سه شنبه 14 مهر 1383

فردا سالروز تولد سهراب سپهري است، ديدگاه هاي صاحب نظران، ايسنا

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس فرهنگ و ادب - ادبيات
عضو هيات علمي گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد گفت: سهراب در مجموعه اشعار خود خواننده را به يك دنياي اساطيري و آرماني سوق مي‌دهد؛ به همين علت برخي او را به غلط سوررئاليست عارف دانسته‌اند.
دكتر نقيب نقوي در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اشعار سهراب را در دو دوره تقسيم كرد و يادآور شد: ‌در چهار مجموعه اول شعر سهراب، “مرگ/رنگ/زندگي خوابها/آواز آفتاب/شرق اندوه” صداي واقعي سهراب به گوش نمي‌رسد؛ بلكه اشعار او هنوز رنگ و بوي شعر نيما را دارد.
وي افزود: اگرچه شعر سهراب در آغاز با انكار و انتقاد همراه بود؛ اما او با درك و اشراف به محتواي اشعارش از موفقيت اشعار خود اطمينان داشت.
وي از سفرهاي سهراب به مصر و ژاپن و ديگر بلاد غرب ياد كرد و اظهار كرد: شايد در نگاه اول، تعدد سفرهاي وي نمايانگر سير افاق باشد؛ اما در حقيقت وي به سير و سلوك روحي و سير انفس پرداخته است؛ به گونه‌اي كه در شعرش به بينشي نوين رسيد؛ تا حدي كه بعضي شعر او را عارفانه دانستند.
دكتر نقوي معتقد است: شعر سهراب عارفانه نيست؛ زيرا فاقد رگه‌ها و نشانه‌هاي شعر عارفانه و وجود معشوق ازلي است.
وي محتواي مجموعه شعر سهراب را، زندگي ساده و دور از دسترس بشر امروز دانست و افزود: درون مايه اين مجموعه، طبيعت است و به تعبيري او در اين اثر به سوي مادر گيتي (طبيعت) سوق پيدا مي‌كند.
او با اشاره به پيچيدگيهاي شعر سهراب از نقش مخاطب و منتقد آگاه ياد كرد و عنوان كرد: اگر خواننده و منتقد پرده‌هاي ابهام را از شعر سهراب كنار بزند، بدون ترديد تجانسهاي نهفته در عناصر به ظاهر نامتجانس به زيبايي آشكار و متجلي مي‌شود.
نقوي معتقد است: اگرچه شعر سهراب فاقد پختگي و زيبايي شعر اخوان و شاملو است؛ اما چون چشم انداز تازه‌اي را كه در وراي ديد مخاطب متجلي مي‌كند، داراي محبوبيت خاصي است.
دكتر نقوي در پايان خاطر نشان كرد: در مقام مقايسه سهراب را مي‌توان به بودلر كه در جست‌وجوي ناكجاآباد بود يكسان دانست كه سرانجام مدينه فاضله سهراب، در هاله‌اي از دودلي فرو رفته و اين ترديد و دودلي تبديل به يقين و بيداري رنج آور، در وي مي‌شود.
همچنين دكتر محمدرضا راشد محصل در خصوص علت موفقيت اشعار سهراب نسبت به هم‌دوره‌ييهايش به خبرنگار ايسنا گفت: تجلي حالات دروني وي در آثارش ويژگي و امتياز خاصي به اشعار وي بخشيد كه اين سخن نيز مهري بر صحت اين ادعا مي‌باشدكه سخن كز دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند.
وي افزود: اگرچه پيش از سهراب، شعر نو با جلوه‌هاي متنوع، آشكار شده بود؛ اما سهراب شعر نو را به سبك خاص خود و با يك استقلال فكري ويژه و مخصوص به خود به كار برده است.
او با اشاره به اينكه بيان انديشه‌هاي سهراب در قالب شعر سنتي نمي‌گنجد اظهار كرد: اين ويژگي اشعار وي، قالب نو و جديدي را طلب مي‌كند.
وي با اشاره به ويژگي‌هاي شعري سهراب، از سخن شفيعي كدكني ياد كرد كه گفته است: سادگي، رواني، حس آميزي و صور خيال از ويژگي‌هايي است كه شعر او را از مقلدانش متمايز مي‌كند.
دكتر راشد محصل علت گرايش جوانان را به اشعار سهراب طبع لطيف وي دانست و يادآور شد: انتخاب واژگان ساده، اما پرجاذبه از جهت تركيب و صور خيال، دليل لطافت هنرمندانه اشعار وي مي‌باشد.
وي با اشاره به مجموعه صداي پاي آب سهراب اظهار كرد: اين اثر در حقيقت بازنويسي و بازگويي خاطرات گذشته اوست كه در آن، يك حد و مرز جديدي را در تفكرات خود ايجاد كرده است و مي‌توان گفت: اين اثر در حقيقت گزارشي از ابتداي زندگي شخصي اوست مثلا آن جا كه مي‌گويد: اهل كاشانم/ روزگارم بد نيست/ تكه ناني دارم/ خرده هوشي، سر سوزن ذوقي/ نشان دهنده حد و مرز دنياي دروني سهراب است.
كتاب ”هشت‌كتاب در يك كتاب” نقدي است بر مجموعه‌ي ”هشت‌كتاب” سهراب سپهري ـ شاعر معاصر ـ كه به قلم دكتر علي‌اكبر نقي‌پور منتشر شده است.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، از اين پزشك و پژوهشگر تاريخ و ادبيات، پيش‌تر، كتاب ”يارمحمدخان سردار مشروطه” (منتشرشده در سال 1366) بسيار مورد توجه قرار گرفته بود.
وي كه حاصل پژوهشي گروهي و 10 ساله را با عنوان ”شاهنامه‌ي فردوسي (انتخاب، تفسير، تحليل، رمزگشايي و واژه‌نگاري)” آماده‌ي چاپ دارد، معتقد است: «سپهري شاعري كاركشته و باتجربه است، انواع شعر را تجربه كرده است، از كهن‌سرايي تا نوگويي در قالب شعر نيمايي و بعد در دوران افول و خالي شدن از انگيزه و مضمون شعري در شعرهاي سپيد و حجم و هيچ.
... سپهري مي‌توانست با ادامه‌ي راه و مطالعه‌ي بيشتر در متون كهن و پربار شعر فارسي در شاعري در رديف مهدي اخوان ثالث و دكتر شفيعي كدكني و... بشود؛ اما راه آسان‌تر را برگزيد؛ راه بيهوده‌گويي در شعرهاي حجم و سپيد و هيچ و پوچ.
... سپهري از شاعراني است كه يك‌شبه شاعر نشده است، او گاه چنان مي‌درخشد كه شعرش زبانزد شده است و گاه چنان با تعقيد مي‌سرايد كه به چيستان شبيه است و گاه چنان بي‌معنا كه بايد گفت: «المعني في بطن الشاعر».
سپهري هشت كتاب شعر سروده است با همين نشيب و فرازها كه مي‌شود در آن‌ها سره را از ناسره جدا كرد و او را در مقام والاي شاعري‌اش نشاند.
سپهري اگر به‌جاي هشت كتاب، فقط يك كتاب شعر مي‌گفت، مقام شامخ شاعري‌اش را حفظ مي‌كرد و موجب قضاوت‌هاي به‌جا و نابه‌جا قرار نمي‌گرفت...»
از ويژگي‌هاي ”هشت‌كتاب در يك كتاب” اين است كه در پايان نقدهاي جزء به جزء، شعرهاي نامي و ماندگار سهراب سپهري به‌طور كامل هم درج شده است.
علاوه بر آثار يادشده، از دكتر علي‌اكبر نقي‌پور ـ پژوهشگر، داستان‌نويس، مترجم و شاعر ـ كتاب‌هاي: نوآوري در شعر معاصر فارسي، رئاليسم و تكامل تاريخي آن، قصه‌ي ديو دروغه، فرماليسم در سير تكامل جامعه، كدخدا را ببين ده را بچاپ، بشريت و تهديد گرسنگي، تاجي بر تارك تاريخ معاصر، آخرين كوچ، و عقاب قلعه‌هاي كليبر، منتشر شده و كتاب‌هاي: گل‌هاي زاگرس و منتخب اشعار، در دست انتشار است.
هشت‌كتاب در يك كتاب را مركز فرهنگي آريا، در سه‌هزار نسخه و 270 صفحه، به‌بهاي 20 هزار ريال منتشر كرده است.
سهراب سپهري ـ شاعر معاصر ـ در پانزدهم مهر ماه سال ‌1307 در شهر قم به‌دنيا آمد. او تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش و دوره‌ي متوسطه را در كاشان سپري كرد و سپس رهسپار تهران شد و در هنركده‌ي نقاشي دانشگاه مشغول به تحصيل شد.
سپهري در سال ‌1332 به دريافت نشان درجه‌ي اول علمي از دانشكده‌ي هنرهاي زيبا نايل آمد. او نخستين مجموعه‌ي شعر نيمايي خود را با نام «مرگ رنگ» در سال ‌1330 منتشر كرد كه با استقبال چنداني مواجه نشد. دو سال بعد «زندگي خواب‌ها» را و در سال ‌1338 «آوار آفتاب» را منتشر ساخت كه مورد استقبال قرار گرفت. از آثار او مي‌توان به مجموعه‌ي كتاب‌هاي «صداي پاي آب»، «شرق اندوه» (‌1340)، «حجم سبز» (‌1346)، «ما هيچ؛ ما نگاه»، «در كنار چمن»، و اخيرا «هشت كتاب» اشاره كرد. وي هم‌چنين خاطره‌هاي خود را در كتابي با عنوان «اتاق آبي» گردآوري كرده است.
سپهري هم در نقاشي و هم در شعر، اسلوب خاصي داشت. نقاشي او از نقاشي ژاپن بي‌تاثير نبوده و شعرش هم از عرفان بودايي رنگ پذيرفته است. وي سفرهايي به اروپا، ژاپن و هند كرد و چند نمايشگاه از نقاشي‌هاي او در ايران و خارج از كشور عرضه شده است.
اين شاعر و نقاش معاصر، سرانجام در اول اردبيهشت‌ماه سال ‌1359 به ديار باقي شتافت و در امام‌زاده سلطان علي‌محمد باقر (ع) واقع در مشهد اردهال ـ از توابع شهرستان كاشان ـ به خاك سپرده شد.
رضا براهني در كتاب ”طلا در مس” معتقد است: «بايد شعر سپهري را آن‌هايي بخوانند كه هرگز تفنگ نديده‌اند، جنگ نديده‌اند، گرسنگي نكشيده‌اند، يتيم نشده‌اند، بايد شعر سپهري را گوزن‌ها و آهوهايي بخوانند كه هرگز دچار دام نشده‌اند، هرگز صداي گلوله‌اي را كه از تفنگ صياد صفير مي‌كشد و جنگل را در خون مي‌غلطاند، نشنيده‌اند ....»
محمد حقوقي نيز در مجموعه‌ي ”شعر زمان” درباره‌ي ”شرق اندوه” آورده است: « همه‌ي شعرهاي اين كتاب، حاصل توجه دوره‌اي شاعر به ديوان شمس بوده است. هم از لحاظ وزن و هم توجه به قوافي مكرر و هم حالات شورانگيز و شوق‌آميز. حالاتي كه شنوندگان حيرت‌زده را دعوت به حركت مي‌كند. دعوت به جست‌وجوي حقيقت ناپيدا و خاصه خداي مقصود شاعر، كه اولين نشانه‌ها حضور او در همين كتاب احساس مي‌شود.»
سعيد صديق در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، سهراب سپهري را يكي از چند شاعر پرنفوذ و تثبيت شده ناميد كه كليت و جهان‌بيني كار سترگ نيما را در ابعاد و لايه‌هاي مختلفش به صورتي ژرف و همه‌جانبه فهميد و دروني كرد.
او در ادامه گفت: سپهري ذهن و زبان زندگي‌اش را در كوران تحولاتي قرار داد كه فرآيند “نوسازي“ و “نو شدن“ جامعه پس از مشروطيت، به شكلي چندسويه و “ضروري” كه هستي و انديشه‌ي اجتماعي ما را تحت تاثير خود قرار داده بود؛ و صحن شالوده شكني سنت‌ها و نهادهاي كهنه موجود، معطوف به شالوده‌ريزي‌ مناسبات شكل‌ها، نظام‌ها و خرده نظام‌هايي تازه بود.
وي افزود: وقتي هنرمندي به كار جهان نگري “نيما” به عنوان يكي از مناديان تمام عيار نوانديشي چنين جريان توفنده و گريزناپذيري نگاه مي‌كند، نتيجه‌اش هم نوعي “نوشدن“ همه جانبه و اصيل در نحوه زندگي و عمل در جريان انديشه و خلاقيت مي‌شود و بدعت و ميثاق را توامان و لازمه‌ي نوانديشي مي‌داند.
صديق ادامه داد: سهراب هم مانند شاملو، نصرت، فروغ و آتشي و غيره، كليت كار نيما را مي‌بيند و ضرورت خلق جهان جديد با ظهور هر شاعر اين است كه هر شاعر اصيل بايد جهان و تجربه دروني و غني شده خود را در بستري از مفاهيم و معاني و نمادهاي مشترك از زبان، فرهنگ و تجربه اجتماعي مشترك‌ها محقق كند و مي‌داند كه اين‌همه ناگهاني و يك شبه و با نفي مكانيكي گذشته و... نمي‌آيد.
وي همچنين گفت: بايد از بستر شناخت سنت‌ها، نهادها و ميثاق‌ها، بدعتي را سامان و سازمان داد كه بتواند به جاي تقليد و تكرار و دنباله روي يا تاييد و توسعه محافظه كارانه جنبه‌هاي تثبيت شده موجود سليقه ساز، ذائقه ساز و گشاينده راهي تازه باشد، امكانات نوعي را پي بريزد و به زندگي بيفزايد چيزي فراتر و عميقتر از آنچه كه مثلا مرحوم اخوان يا مشيري، توللي يا نادرپور و بسياري ديگر انجام داده‌اند.
صديق گفت: برخي شعرا عليرغم شكل پسانيمايي درونمايه و دلالت‌هاي ماقبل نيمايي خود را حفظ كردند و درك نمي‌كردند كه نمي‌توان با ذهن و زبان تغزلي (آن هم تغزل پيشاوران و سنتي) و صرفا براساس تصميم ناگهاني، يا تمايل غالب محيط و ضرورت سياسي، يا ژست مدرن و قاعدانه يك شبه شعر سياسي و اجتماعي گفت؛ اما سهراب به خوبي از نيما آموخت كه شعر و هنر نحوه‌اي از بودن است، شيوه‌اي از هستن و تحول و تطور مي‌بايد از گرايش درون زندگي - فرد يا متن همچون فرايند و برآيندي ضروري برآيد و به نوبه‌ي خود بسياري از جنبه‌ها، لايه‌ها، سطوح و نحوه‌هاي بودن را دست خوش خود كند.
وي در ادامه گفت: جايگاه سهراب همچون سه، چهار چهره‌ي اصلي و نوآور زمانه‌اش جايگاهي است كه به اعتبار اصالت و اثرش، حتا نوآوريها و فن آوريهاي نسل‌هاي بعد، قادر به انكار و امحاي آن نيست. اين جايگاه از درك همه جانبه نيما و البته شعر و ادب كلاسيك ما كه خود جزعي از درك زمانه‌اش بود و نيز ارايه راه جديد با راهنماها، نشانه‌ها، امكانات و مصالح و نحو جديد به‌وجود آمده كه طبعا دايره‌هاي گسترنده و دامنه نفوذش همچنان كه ربع قرن از فقدان آن مي‌گذرد، به چشم مي‌خورد.
صديق با اشاره به ويژگيهاي شعر سهراب گفت: سهراب نيز همچون شاگردان انقلابي و خلف نيما، جهان، ويژگيها، منش و فراز و فرود خاص خود را دارد. برخي ازاين ويژگيها به كليت جهان حاكم بر جهان و جهانش بر مي‌گردد، برخي بن مايه‌هاي مشابه يا مشتركي با ديگران داشت، و البته مايه‌هاي متمايز و متفاوتي كه مرزهاي او را معين مي‌كند، برخي به خصوصيات تكنيكي و سبكي او بر مي‌گردد و نيز بعضي از اين ويژگيها به نسبت ميان زبان و ذهن و زندگي او و نيز نسبت اين همه با زمانه و ضرورتها و تصادفهاي متن آن، اگر نصرت و اخوان از تجربه تلخ اجتماعي منجر به سال 32 تلخي‌اش را نگاه داشتند و در واقع با كشاندن آن به محوطه‌ي زيبايي شناسانه از بيان شكست و ابعادش به نوعي تعميم هستي شناسانه رسيدند تا با آينه گرداني هزيمت‌ها و ناكاميهاي تاريخي، ابعاد فاجعه را ترجيع وار در كارهايشان (و در واقع در حافظه جمعي و نهايتا در ناخودآگاه تاريخي ما) به شكلي نمادين نهادينه كنند و نتوانستند از آن تجربه فراتر روند و با فاصله گرفتن از آن نگذارند شعرشان صرفا و فقط آينه تمام قد و تمام نماي شكست و شكستن باقي نماند.
وي در ادامه افزود: اگر شاملو (و اندكي پس از او آتشي) ضمن و در عين درك و هضم تلخي‌ها، از مرثيه خواندن فراتر رفتند تا تداوم در تعميم جنبه‌هاي حماسي تجربه‌هاي تاريخي يا نمادين متبلور شود و كوشيدند در تاريك‌ترين و دشوارترين راه گذرها، منادي كورسوي اميد و تلاش بماند تا مبادا حافظه تاريخي ما به شكست و طبيعي بودن آن خو كند و در هر خيزش و جنبشي، شكلي از آن را باز جويد، و در همين سمت و سو به تغزل و عشق انسان امروزي، معنا و مفهومي تازه را پيشنهاد كردند كه خواه يا ناخواه تاثير و راهي تازه را پيش كشيد، اگر فروغ نيز با پافشاري و تاكيد در جنبه‌هاي برانگيزانه و اميدواركننده‌ي زندگي، در عين ديدن، چشيدن و بازگفتن تلخي در اين زمانه و سرزمين زيستن (كه به راستي كدام هنرمند بزرگ معاصر را سراغ داريم كه كار زندگي‌اش شاهد تلخي نباشد؟) رو به سمت و سويي مي‌كند كه به شكلي خود ويژه راهگشاست جهتي كه چيزها، رخدادها، و مشغله‌هاي به ظاهر كوچك و پيش پا افتاده و بي‌اهميت زندگي، همين زندگي مفعول اطرافمان، بتواند به دور از ابعاد سمبليك، تمثيلي، غلو شده و حماسي يا تراژديك دستاويزهاي قانع كننده انسان امروزي براي تداوم را فراهم كند، بهانه‌هاي كوچكي براي زيستن و تداوم و فرا رفتن، براي جنگيدن و نوميد شدن براي دلبستن به اميدهاي كوچك و بزرگ ناشناخته و ايمن شدن در سايه ايمان به زندگي كه در پيش روي مرگ تعريف مي‌شود.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

وي در ادامه سهراب و فروغ را با هم مقايسه كرد و گفت: سهراب هم در اين ميان از جهتي بيش از همه به فروغ نزديك بود، با شعر و شعور او تعامل داشت، چنانكه گاه در بعضي از تمايلات تشخيص تقدم دشوار يا غيرممكن مي‌نمود (خصوصيتي برآمده از زمانه و زبان و افق مشترك هر چه بود عيب نبود)؛ منتهي با دو فرق ‌كه يكي اينكه فروغ مي‌كوشيد و شهري و امروزي و اجتماعي بود، و سهراب نمي‌خواست و از اجتماع به فرديتش معطوف بود و طبيعت را به همان مفهوم رايجش به مدرنيسم و امروزي بودنش ترجيح مي‌داد. (هرچند در كنه رويكردش مدرن بود) و ديگري اينكه سهراب برخلاف فروغ از سياست و اجتماع رويگردان بود و مي‌پنداشت هنر در فرديت محض نيز برخواهد باليد. فروغ بر اشيا و زندگي امروزي و شهري و مسائلش تكيه مي‌كرد و طبيعت انسان را در فرهنگ اجتماعي خلاصه مي‌كرد، يا متجلي مي‌ديد. او در تعميق رمانتي‌سيم و احساساتي‌گري اوليه‌اش به نوعي مدرنيسم ژرف نگر و استعلايي رو كرد كه گاه پهلو به جماسه مي‌زد و گاه فرديت تعميم يافته در ديدي زيباشناسانه را كه در ذات خود اجتماعي بود كافي مي‌ديد و در هر حال اجتماعي بود و در عين آن نيازي به رويارويي و مقابله و پاسخگويي مستقيم به مسائل اجتماعي و سياسي نمي‌ديد؛ اما سهراب برعكس اجتماعي بودن را به تاويلي شخصي و در بيشتر گفته باشم فردي اهاله مي‌كرد. اگر فروغ شخصي‌ترين خصايا را اجتماعي و تعميم يافته مي‌كرد (همچون كليتي انضمامي) سهراب اجتماعي‌ترين مسايل را به پاسخي شخصي يا تاويلي فردي از قضايا تحويل مي داد.
وي ادامه داد: با توجه به تاكيد و تكيه بر عرفان سرد هندي، ژاپني، گاهي متن‌هايش به اين توهم دامن مي‌زد كه انگار نوعي از رهايي و سعادت فردي براي انسان امروزي مقدار و مقدور است، چيزي كه فروغ از آن تعبيري نزديك به خوشبختي پوچ داشت آن را يك و يك مي‌دانست و راهي غير اجتماعي براي اجتماع تبعيد شده به فرديت‌هاي شييء شده قائل نبود. بنابراين اگرچه رويگرداني سهراب از مداخله و تعامل و درگير شدن در تجربه شكست تاريخي و خودداري از پاسخگويي به آن، في نفسه عيبي به شمار نمي‌رود و بيشتر ويژگي و سخني از واكنش شخصي است؛ اما آنچه كه متن او به اين توهم دامن مي‌زند كه انسان به ناچار اجتماعي مدرن مي‌تواند در عين بقاي معضل‌هاي اجتماعي به راه حل‌هايي فردي دست يابد. نوعي تعامل و آرمانگرايي در واقع تحميلي و منفي در كارش به چشم مي‌خورد. اينكه از بي‌اعتنايي و پاسخ ندادن راهي درست كنيم خودش فرضي است. راهي است و از قضا در هنگامه هنر و ادبيات راهي است كه مي‌تواند يك الترناتيو و بديل به اجتماعي در قبال پاسخ‌هاي فريبنده و تجربه شده قبلي به شمار رود؛ اما اينكه صورت مساله را پاك كنيم و انسان مدرن و بي‌پناه را بي‌نياز از پاسخي اجتماعي در توهمات شخصي‌اش رها كنيم، صورتبندي فريبنده‌اي است كه شايد بتوان هر كس را در چارچوب واكنش شخصي‌اش محق دانست؛ نه حتا در طرح الگويي فردي؛ وگرنه با نيانديشيدن به معضلي سياسي يا اجتماعي يا حذف كردن خود از صحنه، صحنه را به وضع موجود و بقايش وانهاده‌ايم و اين همان تفاوت كاربرد ايدئولوژيك هنر است كه ذيل يا صدر جهان بيني هنري عمل مي‌كند.
وي با اشاره به دو مفهوم ايدئولوژي و جهان بيني گفت: ايدئولوژي و جهان بيني گاهي در راستاي همند، گاهي در مقابل و در تضاد با هم و گاهي در تفاوت يا تنافر و نه ضرورتا در تضاد از قضا يكي از مهمترين مشغله‌ها و كاركردهاي نقد هنري هم همين واسازي كاركردهاي ايدئولوژيك از جهانبيني است.
او به اقبال عمومي شعر سهراب اشاره كرد و افزود: اما اقبال عمومي شعر سهراب عمدتا بعد از انقلاب و چاپ هشت كتاب صورت گرفت. سهراب زبان نرمي را به كار مي‌برد كه به راحتي احساسات و شيوه‌هاي ملموس (و گاه غيرملموس انتزاعي) را با خود حمل مي‌كرد، زباني پر از تصاوير و ايماژهاي ذهني و ويژه كه در عين حال از بيان احساسات به شكلي غيرمستقيم طفره نمي‌رود؛ بي‌آنكه به احساساتي‌گري درغلتد سپهري در اوج كارهايش به زبان كوچه و بازار نزديك مي‌شود نه آنكه آن را به كار بگيرد و همچون ابزاري خام و دست نخورده با آن يكي مي‌شود؛ بلكه به روح زبان رايج نزديك مي‌شود؛ بي‌آنكه منش شاعرانه‌اش را از دست بدهد.
وي در پايان با اشاره به بازخواني شعرهاي سهراب گفت: همينقدر بايد گفت كه سهراب همچون شاعران مدرن اصيل ديگرمان كلاسيك شده‌، اين كلمه زمانه به معناي آن نيست كه براي فراتر رفتن از آنها و عبور از آنها بي‌نياز از بازخواني آنها از نيما تا سهراب - و حتا احمدرضا احمدي، رويايي و ... باشيم، اصلا يك ويژگي شاعر اصيل و ماندگار در هر دوره و زمانه و فرهنگي همين است كه در دوره‌هاي مختلف و همراه خيزش‌هايي با سمت‌گيريهاي گوناگون نياز مي‌يابيم كه آنها را از نو دوباره و چندباره، از راهي ديگر متناسب با افق دوران خود مورد بازخواني و مفاهيم قرار دهيم.

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/12705

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'فردا سالروز تولد سهراب سپهري است، ديدگاه هاي صاحب نظران، ايسنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016