بخش دوم
خانهتكاني ر.ك. چلاندن.
خانهداري ر.ك. خدماتي..
خدماتي اصطلاحي كه زندانبانان و توّابها بهجاي كارگري به كار ميبردند تا از اصلاحِ به زعمِ خودشان چپ متمايز و داراي ظاهر اسلامي باشد.
خط انديشه وتصميمِ ناشي از تفكر يا رابطة جمعي در ميانِ زندانيان كه به گمانِ مقاماتِ زندان منبعث از رابطة تشكيلاتي با خارج از زندان بود. يكي از اتهاماتِ زندانيانِ سرموضعي خط دادن به ديگران يا خط گرفتن از ديگران بود.
خطري زندانيي كه پروندهاش سنگين است و انتظار حكمِ اعدام برايش وجود داشت.
خلبان 1. ر.ك. خلابان. 2. زندانيي از سلولِ عهدهدار كارگريِ روزِ بند كه وظيفة جفتكردن ومرتبكردنِ دمپاييهاي مخصوص دستشويي را بر عهده داشت.
خلابان اصطلاحي طنزآميز براي مسئولِ توالت.
خنزري كيسه يا قوطيي كه تكههاي پارچة اضافه، سنجاق يا خردهريزهاي سلول را در آن نگه مي داشتند.
خوابِ كنسروي ر.ك. تيغي خوابيدن.
خواستگار نامي كه در بعضي بندهايِ زنان به كوكلسكلانها داده بودند.
داديارِ ناظرِ زندان ر.ك. دادياري.
دادياري شعبهاي در دادستاني كه زندانيان را برايِ انجامِ امور حقوقي و اداريِ خارج از زندانِ خود كه به تأييدِ بازجو رسيده بود (مانند وكالت براي فروش اموال) به آنجا ميبردند.
دالزدن خمكردنِ پاها در خواب در هنگامي كه بنابود همه تيغي بخوابند. اينكار سبب ميشد زنداني فضايِ بيشتري از انچه به همه ميرسيد اشغال كند و در نتيجه عدهاي جا برايِ خواب نداشته باشند.
دبة اضطراري دبهاي در سلول برايِ قضايِ حاجت كه وقتي زنداني نميتوانست تا وقت دستشويي خود را نگهدارد و نگهبان نيز اجازة رفتن به دستشويي در خارخ از نوبت نميداد، از آن استفاده ميشد و بعد در وقت دستشويي خالي و تميز ميشد. داشتن يا نداشتنِ دبة اضطرازي در سلول از مسائلِ اختلافبرانگيز ميانِ زندانيان بود.
درْآهني سلولهايي در آسايشگاه با درِ آهني كه در سمتِ ديوارِ سنگيِ بسيار بلندي بودند و آفتاب نداشتند.
درْباز بندي كه در آن درِ سلولها به راهرويِ اصليِ سلول بار است و زندانيان ميتوانند آزادانه در راهرو قدم بزنند يا به سلولهاي ديگر رفت و آمد كنند.
درْبسته بندي كه در آن درِ سلولها به راهرويِ اصليِ سلول بسته است و زندانيان تنها در اوقاتِ چهارگانة دستشويي و هنگامِ هواخوري ار سلول خارج ميشوند.
درجازدن پريدن بر رويِ كف پا در حالت ايستاده بعد از شكنجهشدن با كابل كه زنداني را بدان مجبور ميكردند تا ورمِ كف پايش بخوابد، از بيشتر پاره شدن مويرگها و انعقاد يا كند شدنِ جريانِ خون واز كار افتادنِ كليهها جلوگيري كند تا بتوان با فاصلة كوتاهتري وي را مجدداً شكنجه كرد.
درْچوبي سلولهايي در آسايشگاه كه درشان چوبي بود، به هواخوري ديد داشتند و آفتاب ميگرفتند.
دستبند آمريكايي دستبندي كه هنگامِ كابل زدن دستانِ زنداني را با آن به تخت ميبستند.با تقلايِ زنداني در زيرِ شكنجه نيرويي به دستبند وارد ميشود كه آن را سفتتر و فشار وارد بر دست زنداني را بيشتر ميكند.درد وزخم اين دستبند گاه تا 4-5 ماه باقي ميماند.
دستبند قپاني ر.ك. قپاني.
دستشويي مجموعة تاسيسات بهداشتي هربند شامل 3-4 دوش، يك سينك ظرفشويي و 3 تا4 توالت كه تمام زندانيان يك سلول دربسته راروزانه چهار بار مدتي بين 15 تا 30 دقيقه در آن مي كردند و در آن را ميبستند تا زندانيان از توالت استفاده كنند، ظرف و رخت بشويند، حمام كنند، وضو بگيرند و مسواك بزنند.
دستگيريمجدد ر.ك. دوبار دستگيري.
دفترمركزي مقر دادسرايِ انقلابِ اسلاميِ مركز در زندانِ اوين كه ساختماني سهطبقه است. شعبِ بازجويي در طبقاتِ اول و دوم و دادگاهها در طبقة سوم مستقر بود.
دوباردستگيري زندانيي كه پس از آزادي از زندان مجدداً دستگير شده بود.
دورژيمه زندانيي كه قبل و بعد از انقلاب زنداني سياسي بوده است.
دورنشستن به صورتِ دايره در سلول نشستن برايِ آنكه نگهبان به آساني آمار بگيرد.
دورة ميثم سالهاي 1363 تا 1365 كه ميثم (جانشين حاجي داودورييسِ سابق زندانِ عادلآبادِ شيراز) رييسِ زندانِ قزلحصار بود وفضاي زندان تا حدي بازتر شده بود.
دوكِ نختابي شيئي مانند قوطيِ خاليِ شامپو يا شيشة آبليمو كه از خاكِ باغچه پر ميشد و برايِ تابيدن نخ به كار ميرفت.
دويستونهي زندانيانِ مجاهدي كه تشكيلاتش آنها در بند 209 لو رفت و به احكام سنگين محكوم واكثراً در سالِ 1367 اعدام شدند.
دهة زجر دهة جشنِ سالگردِ انقلابِ اسلامي، موسوم به دهة فجر، كه در آن فشار فوقالعادهاي به زندانيان براي شركت در مراسمِ تحميلي وارد ميآمد.
دياليزي زندانيي كه كليههايش براثر شكنجه كار افتاده بود و براي زندهنگهداشتنش وي را به دستگاه كلية مصنوعي وصل ميكردند.
رجعت نشريهاي كه برخي از زندانيان تواب منتشر ميكردند.
رَ كَب زدن رودست زدنِ بازجو به زنداني برايِ اينكه ناگفتههايِ خود را بگويد.
روبهديوار فرمانِ زندانبان هنگامِ وارد شدن به سلول براي اينكه زندانيان چهرة وي يا فرد همراه وي را نبنند.
روزِ بهداري روزي از هفته كه به سلول نوبت ميرسيد تا سهمية معيني از بيمارانش را در معيّت مسئولِ بهداريِ سلول نزد پزشك بند بفرستد. تشخيصِ اولويت بيماري زندانيان براي مراجعه به پزشك با مسئولِ بهداريِ سلول بود.
روزِ نامه روزي كه نوبت نامه نوشتن سلول بود (معمولاً ماهي يك بار) و نگهبان با كاغذ و خودكار به سلول ميآمد. هر زنداني حق داشت بر رويِ فرمهايِ مخصوص نامه پنج خط بنويسد.
روزنامهپيچي لوله كردنِ روزنامههاي باطله برايِ درست كردنِ كارهاي دستي مانند قفسه و ساير مايحتاجِ زندانيان.
روبنده اصطلاحي طنزآميز براي چشمبند كاهيِ كوكلسكلانها.
رويدادهاي هفته ر.ك. گزارشِهفتگي.
زنان مربوط به زندانيانِ زنِ مبتلا به بيماريهاي زنان مانند بند زنان، طشت زنان و ميلة زنان.
زيرِ بازجويي زندانيي كه ايامِ بازجويي خود را ميگذراند و هنوز به دادگاه نرفته است.
زيرِ حكم بودن منتظرِ طي شدنِ تشريفاتِ اداري و تاييد شدنِ حكمِ اعدامِ خود بودن.
زيرِ حكمي 1. زندانيي كه پس از رفتن به دادگاه منتظر ابلاغِ حكم خود است. 2. زندانيي كه منتظرِ طي شدنِ تشريفاتِ اداري حكم اعدام است.
زيرِ چشمبند زندانيي كه در كميتهمشترك به دليلِ كمبودِ جا هميشه با چشمبند بر رويِ يك پتو در كنارِ راهرو زندگي ميكرد. گاهي زندانيان تا يك سال زيرِ چشمبند بودند.
زيرزمين زيرزميني كه زير شعبههاي 5 و 6 اوين قرار داست و محل شكنجه وگاه محلِ نگهداري زندانيانِ تنبيهي بود.
زيرِ هشت محلِ استقرارِ نگهبانان و دفاتر بند كه زنداني را براي بازجويي درموردِ مسائلِ سلول و تنبيه داخلي به آنجا ميبردند. اين اصطلاح از زمانِ شاه در زندانِ قصر رايج شده بود كه محلِ استقرارِ نگهبانان در آن در تقاطعِ هشت راهروي زندان بود.
سارديني خوابيدن ر.ك. تيغي خوابيدن..
ساعت خاموشي ساعتي از شب كه بنابه مقرراتِ زندان پس از آن نميبايست صدايي از سلول به گوش برسد و زندانيان در آن ساعت ميخوابيدند.
ساعت سكوت سعاتي از روز در صبح و عصر كه خودِ زندانيان براي مطالعه اعلامِ سكوت ميكردند.
ساكچيني چيدنِ ساكهاي زندانيان در قفسهها، طاقچه يا گوشهاي از سلول به نحوي كه كمترين جا را اشغال كند و به آساني در دسترس باشد.
سالِ شصتي زندانيِ قديميي كه از سالِ 1360 در زندان به سر ميبرده است.
سالن هريك از بندهاي ششگانة آموزشگاه كه 14 تا 16 سلولِ 4×6 يا 4×5 داشت.
سرِشبي زندانيانِ مريض، بچهدار، حامله يا مسن كه نميتوانستند در وقتِ حمام كه معمولاً نيمهشب بود به حمام بروند و اجازه داشتند سرِشب كه آب تازه گرم شده بود حمام كنند.
سركارگري مسئولِ هماهنگي و تقسيمِ كار در بينِ افراد كارگري هنگامي كه تعداد افراد كارگري زياد بود.
سرِموضع بودن از عقايد سياسي و ايدئولوژيك خود دستنكشيدن و توّاب نبودن.
سرموضعي 1. زندانيي كه علناً از مواضعِ سياسي و ايدئولوژيك گذشتة خود دفاع ميكند.2. زندانيي كه توّاب نشده باشد.
سرموضعيِ تير زندانيي كه از ديد زندانبان برخورد تهاجمي داشت و آغازگر يا سازماندهندة حركت اعتراضي يا مقاومت بود.
سرودخواني خواندنِ اجباريِ سرودِ “خميني اي امام” در ابتداي هواخوري كه تا سالِ1362 ادامه داشت.
سطلِ اضطراري ر.ك. دبة اضطراري.
سگداني نوعي سلولِ انقراديِ تنبيهي در زندانِ گوهردشت به ابعاد 8/0 ×2 (متر) و ارتفاعِ 2/1 متر كه زنداني هميشه ميبايست در آن بنشيند.
سلول 1.كوچكترين واحد تقسيماتِ زندان كه اتاقِ محلِ سكونت زنداني است. 2. ر.ك. سلول انفرادي.
سنگسابي سابيدنِ تكهسنگهاي كوچك بر كف آسفالت يا سيمانِ هواخوري براي صيقلي كردن آنها و ساختنِ اشياء تزييني.
سوخت جت مخلوط كوبيده شدة خرما و كره يا انجير و كره.
سهمية معدهاي مقداري پنير ، كره يا تخممرغ كه همراه غذاهاي آبكي براي زندانيانِ مبلا به بيماري معده داده ميشد.
سيفآباد روستايي در حوالي زندان عادل آباد شيراز كه محل اعدام بود وزندانيان آن را معادل اعدام يا محلًِ اعدام به طور اعم به كار ميبردند.
سيگارِبخوري سيگاري كه برخي از زندانيان زير پتو ميكشيدند تا از دود آن حداكثر استفاده را ببرند.
سيماي شهيدكچويي نامِ رسمي شبكة تلويزيوني زندان اوين.
سيمكشي شكنجة زنداني با زدنِ كابل بر كف پا.
شاخك ر.ك. فلش.
شاد و شاداب اصطلاحي طنزآميز براي سطلِ اضطراري كه كنايه از آرام گرفتنِ زنداني پس از استفاده از آن بود.
شبهاعدام ر.ك. اعدام مصنوعي.
شخصي آنچه برايِ استفادة شخصي زنداني است و جمع حقّ استفاده از آن را ندارد.
شخصيخوري داشتنِ خوراكيِ شخصي و استفاده از آن كه مذموم بود.
شعبه هر يك از تقسيماتِ دادستاني برايِ رسيدگي به پروندة زنداني كه نوعي تقسيمِ كار تخصصي بر حسبِ اتهامِ زندانيان داشتند.
شعبهكاركردن همكاري كردنِ تواب در بازجويي زندانيانِ ديگر در شعبه.
شعبهپنجي زندانيي كه اتهام وي مربوط به حزبِ توده يا سازمانِ اكثريت بود.
شعبهشيشي زندانيي كه اتهام وي مربوط به گروههاي چپِ دارايِ مشي براندازي بود.
شعبههفتي زندانيي كه اتهام وي فعاليت مسلحانه براي سازمانِ مجاهدين بود.
شطرنجنوني شطرنجِ ساخته شده از خميرِ نان كه داشتنِ آن غيرقانوني بود و قطعِ جيرة نان از جمله تنبيهاتِ آن بود.
شفاهي حسنِ تعبيري براي ادرار.
شناسايي لو دادنِ زندانيي كه تمام يا بخشي ار فعاليت سياسي يا حتّي هويت اصلي خود را كتمان كرده است.
شهردارِ بند اصطلاحي براي مسئول بندكه خاص زندانِ عادي بود و توابها، سلطنتطلبها و ساواكيها ان را به كار ميبردند..
شيخ دكتر شيخالاسلام وزير بهداريِ رژيم شاه كه در زندان به خدمت جمهوري اسلامي درآمدو كينة عجيبي به زندانيانِ سرِموضع داشت. معروف است كه براي از مرگ بازگرداندنِ كساني كه سيانور خورده بودند دارويي ابداع كرده بود.
صَغَري زنداني نوجوان.
صنفي 1. ر.ك.كارگري 2. ر.ك. مسئولِ صنفي.
طرحِ مالك و مستأجر طرحي براي ردگيريِ فعالانِ سياسي درسالِ1360 . بنا به اين طرح بنگاههاي معاملاتِ املاك و مالكان موظف شدند يك نسخه ار قراردادِ اجاره يا فروش را در اختيار كميته بگذارند و براي اسبابكشي ميبايست از كميته مجوز گرفت.
عبرت نشريهاي كه برخي از زندانيانِ توّابِ چپ در كميتهمشترك تهيه ميكردند و در هواخوري نصب ميشد..
عمومي ر.ك. درباز.
فرجي كشيدن ر.ك. مليكشي
فروشگاه پاسداري كه ماهانه با فهرستي از كالاهاي خوراكي و پوشيدني به سلولهاي دربسته مراجعه ميكرد و زندانيان، با پولي كه خانوادهها برايشان ميفرستادند، از اجناسِ آن فهرست سفارش ميدادند.
فلشگذاشتن بيرون گذاشتنِ مقوايي به شكلِ فلش از زير درِ سلول انفرادي براي خبر كردنِ نگهبان (چون زدن به در يا صدا كردن ممنوع بود).
فوتبال محاصرة زنداني توسطّ چند بازجو يا نگهبان و پرتابِ وي با مشت و لگد به سوي يكديگر.
قاتيخوري مخلوط كردنِ پلو وخورشت از ابتدا، مخلوط كردن وكوبيدنِ خرما وكره يا انجير وكره.
قارچي آنچه متعلق و مربوط به زندانيانِ مبتلا به قارچ پوستي است، مانند بند قارچي، طشت قارچي وميلة قارچي.
قپاني دستبندي كه به كمك آن دستهاي زنداني(كه يكي از كَمر و ديگري از پشت گردن به هم رسانده شده بود) از پشت به هم ميبستند. فشارِ قپاني معمولاً باعث شكستهشدنِ استخوانهاي كتف ميشود. برايِ اثربخشيِ بيشتر معمولاً زنداني را با قپاني از جايي آويزان ميكنند.
قرآنِ منافقين قرانِ ترجمة معزّي كه به سببِ ترجمة دقيق و تحتاللفظيش مناسبِ يادگيريِ زبانِ عربي بود و به همين دليل در اوين از سلولها جمعآوري ميشد.
قرنطينه 1. سلولي در بندهايِ درباز كه زنداني در بدوِ ورود ساكنِ آنجا ميشد و پس از مدتي بسته به نوعِ رفتار و اتهام به سلولِ خاصي تخصيص مييافت. 2. بند خاصي براي زندانيانِ سرموضعي و زندانيان تازه وارد به قزلحصار.
قزل ر.ك. قزلحصار.
قزلحصار رنداني واقع در 20 كيلوتريِ كرج كه شاملِ سه بخشِ مجزا به نامِ واحد بود.
قيامت 1.نوعي سلول انفراديِ سربازكه به كمك تختههاي نئونِ كفيِ تختهاي چندطبقة ساخته ميشد. زنداني ميبايست در فاصلة طبقهها (كه بهمرور آن را كم ميكردند) از ساعت 7 صبح تا 10 شب چهارزانو باچشمبند بنشيند و روزانه سه بار او را به دستشويي و هفتهاي يك بار او را به حمام ميبردند وملاقات نيز نداشت. در تمامِ اين مدت از بلندگوها نوحه، مصاحبة توّابها و سخنراني مذهبي پخش ميشد 2. چادر كوچكي در زندانِ قزلحصار كه رندانيانِ مرد را در روزهاي گرم تابستان در آن سرپا نگه ميداشتند. حاج داود به اين دليل آن را قيامت ناميده بود كه معتقد بود هيچكس در آنجا به دادِ زنداني نميرسد.
كارِ خشك كارهايي در سلول يا بند كه با آب سروكار نداشت و (در مقاطعي ) خاص زندانيانِ گروههاي چپ بود كه كافر و نجس به حساب ميامدند.
كارِ خيس مقابلِ كار خشك به معني كاري كه انجام دادنِ آن مستلزم تماس با آب بود و (در مقاطعي )زندانيان چپ از انجام آن منع بودند.
كارِ فرهنگي فعاليتهاي توابها در بند در قالبِ نقاشي، شعر، داستان و اجراي مراسمِ مذهبي.
كاركردن رويِ كسي از ديد زندانبانان صحبت با زنداني ديگر به منظور تقويت روحيه و دادن اطلاعاتِ سياسي و ايدئولوژيك.
كارت گذاشتن بيرون گذاشتنِ كارت از زير درِ سلول انفرادي براي خبر كردنِ نگهبان (چون زدن به در يا صدا كردن ممنوع بود).
كارگاه زيرزمينِ حسينية اوين كه گروهي از زندانيانِ توّاب و/يا دارايِ نيازِ مبرمِ مالي درازاي مبلغِ ناچيري در آنجا خياطي ، بافندگي يا نجاري ميكردند و محصولات آن در زندان بهفروش ميرسيد.
كارگاهي زندانيي كه در كارگاه كار ميكرد.
كارگري 1. مجموعة افرادي كه به نوبت كارهاي روزمرة سلول يا بند(مانند نظافت، ظرفشويي، تحويلگرفتن و توزيعِ غذا) را بر عهده ميگرفتند. 2. مجموعة كارهايي كه اين افراد بر عهده داشتند.
كاغذ سيگاري آلومينيومِ بستههاي سيگار كه با سوزنِ خياطي روي آن مطلب مينوشتند.
كاناپه پتوهاي (معمولاً رنگي ) كه روزانه دور سلول چيده ميشد و زندانيان روي آنها مينشستند.
كتابخانه پاسداري كه ماهانه همراه با فهرستي از كتابهاي كه مقامات زندان مجاز تشخيص داده بودند، به سلولهاي دربسته مراجعه ميكرد تا زندانيان از آن ميان كتاب براي امانتگرفتن انتخاب كنند.
كتابي ر.ك. تيغي.
كتبي حسن تعبيري براي قضاي حاجت در مقابل شفاهي به معناي ادرار.
كُد نشانِ رمزي كه هوادارانِ حزب توده و اكثريت قبل از 1362 به بازجويانِ خود ميدادند تا هويتِ سازمانيشان اثبات شود و آزاد شوند.
كشيدن 1.در زندان بودن وگذراندنِ ايام زندان. 2. تحملكردن زندان و ناملايماتِ آن.
كفخواب زندانيي كه به سببِ نبودن جا بر روي تختها مجبور بود كف سلول بخوابد.
كفشنبه روزهاي سهشنبه و پنجشنبه كه به ترتيب دعايِ توسل و كميل (همراه نوحهخواني) با صداي فوقالعاده بلند در سراسر زندان پخش ميشد وزندانيان بهشدت عصبي ميشدند.
كفشك نوعي جورابِ كوتاه شبيه گالش و دوخته شده از پارچه.
كف كردن دچار عصبيت و افسردگي شدن.
كليهاي زندانيي كه (معمولا بر اثرِ شكنجه با كابل) دچار بيماريِ كليه بود.
كميتهمشترك زنداني در نزديكيِ ميدانِ توپخانه (محلِ فرماندهيِ نيرويانتظامي) كه پيش از انقلاب مقرّ كميتة مشتركِ ضدّخرابكاريِ ساواك و شهرباني بود. سپاه پاسداران بخشي از زندانيانِ چپِ خود را در دورانِ بازجويي در اينمحل نگهميداشت.
كموني اصطلاحي كه بيشتر مقاماتِ زندان براي توصيف نحوة استفادة مشترك و گروهيِ رندانيانِ سرِموضع از پول، موادخوراكي و لباسهاي نو بهكارميبردند وگاهي در كيفرخواست زنداني نيز گنجانده ميشد.
كندهكشي بستن دست زنداني با دستبند در حالتي كه زنداني چمباتمه نشسته و حلقه كردنِ دستهاي بسته دور زانوها كه روي سينه جمع شده سپس گذراندن چوب يا ميلة آهني ميانِ دست و پا و آويختن آن جوب يا ميله از سقف به كمك طناب.
كنسروي خوابيدن ر.ك. تيغي خوابيدن.
كوكلوسكلان زندانيانِ توّابي كه كيسهاي به سرميكشيدند كه تنها در مقابل محلِ چشمان سوراخ داشت و براي شناساييِ زندانيانِ مشكوك يا آنها كه مسائلِ خود را بازگو نكرده بودند به سلولها آورده ميشدند.
كيك مخلوطِ خامِ نان سوخاري يا بيسكويت لهشده با خرما، انجير خشك، كمپوت، و … كه در جشنهاي زندانيان مصرف ميشد.
گالي زندانيي كه به بيماريِ پوستيِ گال مبتلا بود.
گاليور اصلاحي طنزآميز براي زنداني مبتلا به گال.
گاوداني سالني در واحد 1 قزلحصار كه محلِ استقرار قيامت بود.
گزارشدادن خبرچينيِ شفاهي يا كتبيِ زندانيانِ توّاب در موردِ سايرِ رندانيان.
گرز وزنهاي متصل به زنجير و دستهاي چوبي كه با آن بر سر وبدن زنداني ميكوبيدند.
گروه 90 نفره ر.ك. بچههاي 90.
گزارشِ هفتگي آشي كه هفتهاي يك بار به زندانيان داده ميشد وتهماندههاي غذايِ هفتة پيش را در آن ميريختند.
گشتِ شناسايي گشتزدنِ توّابها به همراهِ پاسداران در خيابانها،گلوگاهِشهرها ومقابلِ سينماها برايِ شناسايي و دستگيريِ فعالانِ سياسي.
گوشتِ اضافي برجستگيِ گوشتيِ سفت شدة كف پاي زنداني براثرِ شكنجة بسيار.
لباسِ زيرِ بالا حسنِتعبيري محجوبانه در ميانِ زندانيانِ زن براي كرست.
لباسِ زيرِ پايين حسنِتعبيري محجوبانه در ميانِ زندانيانِ زن براي شورت.
لعنتآباد نامي كه زندانبانان به گورستاني در جنوبِ شرقي تهران (در كنارِ گورستانِ بهاييان) و محلً دفنِ پيكر اعدامشدگان داده بودند.
ليوانِ نخدار ليوانِ زندانيانِ بيمار (معمولاً سرماخورده) كه براي تمايز به دستة آن نخ ميبستند.
مجرّد ر.ك. دربسته.
مخصوص اصطلاحي به معناي نجس كه در مقاطعي ودر بعضي بندهاروي ظرف، دمپايي، توالت و … زندانيانِ چپ نوشته ميشد.
مداد تكة سربِ بسته شده با نخ بر سر تكهاي چوب كه به صورتِ پنهاني از آن براي نوشتن استفاده ميشد.
مرباي انجير مربايي كه با كوبيدنِ انجير خشك خيسانده شده در آب درست ميشد.
مرزبنديداشتن مبنا قراردادنِ باورهاي سياسي يا ايدئولوژيك خود براي تنظيمِ روابط روزمره با ديگران كه گاه منجر به برخوردهايي كاملاً غيرانساني ميشد.
مٌرسزدن تماسِ مخفيانة زندانيانِ سلولهاي نزديك هم از طريق ضربه به ديواريا علامت دادن با انگشتانِ دست.
مسائل اطلاعاتِ زنداني ار گروهِ سياسيش و نيز از فعاليت سياسيِ خود و ديگران.
مسئلهدار 1. زندانيي كه در حقانيت انديشههاي سياسي و ايدئولوژيك خود دچار ترديد شده باشد. 2. ر.ك. توّاب. 3. از نظر بازجو زندانيي كه به اندازة كافي همكاري نميكرد.
مسئولِ آب نمك آنكه موظف بود در ظرفهاي جداگانه (معمولا قوطي مايع ظرفشويي) براي غرغرة گلو و بيني آب نمك درست كند و در مدتِ استفاده از دستشويي در اختيار ديگران قرار دهد.
مسئولِ اتاق زندانيي كه مجاز بود از طرف افرادِ سلول با پاسداران و مقاماتِ بند تماس بگيرد و خواستههاي زندانيان را مطرح كند.نظارت بر امور جاري سلول و پادرمياني در اختلافات نيز در زمرة وظايف وي بود. اين مسئول معمولاً از جانبِ اكثريتِ زندانيان با رايگيري انتخاب ميشد ولي در مقاطعي از ميانِ زندانيانِ معتمد پاسداران انتصاب ميشد كه گزارش رويدادهاي سلول را نيز به آنان ميداد.
مسئولِبند زندانيي كه مسئولِ ساماندهي و هماهنگي امور داخلي بندهاي درباز و ارتباط با مقاماتِ زندان بود.جز در دورة 1365 تا 1367 مسئولِ بند معمولاً توابي بود كه از جانب مقاماتِ زندان تعيين ميشد.
مسئولِ بهداري زندانيي كه وظيفة نگهداري نوبت و تشخيص اولويت بيماران براي مراجعه به پزشك بند را به عهده داشت.اين شخص (در صورت امكان) معمولاً دانشجوي پزشكي يا شخص آشنا به امور پزشكي بود.
مسئولِپزشكي ر.ك. مسئولِ بهداري.
مسئولِپتو زندانيي كه وظيفة روزانة جمعآوري، مرتبكردن و جايدهي پتوها در گوشهاي از اتاق را به عهده داشت.
مسئولِ توالت زندانيي كه در هنگامِ استفاده از دستشويي پشت در هر توالت ميايستاد و وقت استفاده از توالت را تنظيم ميكرد.
مسئولِ تيترخواني زندانيي كه وظيفة تيترخواني روزنامه را برعهده داشت.
مسئولِ حمام زندانيي كه وظيفة نوبتدادن به زندانيان براي استفاده از حمامِ واجب، حمام كردن و شستنِ رخت را برعهده داشت.
مسئولِ خميردندان زندانيي كه در سلولِ دربسته وظيفة بردن، حمل و بازگردانِ خميردندان را برعهده داشت
مسئولِ خواب زندانيي كه وظيفة تعيينِ جاي خواب زندانيانِ سلول و فضايي كه به هرچند نفر ميرسيد (وگاهي كه جا كافي نبود، تعيين نوبت براي خواب) را برعهده داشت.
مسئولِ دبه زندانيي كه وظيفة خاليكردن وشستن دبة اضطراري را بر عهده داشت.
مسئولِ دمپايي زندانيي كه در سلولِ دربسته وظيفة گرفتنِ آب دمپاييها (با كوبيدن آن بر زمين) و چيدنِ آنها در گوشهاي از اتاق پس از بازگشت از دستشويي را بر عهده داشت. اين كار معمولاً دونفره انجام ميشد.
مسئولِ رخت زندانيي كه در سلولِ دربسته مسئوليت پهن كردن لباسهاي شستهشده وجادهيِ آنها را برروي بندهاي رخت سلول را برعهده داشت.
مسئولِ روزنامه زندانيي كه وظيفة نوبتدهي و تقسيمِ روزنامه بين افراد سلول، جمعآوري روزنامههاي كهنه و احياناً آرشيو كردنِ آنها را برعهده داشت.
مسئولِصنفي زندانيي كه وظيفة روزانة تقسيمِ غذا و خوراكي، نظارت بر توزيع آن و خريد مواد غذايي را در سلول برعهده داشت.
مسئولِغذا 1. ر.ك. مسئولِ صنفي. 2. زندانيي كه وظيفة تقسيمِ غذا بينِ سلولهاي بند را بر عهده داشت.
مسئولِ فروشگاه زندانيي كه پيش از آمدن فروشگاه فهرست مايحتاج سلول را با نظر زندانيان تهيه ميكرد وپول دادن و تحويل گرفتن اجناس بر عهدة وي بود.
مسئولِ مسواك زندانيي كه در سلولِ دربسته وظيفة بردن، حمل و بازگردانِ مسواكهاي زندانيان را (كه با شماره درظرف خاصي قرار گرفته بود) برعهده داشت چون در صورتِ جاماندنِ مسواك امكانِ بازگشت به سلول وجود نداشت.
مسئولِ ملاقات زندانيي كه وظيفة تهية بستههاي خوراكي براي فرزندانِ زندانيانِ متأهل را در روز ملاقات بر عهده داشت.
مسئولِ نخوسوزن زندانيي كه وظيفة نگهدازي و مواظبت از نخوسوزنِ سلول را برعهدهداشت.
مسئولِ نظافت زندانيي كه وظيفة نظافت سلول يا فضاي عمومي بند را بر عهده داشت.
مسئولِ ورزش زندانيي كه وظيفة تقسيمِ وقت و برنامه ريزي بازيها ومسابقات ورزشي در هواخوري را بر عهده داشت.
مشكوك زندانيي كه هيچ اتهامي به او نزده باشند و صرفاً به سبب قيافة ظاهري يا حضور در محلي مشخص دستگير شده باشد. زندانيان مشكوك گاه تا 2 سال در زندان ميماندند تا شناسايي شوند يا مدركي عليه آنان پيدا شود.
مصاحبه حاضرشدنِ زنداني در برابر جمع، تشريحِ فعاليتهاي سياسي، توضيحِ علل گرايش به گروهسياسي، ابراز ندامت از كارهاي گذشته و محكومكردن گروههاي سياسي كه در قالب مصاحبه با يكي از بازجويان ارائه ميشد.در اوين مصاحبه معمولا در حسينيه انجام ميشد و فيلم آن از طريق تلويزيون مداربسته در تمام زندان پخش ميشد. تا اواخر 1363 مصاحبه شرط لازم براي آزادي زندانيان بود. گاهي مصاحبه پذيرفته نميشد و زنداني مجبور به تكرار آن بود.
معجون ر.ك. سوختِ جت.
معدهاي زندانيي كه به بيماري معده مبتلا بود ونميتوانست غذاهايِ ابكي بخورد..
ملات 1. سندي مانند نشريه، اعلاميه، مدرك درونگروهي كه حمل آن بار امنيتي براي فرد دستگير شده داشت. 2. خبر يا مقالة به لحاظِ سياسي مهمِ روزنامه.
ملاقات ديدار ماهانه يا دوهفته يكبارِ زنداني با بستگانش به مدتِ ده دقيقه از پشت شيشه و صحبت كردن با تلفن.
ملاقاتِ پانتوميمي ملاقات از پشتِ شيشه درحالي كه تلفن وجود نداشت يا خراب بود.
ملاقاتِ حضوري ديدار رودرروي زنداني با بستگانش در حضور پاسداران در حالتي كه از پشت شيشه و با تلفن نباشد.
ملاقاتِ داخلي ديدار زنداني با بستگانِ درجه اولي كه خود زنداني باشند.
ملاقاتي بستگانِ درجه اول كه به ديدار زنداني به زندان ميآيند.
ملّي آنچه از غذا،ميوه و ساير خوردنيها پس از تقسيم و مصرف اضافه بماند و به داوطلبان داده شود.
ملّي اعلامكردن قرار دادنِ وسيلةاي شخصي مانند پوشاك يا خوراك براي استفادة جمع.
ملّيكاري 1. انجامِ كارِ داوطلبانه از قبيل خياطي يا نظافتهاي خارج از برنامه براي سلول يا به جاي فردِ موظفي كه بيمار است.. 2. ضرب و شتمِ بدون استفاده از كابل كه از نظر زندانيان عادي بود و شكنجه محسوب نميشد.
ملّيكش زندانيي كه پس از سپري شدن ايامِ محكوميت همچنان در زندان مانده است.
ملّيكشي در زندان ماندن و آزاد نشدن پس از گذراندنِ ايامي كه در حكم صادره از دادگاه براي زنداني مقرر شدهاست.
ممنوعالملاقات زندانيي كه به سببِ سپري نشدنِ ايام بازجوييِ اوليه، براي تحتِ فشارِ روحي قرارگرفتن يا به عنوانِ تنبيه اجازة ديدار با بستگانش را نداشته باشد.
منافق 1. زندانيي كه اتهامش مربوط به سازمانِ مجاهدين باشد. 2. زندانيِ سرموضع(كه ادعاي ندامت ميكند). 3. نشريهاي كه توابهاي مجاهد پس از لو رفتنِ تشكيلاتِ بند در اوين منتشر ميكردند.
منفعل زندانيي كه با توابها رابطه روزمرة عادي داشت ولي با زندانبانان همكاري نميكرد.
موگيري ر.ك. پرزگيري.
مهمانيِ دلمه مهمانيي خانوادگي كه درآن جمعي ار كادرهاي بالاي چپ در تابستانِ 1362به صرفِ دلمه دور هم جمع شده بودند و تصادفاً دستگير شدند.
مهندسيِ جاي خواب مهارتِ تخصيصِ مكانِ خوابيدنِ تعدادِ زيادي زنداني درفضاي كوچك سلول. در سالهاي 1360 و 1361 گاه ميبايست تا 104 نفر را در سلولِ 6×6 (متر) جاي داد.
ميلهشويي نظافت و شستنِ ميلههاي پنجرههاي سلول.
نخِ پنير نخِ قرقرة تابيده شده كه بهكمك آن قالب پنير نيمكيلويي تا 50 قسمتِ مساوي تقسيم ميشد.
نختابي تابيدن نخِ بلوزها و جورابهاي مستعمل براي كاردستي و بافتني.
نظافتِ كلّي نظافت عمومي ماهيانة بند درباز كه با خالي كردنِ تمامِ سلولها در هواخوري انجامميشد.
نقضِ مقرراتيها زندانيانِ زني كه در سالِ 1362 از اوين به قزلحصار منتقل شدند و مقرراتِ انجا (مانند مصاحبه كردن و در مراسم حسينيه شركتكردن را رعايت نميكردند. اين عده، كه ابتدا حدودِ20 نفر بودند و بعدها به 100 نفر رسيدند، تنبيههاي سختي(از جمله قيامت) را تحمل كردند.
نكشيدن ر.ك. بريدن.
نمازخوان زندانيي كه اتهامش مرتبط با گروههاي مذهبي نبود اما تحتِ فشارِ زندان مجبور به خواندن نماز شده بود.
واحد 1. هريكاز بخشهاي سهگانة زندانِ قزلحصار كه شاملِ چهار بند درباز و چهار بند دربسته بود. 2. ر.ك. قيامت (معنايِ اول)
واحدهاي مسكوني آپارتمانهاي واقع در قسمت ورودي اوين كه محل نگهداري زندانيان مجاهد و بازجويي از آنان بود و چون بازجويان ساكن همان محل بودند بازجويي در آن شبانهروزي بود. معروف است كه كسي از اين واحدها زنده بيرون نيامد و اگر آمد حتماً مبتلا به بيماري روحي بود.
وصلِبه دادستاني فرد يا مجموعة افرادي كه به دامِ شبكههاي تشكيلاتيِ نفوذي دادستاني (كه بهكمك توّابان ساخته ميشد) مي افتادند. اين افراد مدتي دستورهاي تشكيلاتيِ طراحي شده توسط دادستاني را اجرا ميكردند و پس از گسترده شدنِ تور به اندازة كافي در حالي دستگير ميشدند كه پروندهشان كامل بود و نيازي به بازجويي نداشتند. بسياري از اين افراد به اتهامِ شركت در عملياتِ نظامي ناموفق اعدام شدند.
وقتِ دستشويي هريك از چهار زمانِ نسبتاً ثابتي در شبانهروز(سحر، صبح، بعدازظهر و شب)كه به سلول به مدت 15 تا 30 دقيقه اجازة استفاده از دستشويي داده ميشد. دستشوييِ سحر فقط براي وضو و زمانش نصف ديگر اوقات بود. گاهي نگهبان براي تنبيه يكي از اين اوقات را حذف ميكرد.
هتلاسدالله نامِ طعنهآميزِ زندانيان براي محوطة زير پلههاي سالنِ 1 آموزشگاه كه زندانيانِ شكنجهشده را در آنجا نگه ميداشتند.
هستهسابي سابيدنِ هستههاي خيس شدة خرما بر سيمانِ كف هواخوري برايِ صيفلي كردن و ساختن تسبيح و كاردستي با آن.
همپرونده هريك از دو يا چند زندانيي كه با هم دستگير شده، در واحد تشكيلاتيِ يكساني فعاليت كرده، يا در عملياتِ يكساني شركت كرده باشند چنانكه اقتضا كند پروندة آنها با هم تكميل و يكجا به دادگاه ارسال شود.
همكاريكردن توّابشدن، اطلاعاتِ خود را در اختيار بازجو قرار دادن و گزارش دادن.
هواخوري 1. حياط يا سلولِ روبازي كه زندانيانِ سلول را روزانه به مدت 10 تا 30 دقيقه به آنجا ميآوردند تا از هواي آزاد استفاده و ورزش كنند. 2. زمانِ اختصاص يافته براي استفاده از هواي آزاد.
هواخوريِ (در) باز حياطي براي هواخوريِ بعضي سلولهاي درباز كه زندانيان در تمام مدت روز حق استفاده از آن را داشتند.
يككتيخوابيدن ر.ك. تيغي خوابيدن.