چهارشنبه 26 آذر 1382

نيما: چقدر بيچاره است انسان! دنا رباطي

از اين ستون تا تو

[email protected]
[email protected]

نيما در اين وصيتنامه «من» و «تو» را با «او» آشنا ميكند و اين در حاليست كه دريغا «من» و «تو» هنوز هم به شناخت كافي و به قبول و احترام به حضور هم نرسيده ايم، رسيده ايم؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

سلام
«نيما» شاعر بزرگ؛ همان كسي كه روند شعر را به دو تاريخ پيش و بعد از خود تقسيم كرد.
امروزه هر آنچه در زمينه شعري داريم سرچشمه اش همان چشمه شعر نيماست، حتي اگر در مواردي كاملا مخالف و متضاد شعر نيما باشد؛ اما بن مايه اش آنجاست.
درباره شعر نيما ـ به هر لحاظ ـ زياد خوانده و شنيده ايم و اينجا قصد من شعر نيما نيست، بلكه برخي از رفتار و يا نوشته هاي غير شعري اوست كه به باور من به اندازه شعرش بلند پايه اند.
زنده ياد احمد شاملو كه هميشه از نيما به نيكي ياد ميكرد و او را «استاد» خود ميدانست از جمله شاگردان جدي نيما بود كه پس از تاثيرپذيري و شناخت شعر نيما توانست به شعر خود دست يابد و خود بزرگي شود آن گونه كه محمود دولت آبادي درباره ي او بگويد:«فردوسي ستون فقرات ادبيات ماست و شاملو چشم آن». حال بگذريم كه شاملو خود فردوسي را اگر نگويم قبول نداشت، اما تا مرزهايي از اين دست به او انتقاد داشت.
ــــــ
از شاملو خواندم كه در زمان ظهور شعر نيما و واكنش هاي مختلف از سوي طرفداران شعر كلاسيك، نيما ميخواهد يا قبول ميكند كه شاگردش احمد شاملو بر كتابش مقدمه بنويسد.
نيما با اين كار سنگ بناي محكمي به جاي گذاشت كه در زمينه ي ديگر(استادي ـ شاگردي) كمتر از سنگ بناي شعرش نيست، چرا كه تا آن زمان اين استادان بودند كه مقدمه بر كار شاگردان مينوشتند.
به راستي نيما با اين عملش در كجاي شناخت رواني جامعه قرار داشت كه اين قدر احساس امنيت ميكرد تا بدانجا كه فرهنگ چند قرني استادي ـ شاگردي را دگرگون ميكند؟ فرهنگي كه دائم استادانش لِم و فن آخر را براي خود مخفي نگاه ميداشتند تا مبادا شاگرد سيري ناپذير از او پيشي بگيرد. فرهنگي كه دائم(در وجه غالب) اطاعت بي چون و چرا را از استاد نيك ميدانست و نه چيزي غير از آن.
و به راستي اگر شاملو چنين استادي نداشت كه اعتماد به نفس او را رشد و ترقي دهد، آيا شاملو همين شاملو ميشد؟
ــــــ
وصيت نامه
به باور من يكي از بزرگ انديشي ها و بزرگ كرداري هاي نيما وصيتنامه اوست.
نيما در اين متن كوتاه در موقعيتي با مرگ قرار دارد كه حد فاصل آنها فقط كلمه ها هستند و همينجاست كه آنها به بالاترين ارزش خود ميرسند و جدا از خاصيت ها و كاركردهايشان در زندگي، در برابر مرگ لباس ها را ميكنند و عريان، منعكس كننده مرگ ميشوند بي هيچ پيش بيني و پيش داني.
و كار روشن نيما در اين نوشته همانا بذرافشاني زندگي ـ در واپسين كلمات ـ در خاك مرگ است.
نيما در اين وصيتنامه «من» و «تو» را با «او» آشنا ميكند و اين در حاليست كه دريغا «من» و «تو» هنوز هم به شناخت كافي و به قبول و احترام به حضور هم نرسيده ايم، رسيده ايم؟
و اما سخن كوتاه به طويل معني متن نيما كنم.
«وصيتنامه نيما يوشيج
شب دوشنبه 28 خرداد 1335
امشب فكر ميكردم با اين گذران كثيف كه من داشته ام بزرگي كه فقير و ذليل ميشود حقيقتا جاي تحسر است. فكر ميكردم براي دكتر حسين مفتاح چيزي بنويسم كه وصيتنامه من باشد با اين نحو كه بعد از من هيچكس حق دست زدن به آثار مرا ندارد. بجز دكتر محمد معين، اگر چه او مخالف ذوق من باشد.
دكتر محمد معين حق دارد در آثار من كنجكاوي كند ضمنا دكتر ابوالقاسم جنتي عطايي و آل احمد با او باشند به شرطي كه هر دو با هم باشند.
ولي هيچيك از كساني كه به پيروي از من شعر صادر فرموده اند در كار نباشند، دكتر محمد معين مثل صحيح علم و دانش است، كاغذ پاره هاي مرا باز كنيد، دكتر محمد معين كه هنوز او را نديده ام مثل كسي است كه او را ديده ام. اگر شرعا ميتوانم قيم براي ولد خود داشته باشم دكتر محمد معين قيم است ولو اين كه او شعر مرا دوست نداشته باشد، اما در زماني هستيم كه ممكن است همه اين اشخاص نامبرده از هم بدشان بيايد و چقدر بيچاره است انسان!»
...
...
... اگر چه او مخالف ذوق من باشد... قيم است ولو اين كه او شعر مرا دوست نداشته باشد، اما در زماني هستيم كه ممكن است همه اين اشخاص نامبرده از هم بدشان بيايد و چقدر بيچاره است انسان!

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2254

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نيما: چقدر بيچاره است انسان! دنا رباطي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016