‌خاست و هر فصلش لکه‌يى از رنگ بود، گاه خاکستری و سرد گاه گرم و شعله‌وار. واژه‌ها مثل ضربه‌های قلم‌مو بر ذهنم نشستند و جمله‌ها لایه‌های پنهان رنگ را ساختند تا جایی که هیچ کلمه‌يى توان توضیح احساس باقی‌مانده را نداشت.

در این رمان مرگ رنگ دارد اما از جنس پایان نیست، رنگش از جنس بازگشت است، رنگی میان سوختن و زنده بودن، خاکستری‌يى که هنوز در خود نور دارد. در جایی از کتاب نوشته بود "خاکستر آخرین چهره‌ی نور است" و این جمله مانند رگه‌يى از طلا در دل تاریکی در من ماند.

وقتی از زن و خاک و آگاهی سخن می‌گفت صدا از درون من می‌آمد، از زنی که زمین را لمس می‌کند و در لمس خاک خود را بازمی‌سازد. رمان برای من آینه‌يى شد که نقاشی‌هایم در آن بازتاب یافتند، هر سطرش سایه‌يى از خطوط بوم من بود و من می‌دانستم نویسنده هم مثل من در پی روشنایی در میان تیرگی است.

در پایان رمان جمله‌يى بود که همه‌چیز را خلاصه می‌کرد"مرگ، واژه‌ای‌ست که زندگی هنوز معنایش را نمی‌داند". ذره هایی از خاکستر برای من نقاشی‌يى بود که در سکوت واژه شکل گرفت تجربه‌يى که در آن فلسفه رنگ گرفت و شعر بوی خاک داد. اگر کسی از من بپرسد چرا باید این کتاب را خواند می‌گویم برای اینکه یادمان بیاید هنوز می‌شود از درون خاموشی روشن شد. این رمان را نباید توضیح داد. باید در آن نشست نفس كشيد و گذاشت خاکسترش آرام بر دل بنشیند چرا که نقره‌کار در این اثر پلی میان فلسفه و شعر ساخته است برای فهم زندگی از دل خاموشی نه از ترس. آنگاه می‌فهمیم که خود زندگی زیباترین شکل مرگ است.

به پیوند و به انکار

مرگ

رابطه یی ست پیش از زادن

که با ما می زید

تا ما را می رباید

بی که هنوز لحظه ها را بشناسد

به زیر پو ست تشنه مان

یک رود خانه ی جاری

جاری ی مدام رودخانه یی

خاک را دیگر چه حاجت است

پس با پیوند ما

به انکار مرگ.

زهره خالقى

آبان ١٤٠٤

****

ذره‌های خاکستری عشق - وصیت‌نامه

نویسنده: مسعود نقره‌ کار

انتشارات فروغ - چاپ اول، تابستان ۲۰٢٥،

۱۹۹ صفحه



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy