ایستاده ایی کنار پنجره 
روبروی پارک
سیاهی و سو، سوی ستاره ها 
وتک ،تک، چراغ های دور شهر 
که خاموش نگشته اند 
سو،سوی ستاره ها
و ستاره ایی در دست تو!
که برلبانات نزدیک می شوند
سکوت و صدای شب 
و نجوای بادی در هماغوشی بهار 
مرا ندیده ایی کنار خود!
صدایم میزنی 
آی... کجایی....؟ آی 
آمده ام نفس در نفس کنار تو ....
و سو،سوی ستاره ،که بر لبت نشسته اند.
کلن 
9مارس 2004