Saturday, Nov 8, 2025

صفحه نخست » ۳۶ سال انتظار؛ دختری که هرگز فراموش نشد، مادری که قاتل را پیدا کرد

bbc.jpgبی بی سی - کتی ترکانیان در آوریل سال ۲۰۱۰ نامه‌ای دریافت کرد که زندگی‌اش را زیرورو کرد.

این نامه از اداره خدمات اجتماعی ایالت ویرجینیا بود. کتی که پرستاری بازنشسته و ساکن فلوریدا است، مدت طولانی منتظر شنیدن خبری از طرف این اداره بود.

«شوکه شده بودم.»

شکی نداشت درباره همان دختری‌ است که سی‌وشش سال پیش به فرزندی سپرده بود؛ نوزادی که نامش را الکسیس گذاشته بود و هرگز از فکر کردن به او دست نکشیده بود.

او می‌گوید: «تمام اطلاعات تماسم را در اختیارشان گذاشته بودم. آن‌ها آن را در پاکتی در پرونده‌ای مهروموم‌ شده گذاشته بودند. به آن‌ها گفتم اگر روزی دخترم دنبالم گشت، این اطلاعات را به او بدهید.»

«به همین دلیل، وقتی نامه را دیدم، بلافاصله فکر کردم قرار است او را ببینم.»

«نامه را با هزار امید و آرزو باز کردم. در آن نوشته‌ شده بود که مسئله بسیار مهمی پیش‌ آمده و از من می‌خواستند با آن‌ها تماس بگیرم.»

«بلافاصله با آن‌ها تماس گرفتم. زنی به من گفت کارگاهی به دفترش آمده و دی ان ای من را خواسته است چون دخترم گم‌ شده و جسدی در راسین، ویسکانسین پیدا شده که شاید متعلق به او باشد.»

این خبر کتی را شوکه کرد.

کتی می‌خواست بیشتر بداند. نمی‌توانست بی‌تفاوت سر جایش بنشیند.

اطلاعات بسیار کمی به او داده بودند جز اینکه دخترش از سن ۱۴ سالگی، از خانه کسانی که در میشیگان او را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند ، گم‌ شده است.

او در اینترنت به دنبال اطلاعات در مورد دخترانی که در آن شهر گم‌ شده بودند گشت و خیلی زود اطلاعاتی در مورد دختری از شهر هلند به دست آورد که مشخصات فیزیکی و روز تولدش با دخترش الکسیس مطابقت داشت.

چهره خندان یک زنداستان کتی و تلاش بی‌وقفه‌اش برای عدالت برای دخترش الکسیس، در مستندی از نتفلیکس با عنوان «در دل آتش» به تصویر کشیده شده است
***

«وقتی الکسیس به فرزندخواندگی پذیرفته شد، نامش به آندریا میشل بومن تغییر پیدا کرد.»

تشخیص عکسی که از نوجوانی دختر به او نشان دادند برایش دشوار بود. «آخرین بار که او را دیدم، ۹ ماهه بود.»

«ساعت‌ها طول کشید تا بتوانم مواجهه با این عکس را هضم کنم .او شبیه من بود. واقعاً شبیه فرزند من بود. دیدن آن عکس گردبادی از خاطرات بود.»

خاطراتی که او را به آغاز آن داستان بازمی‌گرداندند، و تشابه‌های تصادفی عجیب؛ کتی خودش هم درست مانند دخترش، در چهارده‌سالگی از خانه فرار کرده بود.

دختر گوریلی

کتی می‌گوید «من حاصل یک خانواده‌ ازهم‌پاشیده‌ام، با تمام چیزهای بدی که همراهش می‌آید. مادری که تمام عمرم با اختلال دوقطبی دست‌وپنجه نرم می‌کرد. خواهر و برادرهایی که یکی پس از دیگری به دنیا می‌آمدند: هفت خواهر و برادر ناتنی دارم. همین کافی‌ست که آدم را دیوانه کند.»

مادر من با چهار فرزند، تک‌وتنها رهاشده بود. من تا ۱۸ سالگی در این مورد نمی‌دانستم. دلیلش این بود که او به آن مرد گفته بود من هم فرزندش هستم اما مرد بعداً فهمید چنین نیست. ازنظر مادرم، من مقصر آن شرایط بودم.»

«برای همین خانه را ترک کردم. در جاده‌ها، ماشین به ماشین رایگان سواری می‌گرفتم و آن‌قدر رفتم تا به نیواورلئان رسیدم.»

آن زمان ، اوج جنبش خرده‌فرهنگ‌های دهه ۷۰ میلادی بود. کتی تنها نوجوانی نبود که از خانه فرار کرده و سر از شهری که زادگاه موسیقی جز بود، درآورده بود.

او با گروهی از جوانان آشنا شد که به یکدیگر کمک می‌کردند. او در این گروه با رندی بجر، شریک آینده زندگی‌اش، آشنا شد.

آن‌ها باهم زندگی و در یک برنامه نمایش سیرک کار می‌کردند.

«من دختری بودم که لباس گوریل می‌پوشید.»

«سال‌ها پیش، کارناوال‌های سیار برگزار می‌شدند و یکی از آن‌ها به دختری جوان نیاز داشت که نقش دختر گوریل را بازی کند و با سیرک سفر کند. من پذیرفتم.»

«این فقط یک ترفند بصری بود که با نور و شیشه درون جعبه‌ای تاریک اجرا می‌شد.»

«کار مفرحی بود، و پدر الکسیس هم همراهم بود: او نقش گوریل را بازی می‌کرد.»

«بعد از مدتی از این کار بیرون آمدیم چون کار خیلی مشکلی بود و حقوقش نزدیک به صفر بود. اما در این مدت در تمام جنوب آمریکا سفر کردیم و اوقات خیلی خوشی داشتیم.»

تصویر کودکی الکسیس، خوشحال و دستش زیر چانه‌اشالکسیس در خردسالی در چند سالی که با خانواده بومن زندگی می‌کرد
***

کتی و رندی با اجازه والدینشان ازدواج کردند. چون کتی آن موقع هنوز زیر سن قانونی بود. چند ماه بعد آن‌ها فهمیدند که کتی باردار است.

«چنین شد که من در ۱۵ سالگی باردار شدم. رندی هیچ علاقه‌ای به پدر شدن نداشت. او هم فقط ۱۹ سال داشت. من نخواستم مجبورش کنم. هرچند او با من ازدواج‌ کرده بود و دوستم داشت.»

در ماه ژوئن سال ۱۹۷۴، کتی الکسیس را به دنیا آورد.

رابطه‌ی کتی با رندی خیلی زود رو به تیرگی گذاشت، و او چاره‌ای نداشت جز این‌که به ویرجینیا برگردد.

«به حرف بزرگ‌ترها گوش دادم»

کتی پس از تجربه‌ زندگی مستقل و دور از خانه، مطمئن بود که اگر کمی حمایت داشته باشد، می‌تواند زندگی بهتری برای دخترش فراهم کند؛ بهتر از آن‌چه خودش تجربه کرده بود.

اما این امیدها خیلی زود و به‌محض اینکه رفتار تحقیرآمیز مادرش را با خود و فرزندش دید، از هم پاشید.

«وقتی نوزاد را به او دادم، به‌جای اینکه او را در آغوش بگیرد، مثل لباس چرکی که دستش داده باشند آن را در دست گرفت و وارسی می‌کرد.»

کتی چیزهایی فهمید که از آن‌ها بی‌خبر بود.

«آن موقع نمی‌دانستم که مادرم به سرطان پستان مبتلا شده بود و پزشکان برای ۵ سال امید به زنده ماندنش داشتند.»

«در آن زمان شوهرش نبود و هم‌زمان سه فرزند زیر ۱۵سال در خانه داشت. خواهر کوچک‌ترم که دچار حملات صرع می‌شد در آسایشگاه کودکان با نیازهای ویژه زندگی می‌کرد. مادرم به‌ هیچ‌وجه نمی‌توانست از او نگهداری کند.»

«همیشه عصبی بود و اگر از این شرایط خبر داشتم، در نیواورلئان می‌ماندم.»

اما مشکلات بیشتری پیش رو بود.

الکسیس در ۶ سالگی در برابر دوربین ژست گرفته و خوشحال به نظر می‌رسد الکسیس در ۶ سالگی
***

کتی می‌گوید: «نمی‌دانستم به موسسات خیریه‌ کاتولیک رفته و با آن‌ها درباره اینکه چطور دختر من را ببرند صحبت کرده است.»

این آخرین چیزی بود که کتی تحملش را داشت اما «در هم شکستن یک دختر ۱۶ساله آسیب‌دیده، کار آسانی است.»

«آن‌ها به من گفتند نمی‌دانم دارم چه‌ کار می‌کنم و نمی‌توانم از فرزندم نگه‌داری کنم.»

«عاقبت، به حرف بزرگ‌ترها گوش دادم. نباید این کار را می‌کردم.»

کتی قبول کرد دخترش را برای فرزندخواندگی در اختیار قراردهد و بعد مادرش بقیه مراحل را در دست گرفت.

«هرگز با او خداحافظی نکردم. انگار فقط کسی دیگر قرار بود مدتی از او مراقبت کند. آدم هیچ‌وقت واقعا از فرزندانش جدا نمی‌شود؛ شاید از نظر جسمی، اما از نظر روانی، من هیچ‌وقت از آن‌ها جدا نشدم.»

از روشنایی به تاریکی

کتی بعد از آن، خانه را ترک کرد. او در رشته پرستاری تحصیل کرد و با همسر فعلی‌اش آشنا شد.

او دیگر فرزندی به دنیا نیاورد و هیچ‌وقت خبری از الکسیس نشنید اما همیشه او را به‌صورت «دختری شاد و زیبا تصور می‌کرد که در هر کاری که می‌خواست عالی عمل می‌کرد چون پدر و مادرش به او اهمیت می‌دادند.»

همه این‌ها تا زمانی بود که آن نامه رسید.

او نمونه دی‌ان‌ای خود را برای آزمایش فرستاد اما به‌جای اینکه منتظر جواب بماند، تصمیم گرفت خودش تا آنجا که می‌تواند درباره آنچه برای دخترش اتفاق افتاده، تحقیق کند.

«فهمیدم دنیس و براندا بومن او را وقتی ۱۶ ماهه بود، به فرزندی پذیرفتند. یعنی از سال ۱۹۷۵.»

کتی که می‌خواست از هر راهی که شده اطلاعات به دست بیاورد، یک صفحه در فیسبوک درست کرد و همین‌طور در وب‌سایت همکلاسی‌ها، حساب کاربری به نام آندریا درست کرد تا شاید بتواند دوستان قدیمی دخترش را پیدا کند.

از طریق همین کانال بود که با کارل کوپلمن، حسابداری که به‌طور غیرحرفه‌ای فعالیت کارآگاهی می‌کرد آشنا شد. کارل به‌صورت آنلاین داوطلب کمک است و با مقامات همکاری می‌کند.

آن‌ها تمام منابع و داده‌ها درباره افراد گمشده و اجساد تشخیص هویت داده نشده را بررسی کردند و به دنبال هر نوع شباهتی بودند که سرنخی برای مقامات مسئول پرونده‌های نافرجام باشد.

او همان عامل محرکی بود که باعث شد کل پرونده به جریان بیفتد.

«او کسی بود که این فرضیه را مطرح کرد که بدنی که در راسین پیدا شده می‌تواند متعلق به دختر من باشد. او بر اساس تصویری که سردخانه در اختیار قرار داده بود و چند تصادف پیش‌ آمده، این نظریه را مطرح کرد.»

اعلامیه گمشدن کتی همراه با تصویری از او که در جاده نصب شده
کتی ۹ سال بی‌وقفه در جستجوی دخترش بود
***

آن‌ها نه‌تنها می‌خواستند بدانند آیا آلکسیس زنده است یا نه، می‌خواستند بدانند چه اتفاقی برایش افتاده است. کتی و کارل همه‌جا را بررسی کردند.

از دوستان دوران مدرسه آلکسیس، آن‌ها که شجاعت صحبت کردن با او را پیدا کردند، می‌گفتند او «دختری بامزه، شیرین، کنجکاو و فوق‌العاده بود» اما بعد از مدتی حضورش در محیط مدرسه محو شد و کمتر و کمتر به چشم می‌آمد.

کتی همین‌طور درباره پدرخوانده دخترش اطلاعاتی به دست آورد که نگران‌کننده بود.

پدر

دنیس بومن سابقه کیفری داشت.

کتی تعریف می‌کند: «در سال ۱۹۸۰، به دختر نوجوانی که دوچرخه‌سواری می‌کرد، حمله کرده بود. او مسیر آن دختر را با موتورسیکلتش بسته بود و به او دستور داده بود با او به جنگل برود. دختر حرفش را گوش نداده بود. بعد او اسلحه‌اش را بیرون آورده و شروع به تیراندازی کرده بود. دختر از یک کامیون که در حال عبور ازآنجا بود کمک گرفت و فرار کرد و وقتی به خانه رسید با پلیس تماس گرفت. آن‌ها دنیس را دستگیر کردند.»

بومن به جرم حمله به‌قصد ارتکاب جرم جنسی به پنج‌ تا ده سال زندان محکوم شد. او حداقل مجازات را گذراند و وقتی الکسیس ۱۱ ساله شده بود، از زندان آزاد شد.

در سال ۱۹۸۹، یک سال پس از ناپدید شدن الکسیس، خانواده بومن به شهری به نام همیلتون در ایالت میشیگان نقل‌ مکان کردند.

در اینجا بود که بومن، دومین جنایتی که کتی در بررسی‌هایش پیدا کرده بود را مرتکب شد.

«در سال ۱۹۹۸ او به‌زور وارد خانه‌ یکی از همکارانش شد. او برای این کار به جرم دزدی محکوم شد و یک سال در زندان بود.»

وکیل بومن نامه‌هایی در حمایت از او ارائه کرد که در یکی از آن‌ها آمده بود «او به اشتباهات گذشته خود اذعان کرده است.» همچنین در این نامه‌ها اشاره‌ شده بود که او دو دختر دارد، که یکی ۱۱ ساله و دیگری ۲۵ ساله است. «اما در این نامه هیچ اشاره‌ای به اینکه یکی از دختران برای بیش از یک دهه گم‌ شده بود، اشاره‌ای نشده بود.»

دو عکس کیفری از بومن در زمان بازداشت
بومن سوابق کیفری آزاردهنده‌ای داشت
***

کتی هر چه اطلاعات بیشتری به دست می‌آورد، نگران‌تر می‌شد.

«وحشت کرده بودم. این وضعیت بدی بود و کاری از دستم برنمی‌آمد. پلیس به حرفم گوش نمی‌داد. من مادرش نبودم. نمی‌توانستم با آن‌ها تماس بگیرم و بگویم: کاری بکنید.»

کتی که حالا واقعاً درمانده شده بود، یک کارآگاه خصوصی استخدام کرد که توانست مدارکی از یازدهم ماه مارس ۱۹۸۹ پیدا کند. این روزی بود که دنیس بومن گزارش داده بود دختر ۱۴ ساله‌اش از خانه فرار کرده است.

او گفته بود او از سرکار به خانه برگشته و متوجه شده بود که دختر گم‌ شده است. مقداری از وسایل او و صد دلار هم گم‌ شده بود.

این گزارش سپس دوباره به‌روز شده و در آن گفته شده بود ۱۵۰ دلار گم شده است. همین کافی بود تا بومن در این پرونده قربانی تشخیص داده شود و در عوض برای الکسیس حکم دستگیری صادر شود.

اما این اولین مدخل در پرونده نبود.

چهار ماه پیش، پلیس در پاسخ به گزارش‌هایی درباره‌ آزار و اذیت در خانه‌ بومن وارد عمل شده بود.

در آن گزارش جزئیاتی ذکر نشده بود، ادعاها بی‌اساس تشخیص داده شدند و هیچ اقدام دیگری صورت نگرفت.

برای کتی، این جرقه‌ای بود که آتش خشمش را شعله‌ورتر کرد.

در همین زمان بود که جواب آزمایش دی‌ان‌ای او رسید. این سه سال بعد از آن بود که نمونه‌اش را فرستاده بود. در جواب تست آمده بود که بدن پیدا شده، متعلق به الکسیس نیست.

«خیالم راحت شد. امیدوار بودم که حالا می‌توانم پیدایش کنم.»

حس شهودی عجیب

با این‌که باورش برای کتی بسیار دردناک بود همه‌ نشانه‌ها حکایت از آن داشتند که الکسیس جان باخته، و قاتل کسی نیست جز پدرخوانده‌اش.

اما پلیس نمی‌توانست به او کمک کند.

به همین دلیل او اختیار عمل را در دست گرفت و در نزدیکی خانه بومن، تابلو تبلیغاتی بزرگی در مسیر رفت‌وآمد روزانه آن‌ها خرید.

«آنجا منطقه‌ای روستایی است. او، زن و دخترش هرروز که در این مسیر رانندگی می‌کردند می‌توانستند این بیلبورد را ببینند.»

«در قدم اول، من ۱۱ هزار دلار جایزه برای هر نوع اطلاعاتی که به دستگیری متهم شود تعیین کردم. من کاملاً قانع شده بودم که او الکسیس را کشته است.»

کتی با این‌که تمام شواهدی که در اختیار داشت، در بهترین حالت غیرقطعی بودند، بی‌پرده و مستقیم در شبکه‌های اجتماعی، او را به قتل دخترش متهم کرد.

«در آمریکا من می‌توانم شمارا به قتل متهم کنم و شما باید ثابت کنید که این کار را نکرده‌اید.»

«بیشتر مردم برای دفاع از خود در برابر تهمت، سراغ وکیل می‌روند. اما کسی که متهم شده، باید بیاید و توضیح بدهد.»

«من داشتم با این کار روی او فشار می‌آوردم چون بومن هیچ‌وقت درباره‌ آن‌چه اتفاق افتاده بود، هیچ اظهارنظر رسمی و قانونی نکرده بود.»

بیلبوردی که کتی در نزدیکی خانه بومن خریده بود که روی آن جزئیات پرونده دخترش نوشته شده است

کتی برای خرید بیلبوردی نزدیک خانه بومن هزینه کرد و جزییات پرونده دخترش را روی آن به نمایش گذاشت

***

کتی نه‌تنها قانع شده بود که بومن گناهکار است، بلکه ایده مشخص و قطعی در مورد اینکه بقایای بدن دخترش کجا است داشت. او بعد از سال‌ها بررسی نقشه‌ها روی گوگل مپ و تصاویر ماهواره‌ای آن، تکه زمین بتونی پشت خانه بومن‌ها پیدا کرد.

او مطمئن بود آن‌ها الکسیس را آنجا دفن کرده‌اند. این ادعای عجیبی بود چون خانواده بومن وقتی الکسیس ناپدید شد، آنجا زندگی نمی‌کردند.

کتی می‌گوید: «آنچه من را به شک انداخت این بود که در تصاویر گوگل، حیاط پشتی این خانه تغییراتی کرده بود.»

البته واضح است که این حدس و گمان برای دادگاه کافی نبود.

«من واقعاً احساس می‌کردم هیچ قدرتی ندارم.»

او ۹ سال تمام را صرف جستجویی به‌ظاهر بی‌ثمر کرده بود اما با تمام وجود، مصمم بود نگذارد همه‌چیز به بیهودگی تمام شود.

در سال ۲۰۱۹، بومن برای تجاوز و قتل زن جوانی به نام کاتلین دوئل در سال ۱۹۸۰ دستگیر شد.

کتی می‌گوید: «از اینکه او دیگر آزادانه در خیابان‌ها رفت‌وآمد نمی‌کرد، خوشحال شدم. اما ناراحت بودم که این پرونده دختر من نبود چون من تمام این مدت دنبال حقیقت بودم. اما حالا حداقل حقایق قتلی دیگر روشن‌ شده بود.»

سه ماه بعد، عاقبت لحظه‌ای که کتی منتظرش بود از راه رسید.

عدالت

کتی می‌گوید که به‌عنوان پرستار، آموزش دیده بود تا پرونده‌های موردی را بررسی کند، و بعد از آن همه سال، یک چیز را درباره‌ دنیس و برندا بومن خوب می‌دانست: این‌که بیش از هر چیز، می‌خواستند کنار هم بمانند.

«من با پلیس صحبت کردم. آن‌ها به بومن گفتند اگر بگوید با الکسیس چه‌کار کرده است، می‌تواند در میشیگان بماند.»

این ترفند نتیجه داد. او اعتراف کرد الکسیس را کشته است و بدن او را در حیاط پشت خانه دفن کرده است.

کتی بعد از ۱۰ سال جستجو برای حقیقت دریافت که الکسیس دیگر زنده نیست.

اما هنوز یک حقیقت تکان‌دهنده دیگر باقی‌مانده بود.

در اوایل سال ۲۰۲۰، پلیس و یک تیم پزشک قانونی حیاط خانه بومن را حفاری کردند و در آن بقایای انسانی پیدا کردند. آن‌ها بار دیگر از کتی درخواست دی‌ان‌ای کردند.

«این بار نتیجه سریع مشخص شد. بعد از یک هفته فهمیدم آن بقایا متعلق به دخترم بوده است.»

بومن همیشه قتل الکسیس را انکار می‌کرد.

او ادعا می‌کرد قتل تصادفی بوده است. او به الکسیس سیلی زده و الکسیس به زمین افتاده و گردنش شکسته بود.

او توضیح داده بود که جسد را تکه‌تکه کرده بود تا در ظرف‌هایی قرار دهد تا بعد از آنکه اسباب‌کشی کرده بودند، آن‌ها را برداشته و در حیاط خانه دفن کند.

او به‌خاطر قتل کتلین دویل به دو بار حبس ابد محکوم شد و بابت کاری که با الکسیس کرده بود، ۳۵ تا ۵۰ سال زندان اضافی دریافت کرد.

کاری که او کرده بود این بود که الکسیس را از داشتن آینده محروم کرده بود. کاری کرده بود که او فراموش شود.

اما مادرش هرگز او را فراموش نکرد، و با وجود تمام موانع، سرانجام پیدایش کرد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy