خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس فرهنگ و هنر - سينما
جعفر پناهي در مصاحبهاي با روزنامهي “لوموند” كه ضمن ارايهي گزارشي از “طلاي سرخ” وي، به چاپ رسانده است،“اتفاق” را دليل همكاري مجدد با “عباس كيارستمي” دانسته است.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) وي در اينباره گفت: ما طرح مشتركي نداشتيم. خيلي ساده يك روز كه براي رفتن به نمايشگاه عكس عباس كيارستمي در راه بندان تهران گرفتار شده بوديم او داستاني واقعي را براي من تعريف كرد كه الهام بخش من براي فيلم شد. اين موضوع در ذهنم ميچرخيد و در مورد آن با كيارستمي صحبت كردم و او تصميم گرفت سناريوي آن را بنويسد.
وي دربارهي اينكه چرا خود به تنهايي آنرا ننوشته است اظهار داشت: اگر عباس پيشنهاد نكرده بود. بدون شك به تنهايي اين كار را انجام ميدادم. ميدانيد برخي پيشنهادها هستند كه نميشود آنها را نپذيرفت. چه چيزي براي يك هنرمند بهتر از اين است كه با بهترينها كار كند؟
وي افزود: البته من در فيلمبرداريها هيچ كس را نپذيرفتم. عباس نيز فقط يك بار در صحنه حاضر شد كه ما شش بار فيلمبرداري را از سر گرفتيم و در نهايت به او گفتم تا زماني كه آنجا باشد ما به جايي نخواهيم رسيد!.
پناهي دربارهي نحوهي آشنايي با هنرپيشهي خاص فيلمش “حسين عمادالدين”گفت: همهي بازيگران اين فيلم غيرحرفهاي هستند. من با حسين در محل كارش و در زماني كه مشغول پخش پيتزا بود آشنا شدم و در نگاه اول جذب ظاهر و صداي وي شدم هيكلي تنومند و استاتيك كه به شخصيت وي عمق ميداد اما متقاعد كردن وي كار سادهاي نبود چرا كه قصد نداشت در فيلم بازي كند. چهار يا پنج ماه براي غلبه بر مقاومتهاي وي زمان لازم بود. حتي بعد از آن در زمان فيلمبرداري نيز شرايط خيلي راحت نبود چرا كه حسين از مشكل روانشناختي رنج ميبرد او بارها با شكستن اشيا اطرافش صحنهي فيلمبرداري را ترك ميكرد.
اين فيلمساز درخصوص اينكه نام فيلم قبلي او دايره بوده كه ميتواند در ساختار طلاي سرخ نيز به كار گرفته شود معتقد است: اين نام را ميتوان را براي تمام فيلمهاي من به كار برد. اين يك اسم مجازي است كه من دوستش دارم و كاملا با جامعهاي كه ما در آن زندگي ميكنيم سازگاري دارد. به گزارش ايسنا،پناهي دربارهي انتخاب قراردادن صحنهي پاياني در آغاز فيلم نيز توضيح داد: من ضرورتا ميخواستم در اولين اقدام فيلم را از هرگونه بلاتكليفي رها كنم تا اين كه بيننده ضمن درگير شدن با سوالي ديگري در نوع ديگري از بلاتكليفي گرفتار شود كه در نهايت از خود بپرسد چه شد كه شخصيت فيلم به اين نقطه رسيد؟
جعفر پناهي همچنين در گفتوگو با interockuptibles اظهار داشت: سينما براي من بسيار مقدس است به اين دليل كه به زندگي من معنا ميبخشد. وقتي كه ما با اين درك از هنر زندگي كنيم به هيچ چيز ديگر به جز هنر فكر نميكنيم. پول و شهرت در مرحلهي دوم قرار ميگيرد حتي اگر بدانيم كه اين دو براي ادامهي كار براي ما بسيار مفيد هستند. هميشه با خود ميگويم بينندهاي دارم كه بايد او را راضي كنم بنابراين در اين بين بايد وجدان را مدنظر قرار داد. فيلمهاي ماندگار و شاهكار، فيلمهايي هستند كه سينماگر با فيلم هماهنگ بوده است.
به گزارش ايسنا، روزنامه تريبيون چاپ فرانسه نيز در گزارشي آورده است: طلاي سرخ ساختهي جعفري پناهي هم چون نامش تلفيقي از ثروت و قتل است كه از يك جامعهي مملو از شكاف طبقاتي نشات گرفته است. داستان فيلم براساس يك صحنهي تكان دهنده جريان پيدا ميكند: قتل يك جواهر فروش به وسيلهي حسين؛ فردي كه به دنبال اين اقدام، خود را نيز از پا در ميآورد. در ادامهي فيلم با صحنههاي فلاش بك، به سرنخهايي از آن چه كه باعث شده است حسين به چنين كاري دست بزند، پي ميبريم. اين در حالي است كه وي ذاتا يك آدمكش و يا گانگستر نيست. حسين حتي مانند علي دوستش جيببر هم نيست. او فردي فقير است كه از طريق توزيع پيتزا ميان ثروتمندان زندگيش را ميگذراند، اما از لحاظ وقار و بزرگ منشي كمتر از آنها نيست و انتظار دارد كه به وي احترام گذاشته شود و اين چيزي است كه جواهر فروش فيلم آن را درك نميكند و هنگامي كه حسين نامزدش را براي خريد انگشتر به مغازهيي وي ميبرد؛ با او به شيوهاي تحقيرآميز رفتار ميكند و به نظر ميرسد كه نصيب و قسمت وي شرمساري و تحقير است.
اين روزنامه در ادامه آورده است: در طول روز، سوار بر موتور وسپاي خود در راه بندانهاي آشفتهي تهران حسين با خود ميانديشد كه تا چه اندازه حق ابراز عقيده دارد يك شب وي در آستانهي ساختماني كه براي تحويل پيتزا به آنجا رفته دستگير ميشود. در ساختمان جشني برپاست و پليس تمامي عابران را دستگير ميكند و علت آن مشخص نيست. در شبي ديگر حسين وارد منزل يكي از مشتريان ثروتمند ميشود و از سوي صاحب خانه ناديده گرفته ميشود و صبح روز بعد است كه وي وارد عمل ميشود. اين فيلم با رتيمي بسيار عادي كه نه خشن و نه نظامي است، و تصويري انتقادي از جامعهي ايران را به تصوير ميكشد.
روزنامهي فيگارو نيز با اشاره به صحنهي اول اين فيلم به نقل از پناهي نوشت: اين يك داستان واقعي بود كه نقطهي آغاز فيلم را در اختيار من گذاشت من خواستم با متمركز كردن دوربين بر يك واقعه و نه تنها بر يك شخصيت به آن جنبهي رئاليستي بدهم. در نردهاي جواهر فروشي يك نماد است؛ مانند يك زندان كه قهرمان فيلم را محصور كرد در حالي كه ديگران در شهر آزادند. به گزارش ايسنا، اين روزنامه هم چنين نوشت: جعفر پناهي، يك توزيع كنندهي پيتزا را به عنوان شخصيت اول فيلم خود انتخاب كرده تا بتواند به راحتي در تمامي طبقات جامعهي تهران نفوذ كند.
فيلم طلاي سرخ با دو پيتزا فروشي كه مانند شاهدي سيار در سراسر شهر رفت و آمد ميكنند نگاهي هوشيارانه و نااميد به جامعه دارد. پناهي ميگويد: حسين چيزي به غير از غرورش ندارد او يك دزد نيست مردي است تحقير شده كه با كشتن خود شورش ميكند.
به گزارش ايسنا، فيگارو هم چنين به نقل از پناهي نوشت: من توانستم فيلم را با مجوز در تهران فيلمبرداري كنم. همه چيز را پيش بيني كردم منتظر زمان مساعد ماندم و با قراردادن مداوم دوربين در وسط خيابان كار را انجام دادم هنرپيشهها همگي آماتور بودند و حسين يك توزيع كنندهي پيتزا بود و مانند شخصيت فيلم مشكل روانشناختي داشت. وي ناگهان صحنهي فيلم برداري را ترك ميكرد، يك روز حسين همهي وسايل اطرافش را شكست.
روزنامهي ليبراسيون نيز نوشت فيلم طلاي سرخ بدون حسين عمادالدين كه هيكل سنگين كم تحرك وي در استخر واژگون شده بود نميتوانست جايزهي نگاه ويژهي جشنواره كن را به خود اختصاص دهد.