بررسی دیدگاههای مسعود بهنود و امیر طاهری در نسبت با اخلاق روزنامهنگاری و روایت قدرتدر روزگاری که رسانهها میتوانند صدای مردم باشند یا پژواک قدرت، اخلاق روزنامهنگاری بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازخوانی است. دو چهرهی شناختهشدهی مطبوعاتی، مسعود بهنود و امیر طاهری، در روایتهای خود از محمدرضاشاه پهلوی، دو قطب متضاد را نمایندگی میکنند: یکی با تخریب شخصیت، دیگری با اسطورهسازی. این مقاله تلاش دارد با نگاهی انتقادی به مفهوم حقیقتگویی، این دو رویکرد را نقد کند و راهی برای بازسازی گفتوگوی ملی پیشنهاد دهد.
اخلاق روزنامهنگاری: انتقال حقیقت، نه تکرار روایتهای قدرت
اخلاق روزنامهنگاری یعنی وفاداری به حقیقت، حتی زمانی که روایتهای رسمی یا محبوب، مسیر دیگری را پیشنهاد میکنند. در مواجهه با شخصیتهایی چون محمدرضاشاه، این اصل بهویژه در تحلیلهای بهنود و طاهری به چالش کشیده میشود.
مسعود بهنود: تخریب شخصیت یا نقد تاریخی؟
در مصاحبهای ویدیویی و مقالههای اخیر، بهنود با لحنی تند، شاه را فردی «فاقد سواد» معرفی میکند و میگوید:
> «محمدرضا پهلوی در طول عمرش پنج کتاب هم نخوانده است، در حالی که رهبر انقلاب سه کتابخانه بزرگ دارد.»
او همچنین تصمیمات شاه را «خودسرانه» و «فاقد مشورت» میداند، از جمله جدایی بحرین از ایران.
این نوع داوریها، بدون بررسی زمینههای تاریخی و ساختار قدرت، به نوعی «تقلیلگرایی اخلاقی» دچار میشوند. مقایسهی شاه با رهبر جمهوری اسلامی، بدون در نظر گرفتن تفاوتهای ساختاری، تاریخی، و فرهنگی، نه تنها غیرمنصفانه بلکه گمراهکننده است.
امیر طاهری: اسطورهسازی یا بازسازی مشروعیت؟
در مقابل، امیر طاهری در مصاحبهها و سخنرانیهای متعدد، شاه را نماد «سلامت ملی» و «تمدن ایرانی» معرفی میکند. او معتقد است که بازگشت به قانون اساسی مشروطه، با محوریت شاه، راه نجات ایران است. در ویدیوی اخیر، طاهری جمهوری اسلامی را «گروگانگیر تمدن ایرانی» مینامد و شاه را با صفاتی چون «دوراندیش»، «قانونمدار» و «نماد عقلانیت» توصیف میکند.
این نوع روایت، به «بازسازی اسطورهای مشروعیت» شباهت دارد. همانطور که طرفداران استالین او را «همهچیزدان» مینامیدند، طاهری نیز شاه را با صفاتی فراانسانی توصیف میکند--بیآنکه به نقدهای تاریخی چون سرکوب آزادی بیان، فساد ساختاری، یا وابستگیهای خارجی بپردازد.
وظیفهگرایی در برابر روایتسازی
اخلاق یعنی عمل بر اساس وظیفه، نه نتیجه یا علاقه. روزنامهنگار وظیفه دارد حقیقت را منتقل کند، حتی اگر با باورهای شخصی یا سیاسیاش در تضاد باشد. بهنود و طاهری، هر دو در روایتهای خود، به جای وظیفهی حقیقتگویی، به «نتیجهگرایی سیاسی» یا «هویتسازی ایدئولوژیک» روی آوردهاند.
- بهنود با تخریب شخصیت، حقیقت را قربانی مقایسههای احساسی میکند.
- طاهری با اسطورهسازی، از نقد تاریخی و اخلاقی فاصله میگیرد.
بازگشت به عقلانیت انتقادی
برای بازسازی گفتوگوی ملی، باید از افراط و تفریط فاصله گرفت. نه شاه را فرشته دانست، نه او را بیسواد و بیهویت. باید با روششناسی تاریخی، صداقت رسانهای، و تعهد به حقیقت، به بازخوانی منصفانهی گذشته پرداخت--وگرنه، رسانهها به ابزار تکرار قدرت یا تخریب هویت بدل میشوند.
نتیجهگیری: رسانه، مسئولیت دارد
رسانهها اگر قرار است صدای مردم باشند، باید از تکرار بیچالش روایتهای قدرت پرهیز کنند. اخلاق روزنامهنگاری یعنی ایستادن در برابر روایتهای رسمی، پرسش از قدرت، و وفاداری به حقیقت--حتی
وقتی که گفتنِ حقیقت آسان نیست»

















