تأملی فلسفی-سیاسی در پاسخ به بابک خرمدین و پرسش از آیندهی ایران
یادآوری: این مقاله، پاسخیست به دو کامنت از بابک خرمدین که در واکنش به دو مقالهی منتشرشدهی «ارزیابی قدرت، حذف مردم» و «سراب رهبری در بادیهی سیاست» نوشته شدهاند. هر دو کامنت، با لحن متفاوت، به مسئلهی آلترناتیو سیاسی، مشروعیت رهبری، و مسئولیت روشنفکری در لحظهی بحران پرداختهاند.
در کامنت اول، بابک با لحنی انتقادی میپرسد: «اگر رضا پهلوی آلترناتیو نیست، پس چه کسی هست؟ آیا باید نیم قرن دیگر منتظر ظهور امام زمان باشیم؟»
در کامنت دوم، با خشم مینویسد: «چرا شماها در سال ۵۷ پشت خمینی جمع شدید؟ مگر او جز نشستن در خارج چه کرده بود؟»
این دو پرسش، هرچند با لحن متفاوت، اما حامل یک دغدغهی واحدند: در لحظهی بحران، چه کسی میتواند نمایندهی خواست مردم باشد؟ و آیا نقد چهرهها، به معنای انکار مسئولیت سیاسی نیست؟ پاسخ ما، نه انکار، بلکه بازخوانیست--از منظر فلسفه، تاریخ، و تجربهی زیسته.
۱. آلترناتیو، فرآیند است--نه نام
در فلسفهی سیاسی، از کانت تا آرنت، آلترناتیو نه در نامها، بلکه در فرآیندهای مشروعیتسازی از پایین شکل میگیرد. کانت در «صلح پایدار» تأکید میکند که هیچ جامعهای نباید تحت قیمومیت قدرتی باشد که از آن مشروعیت نطلبیده است. آرنت در «در باب انقلاب» مینویسد: «قدرت، از کنش جمعی برمیخیزد--نه از زور، نه از تبلیغ، نه از وراثت.»
آلترناتیو، در این معنا، یعنی کنش جمعی برای بازتعریف مشروعیت. نه امام زمان است، نه چهرهی مهندسیشده؛ بلکه فرآیند سازماندهی، گفتوگو، و مقاومت از پایین است.
۲. تجربهی تاریخی: از بختیار تا خمینی
در میان چهرههای سیاسی آن دوران، شاپور بختیار تنها کسی بود که با شناخت دقیق از ماهیت اسلام سیاسی، هشدار داد:
«دیکتاتوری نعلین خطرناکتر از دیکتاتوری چکمه است.»
او بر این باور بود که تنها از مسیر انتخابات آزاد و بازگشت به قانون اساسی مشروطه میتوان به دموکراسی و سکولاریسم رسید--نه بهعنوان بازگشت به گذشته، بلکه بهعنوان نقطهی عزیمت برای اصلاحات بنیادین. بختیار قصد داشت با تکیه بر اصول مشروطه، مسیر گذار به دموکراسی مدرن را هموار کند--دموکراسیای که بسی جامعتر از ظرفیتهای سنتی آن قانون باشد. اما ساختار بستهی سلطنت، که امکان تشکیلاتسازی و گفتوگوی آزاد را از او سلب کرده بود، مانع از آن شد که این ایدهی خیرخواهانه به ثمر بنشیند.
در آن روزگار، معدود روشنفکرانی چون مهشید امیرشاهی بودند که هشدار دادند: چرا از بختیار دفاع نمیکنید؟ چرا در برابر موج احساسات، عقلانیت را تنها میگذارید؟ اما صدای آنان در هیاهوی «خمینی در ماه» گم شد. و این نه بختیار، بلکه آنان بودند که مردم را به بیراهه بردند.
۳. از ماه تا مترو: تکرار منطق پیروی
بابک میپرسد: «چرا شماها در سال ۵۷ پشت خمینی جمع شدید؟»
پاسخ این است: بسیاری از روشنفکران، بهجای پرسش از تجربهی زیستهی خمینی، به تصویر او دل بستند. و این همان خطریست که امروز نیز در قالبهای جدید تکرار میشود: وقتی تصویر جای میدان را میگیرد، و تبلیغ جای تجربه را، مردم به جای رهبری، به سراب دل میبندند.
امروز نیز برخی شعارها در مترو یا مراسم سال نو، اگرچه نشانهی اعتراضاند، اما نباید بهتنهایی معیار مشروعیت سیاسی شوند. مشروعیت، نه در تعداد شعارها، بلکه در عمق پیوند با میدان، در تجربهی زیسته، و در توان سازماندهی از پایین شکل میگیرد.
پهلویستیزی، اگر با منطق همراه نباشد، بیثمر است؛ اما پهلویگرایی، اگر از تجربهی میدان تهی باشد، خطرناکتر است. مسئله، نه در نامها، بلکه در فرآیندهاست. و اگر روشنفکران امروز، همان اشتباه دیروز را تکرار کنند، تاریخ نه تکرار، بلکه تراژدی خواهد بود.
۴. تجربهی جهانی: آلترناتیوهای مهندسیشده و شکستخورده
تاریخ معاصر جهان نیز نشان میدهد که آلترناتیوهای مهندسیشده، بدون ریشهی اجتماعی، شکست میخورند:
- در عراق، احمد چلبی با حمایت آمریکا معرفی شد، اما فاقد مشروعیت داخلی بود
- در افغانستان، اشرف غنی با رأی مهندسیشده و بدون پیوند با میدان سقوط کرد
- در مصر، محمد البرادعی با حمایت رسانهها مطرح شد، اما نتوانست اعتماد عمومی را جلب کند
در همهی این موارد، چهرههایی که از بالا آمدند--نه از دل میدان--نتوانستند آلترناتیو پایدار باشند. زیرا مشروعیت، نه در تبلیغ، بلکه در تجربهی زیسته و اعتماد عمومی شکل میگیرد.
۵. بعدش چی؟ ساختن میدان، نه شعار
بابک میپرسد: «بعدش چی؟»
پاسخ این است: بعدش یعنی ساختن میدانهای اعتماد، سازماندهی از پایین، پیوند میان زندانیان، فعالان، معلمان، زنان، و جوانان. بعدش یعنی تبدیل تجربهی رنج به سرمایهی سیاسی. بعدش یعنی نه گفتن به منطق قدرت، و آری گفتن به منطق مشارکت.
شعار، اگر از میدان نیاید، توخالیست. اما واژه، اگر از دل تجربهی زیسته برخیزد، میتواند آغاز کنش باشد.
۶. پیشنهاد عملی: چگونه آلترناتیو بسازیم؟
- بهجای تمرکز بر چهرهها، باید بر شبکهسازی میان کنشگران تمرکز کرد
- بهجای انتظار برای منجی، باید میدانهای گفتوگو و مقاومت را تقویت کرد
- بهجای بازتولید تصویر، باید تجربهی زیسته را به زبان سیاسی تبدیل کرد
- بهجای رقابت بر سر قدرت، باید بر سر معنا و مشروعیت گفتوگو کرد
نتیجهگیری: آلترناتیو در حال شکلگیریست--نه در حال انتظار
آلترناتیو، همانطور که بابک میخواهد، باید واقعی، زمینی، و قابل لمس باشد. اما این آلترناتیو، نه در نامهای آماده، بلکه در فرآیندهای مقاومت، گفتوگو، و سازماندهی در حال شکلگیریست. نه امام زمان است، نه مهندسیشده؛ بلکه رهبری از دل میدان است.

رفیق در مدار شیخ، رضا فرمند