Tuesday, Oct 21, 2025

صفحه نخست » دموکراسی یا دیکتاتوری در لباس اپوزیسیون؟ ارشان آذری

dictator.jpg(تحلیل تاریخی، فلسفی و تطبیقی از بحران دموکراسی در میان اپوزیسیون ایران)

ارشان آذری

مقدمه: واژه‌ای زیبا، مفهومی ناشناخته

دموکراسی، یکی از پرکاربردترین واژه‌های عصر ماست، اما کمتر جامعه‌ای توانسته معنای راستین آن را درک کند. بسیاری از ملت‌ها با شعار آزادی و عدالت برخاستند، اما در نهایت، در بند ایدئولوژی‌های تازه گرفتار شدند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.

در میان نیروهای سیاسی ایرانی، از چپ و اسلام‌گرا گرفته تا جمهوری‌خواه و مدعی آزادی، همگی دم از دموکراسی می‌زنند، اما در عمل، روح دموکراسی را که بر پایه‌ی گفت‌وگو، مدارای فکری و احترام به رأی مردم است، درک نکرده‌اند.
دموکراسی یعنی پذیرفتن چندصدایی؛ یعنی قبول رأی مردم حتی اگر برخلاف میل ما باشد. اما بخش بزرگی از اپوزیسیون ایران، هنوز دموکراسی را ابزاری برای کسب قدرت می‌بیند، نه راهی برای خدمت به ملت.

ایدئولوژی و مرگ آزادی

در هیچ نقطه‌ای از جهان، ایدئولوژی به آزادی و دموکراسی نینجامیده است. تجربه‌ی شوروی سابق، چین کمونیست، کره شمالی، کوبا و ونزوئلا نشان می‌دهد که ایدئولوژی، چه از نوع چپ و چه از نوع مذهبی، ذاتاً دشمن آزادی است.

در نظام‌های ایدئولوژیک، حقیقت تنها یک معنا دارد: همان که رهبر یا حزب می‌گوید. این همان ساختاری است که هانا آرنت آن را «ذهنیت توتالیتر» می‌نامد -- ذهنیتی که در آن مخالفت، انحراف و پرسشگری جرم محسوب می‌شود.
از دهه‌ی ۱۳۲۰ به بعد، بیشتر جریان‌های سیاسی ایران گرفتار همین ذهنیت شدند؛ از حزب توده گرفته تا گروه‌های مذهبی و انقلابی، همه خود را مالک حقیقت می‌دانستند. نتیجه روشن بود: نفی گفت‌وگو و تولد خشونت سیاسی.

در حالی‌که در کشورهای پیشرفته، مانند آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، ملت‌ها با کنار گذاشتن ایدئولوژی و تمرکز بر قانون و آموزش شهروندی توانستند دموکراسی پایدار بسازند، در ایران مسیر دیگری پیموده شد. به جای اصلاح عقلانی و تدریجی، انقلاب ایدئولوژیک جایگزین اصلاحات قانونی گردید -- و کشور از مسیر توسعه و آزادی خارج شد.

از شعار آزادی تا میراث خشونت

شعار آزادی، اگر با خرد و آگاهی همراه نباشد، می‌تواند به ویرانی بیانجامد.
در دهه‌ی ۱۳۵۰، گروه‌هایی چون مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق با تفسیر خشونت‌بار از عدالت اجتماعی، به عملیات مسلحانه، بمب‌گذاری و ترور دست زدند. آنان به جای رشد آگاهی ملی، مبارزه را به میدان خون و نفرت کشاندند.

سازمان مجاهدین خلق، با ترور مستشاران نظامی و کارمندان ایرانی، خود را پیشتاز آزادی معرفی کرد، اما در عمل، به ترویج خشونت و وابستگی خارجی دامن زد. بعدها در دوران جنگ ایران و عراق، این گروه با دشمن متجاوز هم‌پیمان شد و از خاک وطن علیه مردم خود جنگید. هیچ نشانه‌ای از دموکراسی در ساختار و رفتار آنان دیده نمی‌شود: از رهبری مادام‌العمر گرفته تا سرکوب فکری اعضا و حذف منتقدان درون‌سازمانی.

در سوی دیگر، چپ‌های مارکسیستی نیز به جای نقد علمی و فکری، به منطق «حذف طبقات» و «مبارزه‌ی مسلحانه» روی آوردند. نتیجه، خشونتی بود که جز نفرت و شکست، میراثی بر جای نگذاشت.
و در نهایت، جریان اسلام‌گرایی با شعار دین و عدالت، قدرت را در دست گرفت و همان چرخه‌ی نفی و حذف را ادامه داد. ائتلاف گروه‌های چپ و مذهبی در سال ۱۳۵۷، نه انقلاب آزادی، بلکه شورش علیه عقل و قانون بود.

اپوزیسیون در تبعید؛ دگرپیکری استبداد

با گذشت چهار دهه، بخش بزرگی از اپوزیسیون ایران هنوز از آن ذهنیت ایدئولوژیک رها نشده است. آنان در ظاهر از آزادی سخن می‌گویند، اما در باطن، هنوز منطق حذف، نفرت و انحصار را تکرار می‌کنند.
در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها، هر صدایی که با آنان همراه نباشد، با توهین و تحقیر روبه‌رو می‌شود. این همان الگویی است که استبداد مذهبی در ایران پایه‌گذاری کرد، اما این‌بار در لباس اپوزیسیون تکرار می‌شود.

در حقیقت، بسیاری از گروه‌های سیاسی خارج کشور نسخه‌ی دیگری از همان ذهنیت اقتدارگرا هستند، فقط بدون عمامه یا بدون شعار دینی. در ظاهر از آزادی بیان می‌گویند، اما به محض آنکه کسی از پادشاهی مشروطه یا بازسازی نهادهای ملی سخن بگوید، او را با برچسب‌های ارتجاعی، خائن یا مزدور سرکوب می‌کنند.

دموکراسی اما، بر اساس اندیشه‌ی جان استوارت میل، تنها زمانی ممکن است که مردم بتوانند نظرات مخالف را بشنوند، بدون آنکه از شنیدنشان رنج ببرند. اپوزیسیون ایران هنوز به این بلوغ نرسیده است.

مشروطه‌خواهی؛ میراث خرد ایرانی

در میان تمام جریان‌های سیاسی معاصر ایران، تنها یک جریان را می‌توان واقعاً غیرایدئولوژیک و وطن‌محور دانست: جریان مشروطه‌خواهی.

مشروطه‌خواهی نه بازگشت به گذشته، بلکه ادامه‌ی تاریخی مسیری است که از انقلاب مشروطه آغاز شد -- مسیری که می‌خواست قدرت را در چارچوب قانون محدود کند و آزادی را بر پایه‌ی ثبات بنا سازد.

در دوران پهلوی، ایران مسیر مدرن‌سازی را با تکیه بر قانون، آموزش و توسعه‌ی اقتصادی آغاز کرد. آزادی‌های مدنی به‌صورت تدریجی در حال گسترش بود، زیرا جامعه هنوز آمادگی کامل برای پذیرش دموکراسی نهادی نداشت.
اما برخلاف تصور مخالفان، حکومت وقت نه بر اساس ایدئولوژی بلکه بر پایه‌ی ملی‌گرایی و سازندگی حرکت می‌کرد. شاهان پهلوی، چه رضا شاه و چه محمدرضا شاه، هدفی جز نوسازی ایران، استقلال سیاسی و سربلندی ملت نداشتند. (به تجربه‌ی تاریخی نگاه کنیم: هر کشوری که مسیر مدرن‌سازی را با نظم و قانون آغاز کرد، بعدها توانست به دموکراسی پایدار برسد، مانند ژاپن و کره جنوبی).

مشروطه‌خواهی امروز، ادامه‌ی همان مسیر ملی‌گرایانه و عقلانی است: حفظ ستون‌های تاریخی ایران، همراه با آزادی و حاکمیت قانون.

تطبیق با گذارهای موفق به دموکراسی

دموکراسی نه با انقلاب‌های خونین، بلکه با اصلاحات پیوسته و آشتی ملی ساخته می‌شود.
در اسپانیا، پس از مرگ فرانکو، جامعه به جای نفی گذشته، با بازگرداندن نهاد پادشاهی و تصویب قانون اساسی جدید، توانست دموکراسی را نهادینه کند. در آلمان نیز، پس از ویرانی جنگ، بازسازی کشور بر محور قانون و آموزش سیاسی صورت گرفت، نه بر شعار و انتقام.

در ژاپن، امپراتور باقی ماند اما نقش او نمادین شد؛ ملت با حفظ پیوستگی تاریخی، دموکراسی را در چارچوب ثبات فرهنگی تجربه کرد.
وجه مشترک همه‌ی این گذارهای موفق، حفظ پیوستگی تاریخی همراه با اصلاح تدریجی بود.
در ایران اما، سال ۱۳۵۷ همه‌چیز را از ریشه نفی کرد -- قانون، ارتش، نهادها و ساختار دولت. نتیجه، خلأ قدرت و هرج‌ومرجی بود که نیروهای مذهبی از آن بهره‌برداری کردند.

همان‌طور که ساموئل هانتینگتون در موج سوم دموکراسی می‌گوید، جوامعی که گذشته‌ی خود را اصلاح می‌کنند، به ثبات می‌رسند؛ اما آنان که گذشته را نابود می‌کنند، دوباره به چرخه‌ی استبداد بازمی‌گردند.
مشروطه‌خواهی در ایران دقیقاً بر پایه‌ی همین منطق استوار است: اصلاح، نه نفی؛ ثبات، نه آشوب؛ عقلانیت، نه احساسات انقلابی.

نتیجه‌گیری: دموکراسی یعنی رأی مردم، نه حذف مردم

دموکراسی تنها رأی دادن نیست؛ یعنی پذیرفتن رأی ملت، حتی اگر آن رأی با باور شخصی تو هم‌سو نباشد.
کسی که رأی مردم را نمی‌پذیرد، هرچند از آزادی سخن بگوید، دموکرات نیست.
اپوزیسیون ایران اگر واقعاً خواهان آزادی است، باید از نفرت و کینه فاصله بگیرد و بپذیرد که ملت ایران خود تعیین‌کننده‌ی نظام آینده است.

ایران امروز بیش از هر زمان دیگر به عقلانیت، قانون و میهن‌دوستی نیاز دارد. مردم از شعار و خشونت خسته‌اند و از ایدئولوژی‌های کهنه عبور کرده‌اند.
دموکراسی نه با فریاد، بلکه با احترام به رأی و گفت‌وگو زاده می‌شود.
اگر آینده‌ای برای ایران می‌خواهیم، باید بر پایه‌ی وحدت ملی، قانون و احترام به انتخاب مردم بنا شود.

و شاید این جمله بتواند خلاصه‌ی راه آینده باشد:

«دموکراسی یعنی احترام به انتخاب مردم، حتی اگر آن انتخاب، خلاف میل تو باشد. کسی که رأی ملت را نپذیرد، هرچند از آزادی بگوید، دموکرات نیست -- فقط در لباسی دیگر.»



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy