 عبدالله ناصری
عبدالله ناصری 
تغییر جمهوری اسلامی ایران به یک حکومت دموکراتیک غیردینی بعد از کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ و جنبش سبز به یک مطالبهی فراگیر و ملی تبديل شد و هرچه جلوتر آمدیم با شعارهای "مرگ بر حکومت"، "مرگ بر خامنهای"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و "مرگ بر جمهوری اسلامی" بریدگی ملت ایران از دولت و حکومت دینی بیشتر و روشنتر شد. و همچنین چگونگی گذار از این استبداد مطلق به دموکراسی و سیلان حقوق بشر پربسامدتر.
از نسخهی واضح آقای موسوی که پیشنهاد مجلس موسسان را برای تدوین قانون اساسی جدید (بعد از رفراندوم شکل حکومت) دارد تا طرح پانزده مادهای آقای خاتمی که تغییر بنیادین قانون اساسی در درون جمهوری اسلامی را(تلقی نگارنده این است که محمد خاتمی از نظر تئوریک به " امتناع حکومت اسلامی" رسیده)پیشنهاد کردهاست و تا ایدهی حذف حکومت فقهی ایران به کمک حملهی خارجی(بدنهی کوچک پهلوی دوستان) و احیانا پیشنهادهای دیگر. 
یادآوری کنم که به عنوان یک مخالف مطلق حکومت دینی که دین و قدرت را در تناقض فهم کردهاست باور دارد اکثریت مطلق مردم ایران، حتی اکثر انقلابیون ۵۷، از هر گونه کنش و تحلیلی در سپهر اسلام سیاسی گذشتهاند، لذا هر نسخهای برای دوام ایران که تحول بنیادین را زیر پیمان فروردین ۵۸ ارائه میدهد مطرود و ناپذیر است.
از سوی دیگر سرسختی رهبر حکومت و پافشاری او بر همین روند حکمرانی، که باعث تعلیق مطلق کشورداری و زندگی مردم شده و نيز سرکوب جنبشگران و اعدامِ با چراغ خاموش بعضی از آنها با إذن حاکم بزرگ، و به رغم وجود جامعهی پویا، میرود بخشی از مردم ایران را منفعل کند. 
ادامهی این تعلیق در مدیریت کشور، جامعه را بیشتر لاغر و عصبانی میکند. تا کی میتوان اين تعلیق را تحمل کرد؟
نگارنده نه با قطعیت تمام، این خلجان ذهنی را با عنایت به بریدگی بسیاری از همراهان رهبر دارد که نبود علی خامنهای 
(به هر صورت) گشایشی در این تعلیق ايجاد میکند. ایشان خود را از بانیان انقلاب ۵۷ میداند. هنوز خواسته یا ناخواسته بعضی از حکومتگران از او حساب میبرند. 
هر کس یا کسانیکه جانشین او شوند نه قدرت و نه کاریزما و نه اعتماد به نفس(کاذب) او را خواهند داشت. نگران کودتای سپاه نباید بود.
بدنهی سپاه پاسداران و ردهی فرماندههان یکدست نیست و حضور قدرتمند ارتش ناراضی از سپاه، نقطهی اعتدال این تحول خواهد بود.
نکتهی مهم دیگر این است: با عنایت به مختصات اجتماعی و فرهنگی و مذهبی مردمان ایران که اصولا ضددین نبوده و بیشتر اخلاق مسالمتآمیز خود را در راستای تحولات عمیق اجتماعی به ودیعه گذاشتهاند چه شکلی از حکومت، مطلوب جامعهی ایرانی است؟ تجربهی تاریخی حدود نیم قرنی جمهوری اسلامی هر شکلی از حکومت دینی را که جز وهن خدا و انبیا نداشته و در روند دینگريزی انسان مسلمان ایرانی تسریع کرده نفی میکند. تعجب نمیکنم اگر فرهیختهگان صاحبنظر به شکلی از حکومت اسلامی بدون ولایتفقیه امید ببندند. يعنی جمهوری اسلامی بدون ولی مطلق. کمینه اساسا تصور و تصویر از شکل مذکور ندارد، ولی حتما این صاحب نظران با توجه به دو تجربهی "نبوی" در مدینه و "علوی" در عراق به حکومت دینی بی ولی فقیه استناد میکنند. 
توجه داشته باشيم تجربهی مدينةالنبی بیشتر حکمیت و داوری بود تا ملوکیت، و امارت امام علی خواست و اِبرام مردم، درست همان چیزی که فرزندش حسین را از مدینه بیرون برد. تاریخ اکنون به ما میگوید اسلام سیاسی با آنچه ولیفقیه در ایران، لبنان، غزه، یمن، عراق و سودان کرد  جز شکست و نکبت نبودهاست. نبود علی خامنهای در ایران ضمن امیدافزایی برای نسلهای تازه و نو- همانطور که قتل امیران سیاه سپاه افزون کرد‐ جبهه داخلی ضد ولایتفقیه و نيروهای صادق خارج ایران را به تلاش گستردهتر وا میدارد. باید از القا و تلقین اینکه با عدم و نیستی رهبر فعلی مشکلی حل نمیشود نه تنها پرهیز کرد که ترسید. مرگ ولیفقیه، میتواند بلافاصله یک نافرمانی به وسعت ایران را رقم بزند.















