گفتيم كه رستم، پهلوان بزرگ ايران، با رخش، اسب بى همتاى خود، براى جنگ با ديو سفيد از زابلستان (استانى در جنوب شرقى ايران) به سوى مازندران (استانى در شمال ايران) به راه مى افتد. ماجراهايى كه در اين سفر دور و دراز با آن رو به رو مى شود به نام هفت خوان رستم معروف است.
***
در شماره ى پيش از خوان پنجم و جنگ رستم با اوﻻد سخن گفتيم. در اين شماره از خوان ششم و جنگ رستم با ارژنگ ديو سخن مى گوييم. رستم بعد از اسير كردن اوﻻد او را به عنوان راهنما به كار مى گيرد و براى نجات كاووس شاه از بند ديو سفيد به سوى مازندران به راه مى افتد.
همان طور كه قبﻼ گفته شد،داستان هفت خوان رستم بر پايه ى كهن الگوى »پهلوان و آزمون« ساخته شده است. اين كهن الگو از سه مرحله ى سفر، آزمون، و بازگشت تشكيل شده است. خوان ششم، جزيى، از مرحله ى »آزمون« است كه پهلوان بايد از آن پيروز بيرون بيايد
***
رستم، سوار بر رخش، و اوﻻد،، پاى پياده شب و روز راه مى پيمايند تا به كوه «اسپروز» مى رسند. اين كوه همان جايى است كه كاووس شاه به آنجا لشكر كشيده بود و در بند ديو سفيد گرفتار شده بود. يكى از سرداران ديو سفيد به نام ارژنگ ديو مامور نگهبانى از اين كوه است.
***
رستم شب را در همان جا مى خوابد و فردا كه خورشيد از پشت كوه سر مى زند اوﻻد را با طناب به درخت مى بندد.
بخفت آن زمان رستم جنگجوى چو خورشيد تابنده بنمود روى
بپيچيد اوﻻد را بر درخت به خم كمندش بياويخت سخت
رستم به نزديك رخش مى رود. گرز گران را به زين مى افكند و سوار بر رخش به سوى لشكر ارژنگ ديو مى رود.
ز خواب اندر آمد گو تاج بخش وز آن جا برفت او به نزديك رخش
به زين اندر افكند گرز نيا همى رفت يكدل پر از كيميا
يكى مغفر خسروى بر سرش خوى آلوده ببر بيان در برش
***
رستم وقتى به لشكر ارژنگ ديو مى رسد نعره اى از جگر بر مى كشد كه گويى دريا و كوه دريده شده اند. ارژنگ ديو چون اين نعره را مى شنود با شتاب از خيمه بيرون مى آيد.
به ارژنگ ساﻻر بنهاد روى چو آمد در آن لشكر جنگجوى
يكى نعره زد درميان گروه كه گفتى بدريد دريا و كوه
برون جست از خيمه ارژنگ ديو چو آمد از آنسان به گوشش غريو
رستم تا ارژنگ ديو را مى بيند مانند برق و باد به سوى او حمله مى كند. با يك حركت سريع گوش و يال ديو را مى گيرد. سرش را از بدن جدا مى كند و سر خون آلود ارژنگ ديو را جلوى سپاه او پرتاب مى كند.
چو رستم بديدش بر انگيخت اسب بيامد به كردار آذرگشسب
سر و گوش بگرفت و يالش دلير سر از تن بكندش به كردار شير
پر از خون سر ديو كنده ز تن بينداخت زان سو كه بد انجمن
ديوهاى ديگر چون اين صحنه را مى بينند وحشتزده رو به فرار مى گذارند.
چو ديوان بديدند آن يال او بدريد دلشان ز كوپال او
نكردند ياد از بر و بوم و رست پدر بر پسر بر همى راه جست
***
رستم پيروزمندانه به سوى كوه بر مى گردد. طناب از دست و پاى اوﻻد باز مى كند و با راهنمايى اوﻻد به سوى شهرى كه كاووس شاه در آن در بند است مى رود.
چو برگشت پيروز گيتى فروز بيامد دمان تا به كوه اسپروز
ز اوﻻد بگشاد خم كمند نشستند زير درخت بلند
تهمتن ز اوﻻد پرسيد راه به شهرى كجا بود كاووس شاه
چو بشنيد ازو تيز بنهاد روى پياده دوان پيش او راهجوى
***
رستم وقتى به شهر مى رسد نعره ى رعدآسايى از جگر بر مى كشد. كاووس شاه چون اين صدا را مى شنود به ايرانيان مى گويد كه صداى نعره ى رستم به گوشم رسيده است و ديگر دوران سياه بختى ما به پايان رسيده است.
چو بشنيد كاووس آواز اوى بدانست آغاز و انجام اوى
به ايرانيان گفت پس شهريار كه ما را سرَآمد بد روزگار
ايرانيان حرف او را باور نمى كنند و مى گويند بيچاره شاه از بس در زندان مانده است عقلش را از دست داده است و اينها را در خواب و خيال مى بيند.
همى گفت لشكر كه كاووس شاه ز بند گرانش شده جان تباه
خرد از تنش رفته و هوش و فر تو گويى همى خواب بيند دگر
نداريم چاره دراين بند سخت همانا كه از ما بگرديد بخت
***
كاووس و لشكريانش در اين گفت و گو هستند كه رستم سوار بر رخش از دور پديدار مى شود. همگى از ديدن رستم خوشحال مى شوند. كاووس شاه پس از مشورت با سرداران سپاه مانند گودرز، توس، گيو، گستهم، شيدوش و بهرام به رستم مى گويد اگر ديو سفيد بفهمد كه تو ارژنگ ديو را كشته اى و حاﻻ نيز پهلوى ما آمده اى تمام نره ديوان را جمع مى كند و به اينجا حمله مى كند. بنابراين بهتر است كه تو پيشدستى كنى و به او حمله كنى.
چو آيد به ديو سپيد آگهى كز ارژنگ شد روى گيتى تهى
به نزديك كاووس شد تهمتن همه نره ديوان شدند انجمن
همه رنج هََاى تو بى بر شود ز ديوان جهان پر ز لشكر شود
كاووس شاه به رستم مى گويد براى اينكه به ديو سفيد برسى بايد از هفت كوه كه پر از ديوهاى زورمند است بگذرى. بعد از آن به يك غار هولناك مى رسى كه بوسيلé نره ديوان جنگى محافظت مى شود.
تو اكنون ره خانه ى ديو گير به رنج اندر آور تن و تيغ و تير
گذر بايدت بر هفت كوه ز ديوان به هر جا گروها گروه
يكى غار پيش آيدت هولناك چنان چون شنيدم پر از ترس و باك
گذارش پر از نره ديوان جنگ همه رزم ساخته چون پلنگ
در اين غار هولناك ديو سفيد زندگى مى كند. تو بايد ديو سفيد را بكشى و جگر خون آلود او را براى من بياورى. زيرا دواى چشم من و سپاهيان من خون ديو سفيد است. ديو سفيد با جادو چشم ما را كور كرده است و تنها راه درمان ما اين است كه سه قطره از خون او در چشم ما چكانده شود.
چنين گفت فرزانه مردى پزشك كه گر خون او را بماù به مشك
چكانى سه قظره به چشم اندرون شود تيرگى پاك با خون برون
رستم در جواب مى گويد همان طور كه مى دانيد ديو سفيد مانند فيل زورمند است و لشكر زيادى از ديوان جنگى در اطراف خود جمع كرده است. اگر من در اين جنگ شكست بخورم كه شما زندانى و خوار خواهيد ماند اما اگر خداوند به من كمك كند و من در اين جنگ پيروز شوم همé شما به آرزوى خود خواهيد رسيد.
به ايرانيان گفت بيدارييد چو من كردم آهنگ ديو سپيد
كه او پيل جنگى و چاره گر است فراوان به گرد اندرش لشكر است
گر ايدون كه پشت من آرد به خم شما دير مانيد خوار و دژم
و گر يار باشد خداوند هور دهد مر مرا اختر نيك و زور
همه بوم و بر باز يابيد و تخت ببار آيدت خسروانى درخت
***
رستم اين را مى گويد و سوار بر رخش مى شود و در حاليكه اوﻻد با پاى پياده در جلوى رستم راه را نشان مى دهد به سوى غار ديو سفيد به راه مى افتد.
***
دنباله ی ماجراهاى رستم را در شماره ى آينده در خوان هفتم با هم مى خوانيم.
***
Email: [email protected]
Web site: http://AbbasAhmadi.Tripod.com
با سلام خدمت جناب آقاي دكتر احمدي عزيز
استاد گرانقدر جناب آقاي دكتر احمدي بنده ابتدا يك سئوال از حضور حضرتعالي داشتم البته پيشاپيش جسارت مرا ببخشيد فقط محض كنجكاوي است و مي خواستم رشته پي اچ دي شما را بدانم و ثانيا از شما استاد ارجمند تقاضا كنم مطالب مردم شناسي بيشتر به نگارش درآوريد بنده از كساني هستم كه پيگير صد در صد مقالات و مطالب گرانسنگ شما هستم و چون در رشته مردم شناسي تحصيل مي كنم اين مطالب خيلي به دردم مي خورد به همين علت مي خواستم از شما خواهش كنم مطالب مردم شناسي و انسان شناسي بيشتر به تشنگان اين علم برسانيد و ديگر اينكه بنده را راهنمايي بفرماييد براي پر بار تر كردن بار علميم در اين زمينه به چه منابع و سايتهايي رجوع كنم و اگر امكان داشته باشد مي خواستم آرشيو مطالب شما را در اينترنت بدانم تا احيانا اگر مقاله اي باشد كه به آ“ دسترسي پيدا نكرده ام از آن بهره برداري كنم با تشكر فراوان از شما استاد گرانقدر يك بار ديگر از شما بابت سئوالي كه نمودم عذر خواهي مي كنم قربان شما آرش
لیست کامل هفت خوان رستم
برای دوستانی که لیست کامل بخش های هفت خوان رستم را می خواهند:
مقذمه و تحلیل
http://news.gooya.com/2003/08/12/pdf/1208-r-11.pdf
خوان اول: جنگ رخش با شیر
http://news.gooya.com/2003/08/19/pdf/1908-d-25.pdf
خوان دوم: گرفتار شدن رستم در بيابان بي آب
http://news.gooya.com/2003/08/28/pdf/2808-ff-05.pdf
خوان سوم: جنگ رستم با اژدها
http://news.gooya.com/2003/09/03/pdf/0309-g-13.pdf
خوان چهارم: جنگ رستم با زن جادو
http://news.gooya.com/2003/09/09/pdf/1009-p-11.pdf
تحليل روانشناسي خوان چهارم
http://news.gooya.com/2003/09/17/pdf/1709-h-20.pdf
خوان پنجم، جنگ رستم با اولاد
http://news2.gooya.com/2003/10/06/pdf/0610-g-06.pdf
خوان ششم: جنگ رستم با ارژنگ ديو
http://news.gooya.com/culture/archives/000262.php
خوان هفتم: جنگ رستم با ديو سفيد
http://news.gooya.com/culture/archives/000741.php
استاد بزرگوار جناب آقاي دكتر عباس احمدي
با سلام مجدد
بابت اشتباه در نوشتن نام شما پوزش مي طلبم .
موفقيت شما استاد عزيز را خواستارم .
به اميد روزي كه بتوانيم رستم وار از هفتاد خوان مشكلات ايران بگذريم.
استادبزرگوار جناب آقاي دكتر عباسي
با سلام ودرود فراوان بر شما كه درراه ترويج و تبيين فرهنگ ايران زمين زحمت ميكشيد.لطفا" اگر امكان دارد هفت خوان را يك جا در دسترس ما قرار دهيد تا بتوانيم چاپ واستفاده بكنيم .سرافراز باشيد.
با تشكر از زحمات شما براي ترويج فرهنگ ايران
جناب آقاي احمدي عزيز
با سپاس از اينكه اندوخته هاي بيكران خود را در اختيار ما ميگذاريد ميخواستم بدانم آيا با شرايط جديد خبرنامه گويا همچنان دسترسي به بايگاني نوشتارهاي شما ميسر است ؟
در غير اين صورت كجا ميتوان مطالب پيشين شما را ( درباره فرهنگ ، شاهنامه و.... كه پيشتر در اينجا قرار داشتند ) پيدا كرد.
اين را با آگاهي از وجود صفحه شخصي شما در tripod عرض كردم كه معمولا دسترسي به آن براي ساكنان ايران غير ممكن است.
با درور دوباره
Abbas khodaei lor nisti?