وقتی میگفتند: حین نماز، تیر را از پای علی در آوردند تا نفهمد، باورش برام سخت بود، ولی الآن دیدم که از اون عجیبتر هم میشه:
میشه ملتی را به نماز مشغول کرد و کل داراییاش را غارت کرد و نفهمد،
میشه فرزندان ملتی را در مسجد به رکوع و سجود واداشت و فرزندانِ خود را در کازینوهای بلاد کفر به شادی، لهو و لعِب فرستاد،
میشه داغ پیشانیِ نماز داشت و چفیه انداخت ولی قبله رو سمت کانادا کج کرد!
میشه از عدل علی گفت و حقوق نجومی گرفت،
میشه خودت رو نوکر مردم معرفی کنی ولی در جای اربابها زندگی کنی...
فریاد کوبنده یک منتقد: از نماز جماعت و تنفروشی تا کازینوها در بلاد کفر
-- gooya (@gooyanews) November 19, 2025
وقتی میگفتند: حین نماز، تیر را از پای علی در آوردند تا نفهمد، باورش برام سخت بود، ولی الآن دیدم که از اون عجیبتر هم میشه:
میشه ملتی را به نماز مشغول کرد و کل داراییاش را غارت کرد و نفهمد،
،
میشه... pic.twitter.com/OJjflILAHU
خبرنامه گویا - در حالی که مقامات دولتی از "ارزشها"، "عدالت" و "خدمت به مردم" سخن میگویند، شواهد میدانی و روایتهای مردمی تصویر دیگری را نشان میدهد. فاصلهای عمیق میان گفتار رسمی و رفتار عملی شکل گرفته؛ فاصلهای که شهروندان آن را هر روز در زندگی اقتصادی، اجتماعی و حتی معنوی خود لمس میکنند. نتیجه این شکاف، بیاعتمادی روبهرشدی است که در جامعه جریان دارد و خود را در زبان ساده مردم چنین خلاصه میکند: حرفها یک چیز است، زندگی واقعی چیز دیگر.
در حالی که مردم با مشکلات معیشتی، تورم و کاهش قدرت خرید روبهرو هستند، بسیاری احساس میکنند سرگرم نگه داشته میشوند؛ سرگرم مراسمها و شعارهایی که قرار است امید بدهد اما در عمل بر دارایی و امنیت اقتصادیشان سایه انداخته است. روایتهایی از انتقال ثروتها، امتیازها و امکانات به حلقههای محدود قدرت، این حس را تقویت میکند که ملت مشغول دعاست، اما کسانی دیگر مشغول برداشت از سفره عمومی.
همزمان گزارشهایی از دوگانگی رفتاری مسئولانی منتشر میشود که خانوادههای مردم را به سادهزیستی، عبادت و قناعت تشویق میکنند، اما خانوادههای خود را برای تحصیل، تفریح یا زندگی به کشورهایی میفرستند که در سخنرانیها از آنها بهعنوان "بلاد غرب" یا "مهد فساد" یاد میشود. این تناقض آشکار، ذهنیت عمومی را نسبت به صداقت ادعاهای اخلاقی و مذهبی مسئولان زیر سؤال برده است.
در فضای چنین بیاعتمادی، مردم میبینند کسانی که مدعی پیروی از عدالت و ارزشهای علویاند، حقوقها و امتیازهایی دریافت میکنند که با واقعیت زندگی شهروندان هیچ نسبتی ندارد. آنها شاهدند کسانی که خود را نوکر مردم مینامند، در عمل در رفاه و جایگاههایی زندگی میکنند که بیشتر شبیه زندگی اربابان است تا خادمان. نتیجه آن است که بسیاری از مردم احساس میکنند دستشان خالی مانده، در حالی که از آنها انتظار میرود همچنان به سخنان تکراری دل خوش کنند.















