خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس فرهنگ و ادب - ادبيات
محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) معتقد است: تنوع آرا و افكار اگر در چارچوب يك ميثاق ملي باشد، اتفاقا به غناي ادبيات كمك ميكند.
اين داستاننويس در ديدار اعضاي بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در آستانهي روز قلم، با مهم دانستن صداقت و به دور از اهانت بودن يك نوشته، دربارهي ارزيابياش از آزادي در چارچوب قانون ـ در عرصهي نوشتن ـ متذكر شد: قانون اساسي كلياتي را در اين زمينه مطرح ميكند؛ يك وجه آن اين است كه آثار هنري و ادبي به مباني دين و مقدسات اهانت نكند، همچنين مخدوش شدن اخلاق عمومي جامعه و تحريك غرايز جنسي افراد نيز پذيرفته نيست كه عمدهي ايراد غيردينيها به همين قسمت است. از طرف ديگر، آثار ادبي نبايد بين اقليتهاي قومي و مذهبي در كشور ايجاد تفرقه كند كه اتفاقا وقتي به نوشتهها نگاه ميكنيم ميبينيم محدوديت چنداني هم وجود ندارد و حداكثر ممكن است بخواهند كه بخشهايي از يك نوشته حذف شود.
وي در ادامه تاكيد كرد: امروز بيشتر صدا از اين طرف بلند شده كه چرا نويسندگان اينقدر دستشان باز است و يكي از اهتمامهاي دولت خاتمي پاسخگويي به همين انتقادها بوده است. در چنين شرايطي ديگر نميدانم نظام چه كار بايد بكند؟!
سرشار همچنين درباره اينكه تاكيد زياد بر محتوا و تعهد، آيا نويسنده را از جنبههاي ديگر اثر غافل نميكند، گفت: اگر كساني همچنان فكر كنند از عناصر داستاني، به نفع درونمايه و محتوا بايد گذشت يا آن را تقليل داد، هنوز روح داستان را نشناختهاند و اين تقصير تفكر ديني نيست. شايد اوايل انقلاب، بهخاطر تجربهي كمتر، نويسندگان ما مرتكب چنين اشتباهي ميشدند، ولي امروز ديگر فكر نميكنند به نفع محتوا ميتوان از عناصر داستاني گذشت.
وي با تاكيد بر اينكه نويسندهاي كه در مقابل مسلمات داستاني بايستد حتما شكست ميخورد، يادآور شد: در ميان نويسندگان بخش كودك و نوجوان طبق آماري كه دارم، موفقترينها همين نويسندگان نسل انقلاب بودهاند؛ كساني كه اعتقادات ديني و انقلابي داشتهاند و در آثارشان كم و بيش به انعكاس اين موضوع پرداختهاند. نمونهي اين موضوع، تيراژ ميليوني آثار مصطفي رحماندوست يا خود من است، در صورتي كه شاخصترين چهرههاي جناح غيرمذهبي چنين فروشي نداشتهاند، البته غير از آنها كه متعلق به دهههاي قبل هستند و گذشت زمان باعث شده است تعداد دفعات چاپ آثارشان بالا رود. اين نشان ميدهد كه اگر كسي هنر داستاننويسي را درست در خدمت اعتقادات اسلامي و انقلابي به كار بگيرد، هم ميتواند مخاطبان خود را داشته باشد و هم حرفش را بزند.
اين منتقد با بيان اينكه درونمايهي مذهبي و انقلابي باعث افت كيفي جنبه هنري اثر نميشود، در عين حال متذكر شد: در عرصهي بزرگسالان به اندازهي كودكان و نوجوانان موفقيت نداشتهايم و يك دليلش هم اين است كه سن و سال نويسندگان ما بهطور متوسط خيلي كمتر از نويسندگان غيرمذهبي و غيرانقلابي است. درواقع سابقهي داستاننويسي براي بزرگسالان در اين طيف طولاني نسيت. هم فرصت كمتري براي آموزش و ايجاد آثار متعدد وجود داشته، هم اينكه زمان كافي براي غني كردن تجارب نويسنده از زندگي وجود نداشته است. درواقع به همان نسبت كه سن و سال بالا ميرود، تجارب داستاننويس عميقتر و متنوعتر ميشود؛ درحاليكه مسنترين داستاننويس ما از 50 سال بيشتر ندارد و بعضيها هم مانند محسن مخملباف - كه داستانها و فيلمهاي ارزشمندي خلق كرد - از طيف انقلاب جدا شدهاند، هرچند آثارشان همچنان باقي است. اما بهطور كلي چهرههاي شاخصي چون سيدمهدي شجاعي، اميرحسين فردي، محمود اكبرزاده و ابراهيم حسنبيگي را داريم و در نسلهاي جوانتر نيز رضا اميرخاني يك اعجوبه است و از نظر پيشرفت نسبت به سن، با هيچيك از نويسندگان نسلهاي گذشته و حال ما قابل مقايسه نيست. نويسندگاني چون احمد شاكري، محسن مؤمني، راضيه تجار، سميرا اصلانپور و حسين فتاحي هم اقبال عمومي پيدا كردهاند و به لحاظ عناصر فني و داستاني اگر برتر از بعضي همنسلان خود در طيفهاي ديگر نباشند، پايينتر هم نيستند.
سرشار در پاسخ به اين پرسش خبرنگار ايسنا كه نقش ناشران دولتي در موفقيت اين نويسندگان تا چه حد دخيل بوده است نيز تصريح كرد: ناشران دولتي، در توزيع كتاب، ناموفقتر از ناشران خصوصي هستند؛ غير از كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان كه وضعيت خاص خود را دارد. اما نمونه بارز حوزه هنري است كه تغيير مديريتها، ناآشنايي مديران بخش نشر، طرح جلدهاي ضعيف، توزيعهاي بد و ... باعث شده تا اغلب نويسندگان از ناشران دولتي گلهمند باشند. حتا نويسندگان متعهد مذهبي معتقدند كه بودن در جناح اپوزسيون حداقل براي طيف جوان ايجاد جاذبه ميكند، درحالي كه منتسب بودن به نظام حتا ممكن است باعث دافعه شود.
محمدرضا سرشار در همين زمينه تاكيد كرد: توزيع و نشر در كشور ما يك شبكهي مافيايي پيچيده و زيرزميني است كه كاملا در دست جناح شبه روشنفكري و لاييك است و تا امروز دولت نتوانسته است به اين بخش راه يابد. از طرفي هم كتابهاي نويسندگان متعهد و مذهبي در يك بايكوت كامل از طرف كتابفروشيهاي غيرمذهبي قرار دارد.
وي سپس دربارهي ميزان صداقت نويسندگان منتسب به جريانهاي مذهبي و انقلابي يادآور شد: كساني كه در طيف فكري كه من به آن تعلق دارم، هستند، همه به يك صورت نيستند. عدهاي از قبل از انقلاب هم اين طور ميانديشيدند، اما شرايط اجازه نميداد افكارشان را بيان كنند، عده اي با پيروزي انقلاب به اين جريان پيوستند و بعضي هم اصلا در اين شرايط به دنيا آمدند و به طور طبيعي چون در اين بستر رشد كردند به اين طيف گرويدند. اما همان طور كه در طول اين بيست و چند ساله عدهاي از اين جريان جدا شدند، عدهاي هم به آن پيوستند، هرچند به هر حال انقلاب شرايطي را فراهم كرد كه عدهي بيشتري با انديشههاي ديني و انقلابي آشنا شوند و به آن بگروند.
رييس انجمن قلم ايران در ادامهي گفتوگو با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) كه بهبهانهي روز قلم انجام شد، همچنين دربارهي اينكه نويسندگان موسوم به دگرانديش همواره - چه در رژيم سابق و چه در نظام فعلي - از سانسور شكايت داشتهاند و تعدادي از افراد اين طيف در رژيم سابق سختيهايي كشيدهاند و حتا زنداني بودهاند، گفت: تعداد كمي از اين افراد، احتمالاð در آن زمان محروميتهايي كشيدهاند، اما اكثريتشان يك ساعت هم بازداشت نبودهاند. به علاوه اينكه خيليها معترفند يك دوره زندان رفتن براي ايجاد وجهه روشنفكري براي افراد لازم بوده است و آنان سعي ميكردند، ولو به عمد، براي پيشبرد اهداف شخصي خود به زندان بيفتند. زندگي تك تك اين افراد را كم و بيش ميدانم، معدود بودهاند آنهايي كه به زندان بيفتند و شكنجه شوند. ديگر نامدارتر و معترضتر از آلاحمد كه نداريم، فقط چند تا چند ساعت بازداشت شد و با وجود تهديدهاي رواني، شكنجه نميشد. يكي از شاخصترين چهرههاي اين طيف هم خودش ميگويد سر هيچ و پوچ بازداشت شده است. نمايشنامهاي از گوركي را تمرين ميكرده كه به خاطر ماركسيستي بودن كار بازداشت ميشود و نهايتاð هم توبهنامه مينويسد. البته من نه زندان رفتن را امتيازي ميدانم؛ نه توبهنامه نوشتن را تقبيح ميكنم.
مسؤول صفحهي ادب و هنر روزنامه “جوان” و سردبير مجلههاي ”ادبيات داستاني” و ”سروش نوجوان” با بيان اينكه صرف مخالفت، هنري نيست، گفت: مخالفت اگر براي خدا نباشد، هيچ ارزشي ندارد و تحليل بعضي دوستان ما اين است كه مبارزان غيرمذهبي با رژيم شاه بيشتر به تثبيت آن رژيم كمك كردند، چراكه اكثريت جامعه مذهبي بود و مخالفان انديشههاي ديني هيچ كمكي به مبارزه نميكردند. به علاوه اينكه طيف مذهبي هم زندان ميرفتند و شكنجه ميشدند و اتفاقاð جنبشهاي زيرزميني روشنفكري چند دهه بعد از جنبشهاي اسلامي بهوجود آمدند. از ماجراي 53 نفر در سال 1316 كه صرفا يك جريان فكري بود بگذريم، غيرمذهبيها تا حدود نيمهي دههي چهل هيچ مبارزهي نظامي با رژيم پهلوي نداشتند و اولين گروههاي چريكي مبارز اسلامي بودند.
محمدرضا سرشار در بخشي از سخنانش با تاكيد بر اينكه كانون نويسندگان ايران كاري را براي پيشبرد ادبيات انجام نداده است گفت: كل فعاليت كانون در رژيم شاه به دو سه سال هم نكشيد. از سال 46 كه جلال آل احمد پيشنهاد گردهمايي را داد و سيمين دانشور بهعنوان رييس انتخاب شد، تا زمان مرگ آل احمد، تنها چند بيانيه صادر شد و فعاليت كانون نويسندگان هم ربطي به كنگره نويسندگان ايران ندارد و آنها نميتوانند خود را ميراثدار حزب توده بدانند، چراكه اولين كنگرهي نويسندگان ايران توسط حزب توده و با پشتيباني شوروي تشيكل شد كه همه ازجمله صادق هدايت، احسان طبري، فاطمه سياح و پرويز ناتل خانلري در آن شركت داشتند، اما عملكرد كانون هيچ ارتباطي با تودهايها و آموزههاي ماركسيست نداشت. كانون خود يك تشكل انفعالي بود و ابتكار عمل هم در دست رژيم پهلوي بود. يعني وقتي قرار شد عدهاي با همكاري فرح پهلوي دومين كنگرهي نويسندگان ايران را در آن سالها برگزار كنند، آل احمد ديد ابتكار عمل دارد به دست رژيم ميافتد، درنتيجه بهعنوان يك كار انفعالي و عكسالعملي پيشنهاد صدور بيانيهاي را داد كه در آن تصريح شده بود اين كنگرهي فرمايشي از طرف رژيم برگزار ميشود. همين بيانيه منجر به نشستهاي بعدي و تشكيل كانون نويسندگان ايران شد. اعضاي اين كانون ديداري هم با هويدا ـ نخست وزير وقت ـ داشتند كه اصليترين حرفها را در آن نشست، آل احمد زد. بعد از آن هيچ فعاليت قابل ذكري از كانون ديده نشد؛ تا نيمههاي سال 56 كه اولين طلايههاي انقلاب آغاز شد. در اين سال كانون مجدداð مجوز فعاليت گرفت؛ تا سال 58 كه عمدتاð تمام طيفها مانند چريكهاي فدايي، مجاهدين خلق، تودهييها، روشنفكران منفرد و غربگرا در آن حاضر بودند؛ بهجز مذهبيها. اما سال 58 در پي اينكه تودهايها ميخواستند عهدهدار امور شوند، اختلافات علني شد.
وي با بيان اينكه تا سال 60 كانون نويسندگان تنها به صدور چند بيانيهي ضد انقلابي اكتفا كرد، متذكر شد: اينها نه در انقلاب شركت داشتند، نه در جنگهاي داخلي، نه در دفاع مقدس، و فقط به نفع تجزيهطلبها بيانيه صادر ميكردند تا سال 60 كه كانون رسماð منحل شد. اما به بهانهي زلزلهي رودبار و براي جمعآوري كمك، اعضا دوباره جمع شدند و مجلاتي چون گردون، دنياي سخن و آدينه به تبليغ اين جريان ميپرداختند. مجدداð نيز سال 78 با حمايتهاي همهجانبهي مهاجراني - وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي - به صورت غير رسمي وارد عرصه شدند و كشته شدن مشكوك دو عضو غيرمؤثر و ناشناسشان نيز وجه مظلوميتي براي آنها ايجاد كرد.
سرشار در ادامه صحبتهايش دربارهي كانون نويسندگان ايران گفت: مشكل اساسي اين نيست كه اينها مجوز رسمي ندارند، بلكه خودشان نميخواهند مجوز داشته باشند، دليلش هم اين است كه تا سال 78 اصلاð چيزي به نام اساسنامه نداشتند و حالا هم يكي از مفاد اساسنامهشان آزادي بيحد و حصر در بيان و قلم است كه هيچ حكومتي اين موضوع را تامين نميكند و خودشان هم اين را ميدانند و تعمداð ميخواهند هميشه در حوزهي اپوزيسيون باقي بمانند. شخصاð از زبان وزير ارشاد شنيدم كه كانون درخواست مجوزي نداده است و وزير سابق هم تمام تلاشش را كرد كه به اينها مجوز بدهد، اما خودشان بدقلقي كردند، چراكه ميدانستند حياتشان وابسته به ژست اپوزيسيون است و درغير اين صورت كمكهاي خارجي هم قطع خواهد شد. به علاوه، رفتار اينان با دوستان خودشان نشان ميدهد كه ديكتاتورترين افراد هستند ـ كتاب اخير سپانلو هم اين را نشان ميدهد ـ منتها قدرت در دستشان نيست. تا امروز هم يك گام كوچك براي اهالي قلم برنداشتهاند؛ تا سطح ادبيات را ارتقا دهند يا به جهاني شدن ادبيات كمك كنند، بلكه فقط بيانيه سياسي صادر كردهاند كه مطلقاð عليه نظام بوده و بعضي كاملاð به نفع آمريكا و رژيمهاي غربي. يعني فقط در راستاي محكوم كردن نظام در زمينه حقوق بشر گام برداشتهاند.
عضو انجمن قلم ايران در بخشي از گفتوگويش با بخش ادب ايسنا به مطرح شدن بحث آزادانديشي در سال گذشته پرداخت و گفت: به نظرم بحثي كه مقام معظم رهبري دربارهي آزادانديشي مطرح كردند اين بود كه برخلاف آنچه عموم ميپندارند، تحجر مختص قشري از مذهبيها نيست؛ بلكه بسياري وقتها در نزد روشنفكران هم وجود دارد، يعني روشنفكري كه به يك فلسفهي خاص معتقد است و هيچ چيزي غير از آن را نميپذيرد، بهنوعي فرد متحجر متعصبي است و تازه بعضي وقتها تعصب روشنفكران شديدتر از بقيه است. دعوت ايشان اين بود كه روشنفكران نسبت به آن چيزي كه تا امروز پذيرفتهاند تشكيك كنند و از زواياي ديگري نگاه كنند و متاسفانه اين نكتهاي بود كه زير عنوان آزادانديشي گم شد و بعضيها فكر كردند منظور فقط مربوط به مذهبيهاست. ايشان توضيحي هم دادند دربارهي اينكه از قديمالايام در حوزههاي علميه بحث و منازعه و تشكيك باب بوده و براي مثال ميگفتند شخصيتي محبوبتر از امام (ره) نداريم؛ اما جوانان از راهرسيدهاي بر نظريات ايشان حاشيه نوشتهاند و هيچ كس هم آنان را تكفير نميكند.
سرشار همچنين متذكر شد: گاهي براي از ميدان به در كردن يك انديشهي مخالف، مخالفان انديشه آن فكر را تحريف ميكنند و بعد به آن ميتازند كه اين امر در آدمهاي كممايه رواج دارد و ربطي هم به جريان فكري خاص ندارد. درحاليكه وقتي به انديشمندان بزرگ خود ميرسيم، ميبينيم اين طور نبوده است. يك نمونه در اين زمينه دكتر شريعتي است كه وقتي ميخواست نقد كند، تعريف صحيح و كاملي از آن انديشه ميداد و بعد با قدرت نقدش ميكرد. استاد مطهري نيز نمونه ديگري بود؛ اما در طيف روشنفكرها نديدم وقتي به نقد انديشههاي ديني ميپردازند اين طور عمل كنند. آنها از مباني انديشههاي ديني بياطلاعند و با نقد رفتار مسلمانان، دين را ميكوبند. در صورتي كه بيش از هر چيز انسانها بايد به حقيقت وفادار باشند و اينگونه نقدها و پژوهشها ايجاد ايمان نميكند.