Tuesday, Nov 11, 2025

صفحه نخست » بی بی سیِ فارسی و پاسخی که سانسور شد!،علی میرفطروس

Ali_Mirfetrous_2.jpgاشاره:

موضوع اخراج یا استعفای مسئولان بلندپایۀ بی بی سی بار دیگر جهت گیری های سیاسی این رسانۀ معروف را در ترازوی نقد و داوری قرار داده است. مقالۀ زیر پاسخی به مقالۀ مندرج در سایت بی بی سی فارسی بود که متأسفانه توسط مسئولان این رسانه از انتشارِ آن خودداری شده بود. ع.م

***

حدیثِ نیک وُ بدِ ما نوشته خواهد شد

زمانه را قلم وُ دفتری وُ دیوانی است

مقالۀ آقای مسعود عزیزپور،پژوهشگر مسائل فرهنگی در سایت بی بی سی موجب نوشتن این یادداشت است.در جسجوگرِ «گوگل» متأسفانه نام و نشانی از این«پژوهشگر مسائل فرهنگی» نیست! ولی مقالۀ وی در بارۀ آقای محمد امینی شامل ادعاهای بی پایه و اغراق آمیزی است که در زیر به مواردی از آنها اشاره می کنم:

نویسندۀ مقاله، آقای امینی را «پژوهشگری بی‌باک در نقدِ تیرگی‌های گذشته» دانسته است،در حالیکه کارنامۀ سیاسی آقای امینی این«بی باکی در نقد تیرگی های گذشته» را انکار می کند.برای نمونه: محمّد امینی -به عنوان یکی از رهبران برجستۀ سازمان کمونیستی احیا- هیچگاه به نقش خود در هجوم چماقداران آن سازمان به محمدرضا شاه به هنگام ورود به کاخ سفید نپرداخته است.

shahWH.jpg

به روایت دکتر امیر اصلان افشار که خود همراه شاه و شاهد و ناظرِ ماجرا بود: «این هجوم خونین در مطبوعات و رسانه های آمریکا بازتاب فراوانی داشت و نقطۀ عطفی در تحوّلات منجر به قدرت گیری خمینی و انقلاب اسلامی بود و سیاست های دولت کارتر علیه شاه را نشان می داد.سنای آمریکا در نوامبر 1977 ضمن اعتراض به نحوۀ انجامِ این تظاهراتِ خشونت بار، دولت کارتر را متهم کرد که عَمداً و آگاهانه از تظاهراتِ خشونت بارِ مخالفان جلوگیری نکرد تا شاه را در افکارِ عمومی ضعیف و متزلزل جلوه دهد.»

دکتر فریدون مجلسی -نویسندۀ سرشناس و دیپلمات برجسته در سفارت ایران در آمریکا -نیز یاد آور می شود:

-«در سال 1350 در سفارت ایران در واشنگتن کنسول بودم. امور کنسولی را (که خدماتش غیر سیاسی و مربوط به امور شخصی ایرانیان است) به طبقۀ زیرین با درِ جداگانه از ورودی سفارت منتقل کرده بودند و بر خلاف امروز دستیابی،بدون کنترل و کاملاً آزاد بود.روزی جوانی مست وارد دفترم شد. نگاهی مغرورانه انداخت و با اشاره به عکس شاه که به دیوار نصب بود با دشنام گفت: «عکسِ این....را پایین بیاورید!»... و سپس شعارها و دشنام های دیگری داد و با همان غرورِ قهرمانانه رفت که شاید برای رفقایش تعریف کند و از آن شجاعت به خودش ببالد!. لابد در خانه تعریف کرده بود زیرا فردای آن روز مرحوم نصرت الله امینی،برای استمالت به دیدارم آمد. شاید فکر می کرد من گزارشی از ماوقع بدهم و موجب درد سرِ جوانِ مست شود! به او گفتم:من مطمئناً اهمیّتی به این ماجرا نمی دهم امّا فراموش هم نخواهم کرد...».

دکتر احمد شایگان(پسرِ دکتر علی شایگان و مسئول سازمان های جبهۀ ملّی در آمریکا)در بارۀ فعّالیّت های آقای امینی در آن دوران می گوید:

-«این، جریانی بود كه به رهبری فردی به‌نام محمد امینی-پسر همان[نصرت الله] امینی ، شهردار دكتر مصدّق -هدایت می شد. این‌ها در قسمت‌های مركزی آمریكا كه اعضای كنفدراسیون كم‌تر بودند، رشد كردند و البته هیچ‌گاه نتوانستند در هیأت دبیران كنفدراسیون حضور داشته باشند یا نقشی تعیین‌كننده داشته باشند.این افراد متأسفانه این سیاست غلط را داشتند که درگیری های فیزیكی ایجاد می كردند».

آقای امینی در ردِّ این شواهد مدّعی شد: در زمان حادثۀ خونین محوطۀ کاخ سفید به اتّفاق همسرش در بلژیک بوده و نقشی در آن ماجرا نداشته که «اسنادِ آن موجود است».

با وجود تقاضاهای من و برخی دوستان،متأسفانه آقای امینی سندی از آن «اسنادِ موجود» ارائه نکرد!

نویسندۀ مقالۀ بی بی سی مدّعی است:

-«در آستانۀ انقلاب بهمن ۱۳۵۷ [محمد امینی] با همان شور جوانی و جوشش انقلابی به میهن برگشت و یک چند با فعالیت‌های تبلیغاتی برای پیشبُردِ ایده‌ های چپ‌روانه تلاش کرد؛ امّا، چنانکه خود به روشنی بیان کرده است«با رشد جنبش روحانیّتِ مبارز به رهبری آیت‌الله خمینی او به درستیِ راهِ شاپور بختیار پی برد و پایداری دلیرانۀ او در برابر ارتجاع دینی را بهترین راه برای جلوگیری از اعتلای روحانیت سُنّت گرایِ بی‌اعتنا به دموکراسی و حقوق بشر تشخیص داد».

با توجه به محدودۀ زمانیِ فعالیت‌های آقای محمّد امینی پس از بازگشت به ایران «برای پیشبرد ایده‌های چپ‌روانه»(در سال ۱۳۵۷) و استقرار دولت دکتر شاپور بختیار (۱۵ دی تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) هیچ سندی مبنی بر دفاع آقای امینی از«پایداری دلیرانۀ شاپور بختیار در برابر ارتجاع دینی» وجود ندارد بلکه-آنچنانکه نویسندۀ مقالۀ بی بی سی نیز نوشته-این موضوع را «محمد امینی خود بیان کرده است».بنابراین،بنظر می رسد که آقای امینی با طرح اینگونه ادعاهای واهی در اواخر عُمر کوشیده بود تا«کارنامۀ موجّهی» برای خود دست و پا کند!، خزیدن به زیرِ سایۀ نام و شخصیّت دکتر مصدّق نیز شاید به همین خاطر بود.به قول حافظ:

خرقه پوشی وی از غایت دین داری نیست

جامه ای بر سرِ صد عیب نهان پوشیده است

نویسندۀ مقالۀ بی بی سی برای «خالی نبودن عریضه» جملاتی از قصّه نویس ارجمند،خانم مهشید امیر شاهی را نقل کرده بی آنکه یادآور شود که آن جملات - قبلاً - مورد نقدهای جانانه قرار گرفته است.مهشید امیرشاهی در بارۀ کتاب «سودا گری با تاریخ» نوشته بود:« آقای امینی پژوهشگری ست صاحب نظر،در کار، دقت و وسواس دارد، بر موضوع مورد تحقیق چیره است،با تأمّل و انصاف مسائل را بررسی می کند.لحن نوشتۀ او یک لحظه از نزاکت و ادب دور نمی‌شود»... این نظر حیرت انگیز نشان می دهد که قصّه نویس ما - اساساً - کتاب آقای امینی را نخوانده زیرا منتقد دیگری کتابِ «سوداگری با تاریخ» را «دائرة المعارف جعل و توهین و افترا» نامیده است: «به جرأت می توان گفت که در 20-30سال اخیر،هیچ منتقدی را نمی توان یافت که مانند آقای امینی، اینهمه، توهین و تحقیر و دشنام و اتهام نصیب یک کتاب و نویسندۀ آن کرده باشد».

از این گذشته،هر ابجد خوانِ کلاس تاریخ با مراجعه به کتابم زبان همدلانه، متین و نگاه مادرانه به تاریخ را خواهد دید که براساس آن،هم رضا شاه، هم قوام السلطنه،هم مصدّق و هم محمدرضاشاه در بلندپروازی های مغرورانۀ خود،ایران را سربلند و آزاد و آباد می خواستند اگرچه-هر یک-چونان عقابی بلندپرواز-در فضای تنگ محدودیت های تاریخی،پَرسوختند و پَرپَر زدند...

یکی از ویژگی های آقای امینی(چه در سازمان کمونیستی احیا و چه بعد از آن) بی اعتبار کردنِ حریف به هر شکل ممکن بود و در این راه چنان افراط کرد که ضمن سرکوب فیزیکیِ مخالفانش، نظراتی را به من نسبت داد که -اساساً-در کتابم وجود نداشت(مانند ادعای اینکه من رویداد 28 مرداد 32 «قیام ملّی» نامیده ام!). نمونۀ دیگر،چشم بستنِ وی بر غلطنامۀ پیوستِ کتابِ «آسیب شناسی ...» بود که باعث شد تا آقای امینی ضمن قلمفرسائی های بی پایه، بر «وزن» کتاب خود بیفزاید!!

مقالۀ بی بی سی در پایان نتیجه می گیرد:«می‌توان با اطمینان گفت که محمد امینی، به رغم عمر نه چندان بلند خود، از انجام وظیفه‌ای سنگین سربلند بیرون آمد»...با آنچه که گفته ایم چنین نظری بسیار اغراق آمیز است. محمد امینی «پژوهشگری بی‌باک» بود ولی نه در «نقدِ تیرگی‌های گذشته» بلکه در پنهان کردنِ آن.کارهای پژوهشی وی نیز فاقدِ اصالت،نوآوری و آلوده به تعصّب است. این کتاب ها نوعی حاشیه نویسی و کتابسازی بشمار می روند و به قول مولانا: از محقّق تا مُقلّد فرق ها است.

***

بحث های تازه در بارۀ رضاشاه ،محمد رضاشاه ،دکتر مصدّق، ملّی شدنِ صنعت نفت و رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ نشان می دهند كه این بحث و بررسی ها وارد مرحلۀ تازه‌ای شده و از اسارت ملاحظات سیاسی- ایدئولوژیك آزاد شده اند[1] این ارزیابی های تازه به ما یادآور می شوند که «پژوهشگرانِ دگراندیش» نباید مرعوبِ جنجال های رسانه ای شوند. استقبال خوانندگان ارجمند از «آسیب- شناسی یک شکست» و انتشار چاپ پنجم آن (در حدود۸۰۰ صفحه) نشان دهندۀ پیروزیِ نظریِ نگارنده و طلیعۀ اعتلای آگاهی های ملّی است.

علی میرفطروس

دوشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۱

در همین باره:

رادیو و جابه‌جایی قدرت درشهریور 1320:سقوط یک شاه به کمک بی.بی.سی



[1] - نمونه ای از این ارزیابی های تازه را در نوشته های نویسندگان زیر می توان خواند:

هوشنگ نهاوندی ،مرتضی ثاقب فر، احمد بنی جمالی، داریوش بایندُر، عباس میلانی، ری تكیه ،موسی غنی‌نژاد،رضا تقی زاده، امیر طاهری، مرتضی مردیها، صادق زیبا کلام،سیروس مرادی،محمد قائد، حسن زحمتكش، مجید محمّدی، فریدون مجلسی، مسعود لقمان ،بهمن زبردست،شهرام اتّفاق و...



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy