در ایران دو نمایش همزمان برای کنترل جامعه جریان دارد: (۱) نمایش آرامش برای مردم عادی (۲) نمایش وحشت برای کنشگران و فعالان اجتماعی. این سیاست دوگانه همزمان آرامش ظاهری به عموم میدهد و وحشت به کنشگران، با هدف کنترل جامعه و جلوگیری از اعتراضات داخلی در شرایط نااطمینانی سیاسی و اقتصادی
رضا نساجی
این روزها دو نمایش عمومی برقرار است تا مانع از التهاب اجتماعی در ایران شود. نمایشهای متعارضی برای مخاطبان متفاوت که تحلیلگران هر کدام به یک جنبۀ آن توجه میکنند یا هر دو را نادیده میگیرند. برای مثال، روزنهگشایان در جستوجوی نمودی کوچکی از اصلاحات، تصاویر دختران بیحجاب را بهعنوان دستاورد خود یا گشادهدستی نظام برجسته میکنند.
این دو نمایش از این قرارست:
۱. نمایش آرامش به مردم عادی
از چند ماه قبل از جنگ دوازدهروزه، به نظر حاکمیت در آرایش نیمهجنگی بود، اما نمیخواست این آرایش به چشم عموم بیاید. القای تصویر جامعهای آرام و سرگرم فعالیتهای معمولی، مستلزم سطحی از گشودگی فرهنگی نیز هست.
اگر میبینید فیلمهای شادی و شلوغی بدون حجاب اجباری در جشنهای افتتاحیه فلان برند وایرال میشود، حتی اگر به توقیف موقت آن کسبوکار بینجامد، تردید نکنید که بخشی از همین ماجراست.
از نمودهای این رویه میتوان فهرست کرد:
- اجازۀ اکران فیلم «پیرپسر» پس از چهار سال توقیف در جشنوارۀ فجر (بدون آنکه به آن جایزه داده شود) و اکران عمومی آن تا حد شکستن رکوردهای فروش (بدون سانسور حتی یک صحنه)؛
- نمایشگاه «چشم در چشم» (پرتره در هنر مدرن و معاصر) و نمایشگاه آثار پیکاسو در موزۀ هنرهای معاصر پیش از جنگ ۱۲ روزه؛
- نمایشگاه رایگان برخی گنجینههای موزههای ایران باستان و اسلامی (در شرایطی که آثار بخش باستانی و اسلامی موزه همچنان در موقعیت حفاظت دورۀ جنگ است) در آستانۀ آغاز محتمل دوبارۀ جنگ؛
- کمی گشادهدستی در اجرای تئاتر؛
و...
هدف این است که به مردم القا کنند که همهچیز عادی است، زندگی معمولی خود را ادامه دهید و فکر اعتراض و شلوغی به سرتان نزند.
۲. نمایش وحشت به کنشگران
سیاست «النصر بالرعب» در جمهوری اسلامی همیشه فعالان اجتماعی و سیاسی را هدف گرفته تا هر نوع کنش داخلی را منفعل سازد؛ درحالیکه همزمان تمنای داخلی برای عوامل خارجی براندازی تحمل میشود (مگر در متن اعتراضات خیابانی مثل آبان ۹۸ و جنبش ژینا که با معترضان پادشاهیخواه و مجاهد خلق هیچ مدارا نشد).
بر این اساس، در روزهای اخیر شاهد تشدید برخوردهای امنیتی هستیم:
- صدور و اجرای احکام اعدام سیاسی در تهران و شهرستانها تشدید شده (نک کارزار «سهشنبههای نه به اعدام»)؛
- اعدام جرائم عمومی برای پرملاط کردن اعدام سیاسی افزایش یافته (تا حد اعتصاب زندانیان در زندان قزلحصار)؛
- فعالان حقوق کودکان بازداشت و تشکلها توقیف میشوند (نک اقدام علیه فعالان و دفتر «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان»)؛
- فعالان صنفی معلمان بیش از پیش احضار، زندانی و بازخرید اجباری میشوند؛
- فعالان سندیکایی دیگر صنوف تا حد حکم اعدام سرکوب میشوند (شریفه محمدی، فعال گیلانی که با گروه تلگرامی «کمیتهی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری» همکاری داشته، به حزب کردی کومله منتسب و به اعدام محکوم میشود)؛
- فعالان فرهنگی هدف بازداشت دو بازجویی برای اعترافات اجباری هستند (برای نمونه، نه هفته بازداشت پنج فعال نشر سمندر که برخی از آنان از سه هفته پیش در اعتصاب غذای تر هستند)؛
- آزار هموطنان بهایی بالا گرفته (احضارها و احکام زندان و مصادرۀ اموال)؛
- هنرمندان موسیقی و از جمله رپرهای اعتراضی در تهران و شهرستان بازداشت شدهاند؛
و...
مشخص نیست این اقدامات در رقابت نهادهای امنیتی متعارض برای اجرای سیاست ترس در چه اوضاعی است:
خیالشان از جنگ مجدد با اسرائیل و آمریکا آسوده شده و به تنظیمات کارخانه بازگشتهاند؟ نگران آغاز دوبارۀ جنگ هستند و میخواهند پیشاپیش هر نوع امکان اعتراض داخلی در شرایط خلأ سیاسی را منفعل سازند؟ قصد اجرای ناگهانی جراحیهای اقتصادی از جنس افزایش قیمت سوخت در آبان۹۸ را دارند و نگران واکنش نیروهای چپ هستند؟ انتظار افزایش قیمت دلار دارند و میخواهند مانع واکنش جامعه شوند؟ یا همچنان خنثیسازی اجتماعی برای گذار آرام در مسئلۀ جانشینی مطرح است؟
به هر روی، شرایط ما مانند روزهای پس از کودتاهای نظامی است: آنها آدمها و اموالشان را میدزدند، به بدنها و خانهها تعرض میکنند، احضار و شکنجه میکنند، مرتکب شکنجه و قتل میشوند و... و ما همچنان در بحران سازماندهی هستیم. عموم جامعه اما تمایل دارد سرش را مثل کبک در برف کند و به اندک کسانی که صدای بلندترشان را کودتاچیان خفه میکنند، فحش بدهد که چرا کاری نمیکنند.
اما اینها تجربۀ تازهای برای ما نیست؛ تکرار تجربههاست. همان جامعهای که در زمان کودتای ۲۸مرداد نان و ماستش را خورد، سرکوبها را تماشا کرد و منتظر اقدام جبهه ملی و حزب توده برای سازماندهی ماند، تا بعد از مصدق ستایش کند و به حزب توده فحش بدهد، حالا هم نان و ماستش را میخورد، سرکوبها را تماشا میکند، منتظر اقدام آمریکا و اسرائیل میماند، از رضا پهلوی ستایش میکند و فحشش را به چپها میدهد.