شهرام ایزدی - ویژه خبرنامه گویا
در پایان خونبار و تاسف برانگیز جنبش سبز، در دانشگاه لندن نشستی درباره علل شکست این جنبش برگزار شد که میز سخنرانان اصلی آن را فرخ نگهدار، عبدالکریم سروش و مسعود بهنود اشغال کرده بودند.
اولی بر طبق اندیشه های رزیلانه توده ای که همواره مماشات در برابر قدرت حاکم را با «تحلیل» های پوسیده مارکسیستی توجیه میکند، اظهار امیدواری می کرد که جنبش آزادیخواهی ایرانیان سرانجام در همراهی با رژیمی که آن را سرکوب کرده بود به دموکراسی برسد!
دومی که هنوز مزبوحانه و آخوند مسلکی در حال و هوای مبارزه با حکومت شاه فقید سر می کرد به زعم خود شکست جنبش سبز را فرصتی برای ناله و نفرین بر سر «حوادث مشابه» بیست و هشتم مرداد نیم قرن پیش کرده بود ومرثیه های تاریک و بی مایه شاملو را در مورد آن روضه خوانی میکرد.
و سومی که در بندبازی و لفاظی روزنامه نگاری از دو همپالگی کنار دستش به قول جمشید چالنگی دست هر پتیاره سیاسی را از پشت بسته است نشخوارهای همیشگی خود در باب ارزش صندوق رای در تعیین سرنوشت ملت از دوران قاجار تا امروز را به رخ حاضران می کشید.
شانزده سال پس از آن نشست در حالیکه ملت ایران چهار خیزش خونین انقلابی دیگر را با دادن هزینه های عظیم انسانی و مادی و معنوی در راه براندازی رژیم تبهکار حاکم بر میهن ما پشت سر گذاشته، این سه مطرود امروز یکی با حضور در تلویزیون رژیم و جا زدن خود به عنوان اپوزیسون خارج کشور، دیگری با فحاشی چاله میدانی و مخالفت با شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یک میهن پرست واقعی، و سومی برای بیرون آمدن از انزوایی که در میان روشنفکران و روزنامه نگاران داخل و خارج کشور دارد با مطرح کردن ابلهانه اندازه کتابخانه خامنه ای، جایگاه ضد ملی خود را بار دیگر نمایان کرده اند.
اشتباهی بزرگ و نابخشودنی خواهد بود اگر حرکات و افاضات هر یک از آنها در روزها و هفته ای اخیر را در رابطه با تحولات ایران عزیز اموری جداگانه از یکدیگر ببینیم.
آنها نماینده نیروهای مطرود ملت و وابسته به استبداد رژیم جمهوری اسلامی هستند که در تلاشند برای خود در میان بازیگرانی که از درون رژیم قصد سر برآوردن در دوران پس از خامنه ای را دارند خوشرقصی و خویشتن را در خدمت آنها نشان دهند.
و از آنجاییکه شاهزاده رضا پهلوی نماد بازگشت ایران و ایرانی به دوران زندگی و آزادی در فرای دوران سیاهی است که وابستگان و پیروان اعمال و اندیشه های این سه مطرود آفریده اند، جای تعجب نیست که آنها مزبوحانه حملات خود را علیه او و خاندان پهلوی گردانده اند.
مطرودانی که تنها هنرشان در ۳۵ سال گذشته نامه نگاری به خامنه ای جلاد و ایستادن در صف دادن رای به روحانی مکار، رئیسی جنایتکار و پزشکیان بیکار در بیرون سفارتخانه های رژیم بوده، همان جرثومه موسوم به پنجاه و هفتی ها هستند که خود و نوچه های سیاسی و ژورنالیستی آنها امروز با طلیعه سقوط رژیم بار دیگر به امید واهی بازگشت به صحنه فعال گشته اند.
غافل از آنکه کارنامه سیاه آنها به یمن جانفشانی سه نسل از عموما جوانان وطن جایی برای حضور آنها و وابستگان به ارتجاع سرخ و سیاه در فردای روشن میهن نگذاشته است!

دخترای ایران خشتک شما را پرچم میکنند

اجازه ندهیم که چنین وقیحانه توسط رژیم تحقیر شویم















