وقتی قانون به دست احساس سپرده شود، عدالت از مسیر عقل خارج میشود
قصاص، واژهای است آشنا اما هولناک؛ مفهومی که قرنهاست در میان جوامع اسلامی بهعنوان نمادی از عدالت شناخته میشود. اما آیا هر آنچه نام «عدالت» بر خود دارد، واقعاً عدالت است؟ قصاص در ظاهر بر برابری بنا شده است: «جان در برابر جان». اما در عمق خود، نه از عقل برمیخیزد و نه از انسانیت. ریشههای آن را باید در فرهنگ قبیلهای و آداب خونخواهی عرب پیش از اسلام جستوجو کرد؛ جایی که قانون هنوز به وجود نیامده بود و انتقام، تنها شکل شناختهشدهی عدالت بود.
در جهان امروز، عدالت معنایی دیگر یافته است. عدالت یعنی بیطرفی نهاد قضا، رعایت حقوق انسانی مجرم و مجنیعلیه، و تلاش برای اصلاح جامعه نه انتقام از آن. اما قانون قصاص تصمیم دربارهی مرگ و زندگی انسان را از دست دستگاه قضایی میگیرد و به احساسات خانوادهی داغدیده میسپارد؛ تصمیمی که باید از سر عقل و عدالت گرفته شود، نه از دل اندوه و خشم.
عدالت یا بازتولید خشونت؟
قصاص در عمل دو پیامد سنگین دارد. نخست آنکه خانوادهی مقتول، در التهاب انتقام، خود به تکرار همان عملی دست میزند که از آن رنج میبرد. در این حالت، قانون به جای مهار خشونت، آن را مشروعیت میبخشد. به تعبیر دیگر، از دل قربانی، قاتلی تازه زاده میشود؛ قاتلی قانونی و مقبول. این چرخهی خون، نه تنها آرامش نمیآورد، بلکه زخم را عمیقتر میکند.
دومین پیامد، چهرهی دیگر همین قانون است: در مواردی، خانوادهی مقتول با دریافت خونبها یا از سر بخشش، قاتل را از مجازات میرهاند. در نگاه نخست، شاید این بخشش نشانهی انسانیت باشد، اما در واقع، عدالت را از معنا تهی میکند. مجرمی که مرتکب قتل شده، باید در برابر قانون پاسخگو باشد، نه اینکه سرنوشت او به احساسات، ثروت یا چانهزنی خانوادهها بستگی داشته باشد. جامعهای که مجازات را به قراردادهای شخصی تبدیل میکند، پایههای نظم و امنیت عمومی را متزلزل میسازد.
نقش قانون و عقلانیت
در نظامهای مدرن حقوق کیفری، مجازات تابع سه اصل است: بیطرفی قاضی، تناسب جرم و مجازات، و حفظ کرامت انسانی. هدف مجازات، نه انتقام، بلکه بازدارندگی و اصلاح است. هنگامی که تصمیم دربارهی مجازات به دست کسانی سپرده میشود که خود در آتش خشم میسوزند، عدالت به احساس فروکاسته میشود. این همان نقطهای است که قانون از مسیر عقل میگریزد و به ابزار هیجان بدل میگردد.
جامعهی عادل، جامعهای است که در آن، حتی قاتل نیز از حقوق انسانی برخوردار است. مجازات باید در چارچوب قانون، با داوری نهادهای مستقل و انسانی صورت گیرد. تنها در چنین صورتی است که عدالت از خشونت جدا میشود و قانون، حافظ جانها میگردد نه بازتولیدکنندهی مرگ.
فراتر از انتقام: معنای انسانیت
هیچ مجازاتی نمیتواند جان ازدسترفته را بازگرداند. اما میتوان از دل همین فقدان، درسی انسانی بیرون کشید. گذر از قصاص، گذر از انتقام نیست، بلکه عبور از مرحلهای غریزی به مرحلهای عقلانی و اخلاقی است.
جامعهای که عدالت را به قانون میسپارد، از چرخهی خون بیرون میآید؛ اما جامعهای که عدالت را به خشم میسپارد، هرگز روی آرامش نخواهد دید.
قصاص شاید در زمان خود پاسخی به بیقانونی قبایل بوده باشد، اما در دنیای امروز، نشانهای از عقبماندگی حقوقی و اخلاقی است. امروز انسان مدرن به مرحلهای رسیده که میتواند عدالت را با عقل و قانون معنا کند، نه با تلافی و انتقام.
قصاص نه زخم را میبندد و نه جان را بازمیگرداند؛ تنها مرگی تازه میآفریند. عدالتِ واقعی در بخشش نیست، بلکه در وجود قانونی است که بدون خشم، بیطرفانه و انسانی داوری کند. اگر قرار است روزی عدالت، چهرهای انسانی پیدا کند، باید از انتقام عبور کنیم و به قانون، عقل و کرامت بازگردیم.
درویش رنجبر
















