اشاره: تجربه تحولات چند دهه اخير كشور نشان مي دهد كه زنگ هاي هشدار دهنده به هنگام تهديدهاي سياسي، امنيتي، نظامي و بعضاً اقتصادي هميشه به موقع و يا با كمي تأخير به صدا درمي آيند ولي همين زنگ ها در خصوص تهديدهاي فرهنگي يا اصولاً صدا نمي دهند و يا آن قدر دير خبردار مي كنند كه آسيب هاي سنگيني بر پيكر فرهنگ و نهايتاً امنيت فرهنگي كشور وارد مي شود.
بحث امنيت فرهنگي گرچه تازگي ندارد و يك دهه پيش مقوله اي مشابه تحت عنوان تهاجم فرهنگي بحث روز كشور بود ولي به دلايلي كه در اين گفت وگو بدان پرداخته مي شود امنيت فرهنگي برآمده از توجه به بنيان هاي معرفتي و فرهنگ ساز، بسيار مهمتر از بحث هاي پيشين است. چه اين كه ديدگاه معتقد به تهاجم فرهنگي به ناچار در مقابل آنچه كه تهاجم مي نامد، بايد دفاع كند- فارغ از اين كه توان اين كار را دارد يا ندارد- اما ديدگاه معتقد به امنيت فرهنگي به جاي مقابله مستقيم با موج هاي تهديدكننده، به تقويت زيرساخت هاي فرهنگي مي انديشد كه در صورت توفيق، واكسيناسيون فرهنگي را هم در پي خواهد داشت. محمدرضا درويشي كه امسال دبيري ششمين جشنواره موسيقي نواحي را برعهده دارد، در اين گفت وگو ديدگاهي را طرح مي كند كه در مقايسه با ساير ديدگاهها اولاً عملي است و ثانياً بسيار كم هزينه است.
* آقاي درويشي! جنابعالي در جايي اشاره كرديد كه در جهان امروز در خصوص امنيت ملي، دو نگرش غالب و پرطرفدار وجود دارد. يكي ديدگاه يكسان سازي فرهنگي و ديدگاه دوم حفظ وضعيت چند فرهنگي است كه نتيجه آرماني هر دو ديدگاه رسيدن به امنيت ملي است. با توجه به بافت فرهنگي و قومي كشورمان كه يكي از معدود كشورهاي متنوع و متلون جهان است، شما ديدگاه دوم يعني حفظ چندگانگي فرهنگي را بهترين گزينه براي حفظ وحدت و امنيت ملي عنوان كرده ايد. اينك به عنوان يك پژوهشگر فرهنگ اقوام ايراني بفرماييد چگونه مي توان سياستمداران كشور را در اين گونه بحث ها مشاركت داد و با جلب حمايت آنان وحدت ملي مورد نظر را شدت بخشيد؟
- اين مسأله كه سياستمداران كشور تا چه اندازه مايل باشند به اين موضوعات با دقت نظر نگاه بكنند، موضوعي است كه به خود ايشان مربوط است. ما در اين خصوص هر چه را كه به ذهن و نظرمان رسيده است، مطرح كرديم. منتها اين بحثي كه شما آغاز كرديد به بحث ديگري گره خورده است كه بدون آن نمي توان مطلب را شكافت.
چند سال پيش در يك نوشته اي مطرح كردم كه در دوران گذار فعلي، هويت ملي ما خيلي اهميت دارد. چون اگر هويت ملي از دست برود، شيرازه ما از هم متلاشي مي شود. البته اين هويت ملي كه من به آن اشاره مي كنم در تقابل با هويت مذهبي نيست. گاهي مي بينيم هويت ملي و هويت مذهبي را مقابل هم قرار مي دهند. من كاملاً با اين ديدگاه مخالفم. ما وقتي از هويت ملي صحبت مي كنيم بخشي از اين هويت ملي را هويت مذهبي ايرانيان در برمي گيرد ولي در مجموع ما اسمش را هويت ملي مي گذاريم. يعني هويت مذهبي در هويت ملي تنيده شده است. بنابراين در حركت فعلي خود ما ناچاريم كه تكيه قوي به هويت ملي مان بكنيم تا بتوانيم به يك خودآگاهي برسيم، به يك استواري برسيم.
عدول از هويت ملي كه خود تركيبي از هويت هاي قومي است، ما را در يك بي هويتي مطلق قرار خواهد داد. يعني با يك حالت منگي در اين جهان سرگردان خواهيم شد . اما اگر بنيان ها را درك كرديم، ثبت و ضبط كرديم و معرفت نهفته در اين بنيادها را فهميديم، آنگاه با آسودگي خاطر مي توانيم قدم در آينده بگذاريم. زماني كه ما بتوانيم هضم بكنيم و استوار بايستيم و تزلزلاتي را كه امروز بعضاً شاهدش هستيم، نداشته باشيم، آن موقع مربوط به نسل بعد مي شود كه بايد تصميم بگيرد. بايد به هويت ملي ايران تكيه بشود كه بخشي از اين هويت ملي، هويت مذهبي ايران است.
متأسفانه در جريانات يكصد سال اخير ما در همه حوزه ها دچار يك سري تزلزلات شده ايم. بنابراين به يك دوره بازسازي احتياج داريم تا بتوانيم ادامه مسير را با استواري حركت كنيم. با تزلزل فعلي ما در پهنه جهاني حرفي براي گفتن نداريم. اگر مي خواهيم با جهان امروز تعامل دوسويه و قوي داشته باشيم بايد اين كار با استواري صورت بگيرد نه با ضعف و بيماري، پديده اي كه مي تواند اين استواري را به ما بدهد، تكيه بر فرهنگ ملي و شناخت معرفت نهفته در آن است.
از طرفي در ذات فرهنگ ملي، ما تعدد و تنوع فرهنگي را داريم. در اين مرحله ما نمي توانيم به فرهنگ ملي بپردازيم بدون آن كه به تنوع فرهنگي موجود بها بدهيم. براي اين كه فرهنگ ملي ما مختص يك قوم خاص نيست. اين فرهنگ ملي ما، فرهنگ مجموعه اقوامي است كه قرن ها در اين آب و خاك زندگي كرده اند. اين خرده فرهنگ ها از يك مسيرها و صافي هايي عبور كرده و اينك به مجموعه اي به نام فرهنگ ملي ايران رسيده است.
برخي معتقدند تنوع فرهنگي موجب گسيختگي فرهنگي مي شود ولي من اعتقاد دارم تنوع فرهنگي باعث جوشش فرهنگي مي گردد. يكسان سازي فرهنگي، باعث خمودگي فرهنگ ملي ايران است.
تجربه قرن هاي گذشته نشان مي دهد تنوع فرهنگي در اين سرزمين هميشه در خدمت يكپارچگي ايران بوده است و اين به خاطر انگيزه هايي است كه در بين اقوام و عشاير ايران وجود داشته و دارد. در طول تاريخ، هيچ يك از اقوام ايراني، جدايي طلب نبودند. در حفظ فرهنگ ملي خود كوشا بودند و در عين حال هويت قومي خويش را هم حفظ كرده اند و وحدت فرهنگي ايران را هم خواستار بودند. ترس من از اين است كه يكسان سازي كاذب فرهنگي باعث گسيختگي فرهنگي در كشور بشود و گسيختگي فرهنگي، باعث آسيب ديدن امنيت ملي كشور گردد. اين نكته را من در گفتارها و نوشتارهاي پيشين متذكر شدم و اين حرفي است كه ما به طور مستقيم در عرصه فرهنگ با آن مواجه شديم. ما نه سياستمداريم و نه سياسي هستيم و نه مصلحت هاي سياسي را متوجه مي شويم. ما مستقيماً با فرهنگ مردم درگير هستيم و اين صحبت هايي كه عرض كردم به لحاظ سياسي نيست بلكه به جهت ضرورت هاي فرهنگي است. بنابر اين تأكيد مي كنم در مرحله فعلي تنوع فرهنگي، لازمه استحكام فرهنگ ملي است.
* آيا تجربه يكسان سازي فرهنگي در شوروي سابق مي تواند آموزه هايي براي ما داشته باشد؟
- آن سياست يكسان سازي فرهنگي كه در اتحاد جماهير شوروي سابق انجام شد با اين بحث ما، متفاوت است. در آنجا آنها نمي خواستند براي مثال ازبك ها را مثل آذري ها بكنند يا تاجيك ها را مثل تركمن ها بكنند.
* ظاهراً مي خواستند همه مثل روس ها باشند.
- آنها در ظاهر يك پوسته اي از فرهنگ اقوام نگه داشتند ولي در باطن شايد به قول شما مي خواستند همه را مثل روس ها بكنند. به هر حال پوسته ظاهري فرهنگي را از بين نبردند. وقتي از يك تمدن يا فرهنگ تنها پوسته اي باقي بماند، بنيادهاي آن تمدن دچار آسيب مي شود.
در هر فرهنگي، اينها دستكاري هايي انجام دادند. براي مثال در خصوص موسيقي آذربايجان گفتند چه معني دارد روايات متعددي از رديف موسيقي آذري داشته باشيم. ما يك آذربايجان داريم پس بايد تنها يك رديف آذري داشته باشيم. بنابر اين آمدند و يك شورايي از موسيقيدان هاي دهه ۴۰ يا ۵۰ ميلادي تشكيل دادند و آن موسيقيدان ها به اختيار يا به زور گوشه هاي موسيقي آذري را بررسي كردند و به يك ميانگين رسيدند. يعني اسامي مشابه را حذف كردند، گوشه هاي مشابه را هم حذف كردند و گفتند اين مجموعه مقامات موسيقي آذربايجاني است. همان موقع تعدادي از استادان اصيل زيربار نرفتند و گفتند كه اين رديف جامع خوب است ولي ما رديف خودمان را مي زنيم. پس از اين متوليان يكسان سازي، همه مقام ها را نت كردند و آن الگو در مدارس هم جاي خود را باز كرد.
سرانجام با گذشت چند دهه، آنها به يك نوع يكسان سازي در مقامات آذربايجان رسيدند. در تاجيكستان و ازبكستان هم اين اتفاق نوعاً افتاد. منتها هيچ وقت اين يكسان سازي ها فراگير مطلق نشدند و هميشه استاداني بودند كه اين حركت ها را نمي پذيرفتند.
نكته مهم تر اين بود كه يك سري سنت ها در اين ميان گم شد و باقيمانده هم به يك فرهنگ نمايشي تبديل شد. يعني با تشكيل گروه ها، اركسترها و آنسامبل ها آن ظرافت هايي كه در هنر بداهه سرايي بود فراموش شد و تنها نزد چند استاد باقي ماند. اين مشكلاتي بود كه به هر حال در شوروي سابق براي فرهنگ هاي اصيل پيش آمد ولي تفكري كه در آنجا مبني بر يكسان سازي فرهنگي حاكم بود با آن چيزي كه گاهي در ايران شنيده مي شود دو موضوع جداگانه هستند. ما نبايد اين دو مقوله را با هم مقايسه بكنيم و آسيب هايي كه در آنجا بر پيكر فرهنگ اقوام آمد، عين آن را براي فرهنگ اقوام ايراني در صورت اعمال سياست يكسان سازي، تصور كنيم.
تمام جمهوري هاي شوروي سابق، هريك براي خود كشوري بودند كه هم از لحاظ قومي و هم ساختار اداري ماهيت يك كشور را داشتند ولي امروز ما در ايران براي مثال كشوري به نام كردستان يا آذربايجان نداريم. هر كدام از استان هاي ما در واقع پاره هاي ايران را تشكيل مي دهند.
* همين وضعيت در مورد جمهوري هاي شوروي سابق حاكم نبود؟
- خير، آنها جمهوري هايي نيمه مستقل از اتحاد جماهير شوروي بودند. به هر حال در يك عرصه هايي زير يك چتر بودند ولي تا حدودي خودمختاري ملي هم داشتند ولي نواحي مختلف ما هر كدام پاره اي از كشوري به نام ايران هستند. بنابر اين نوع آسيب هايي كه در اثر بي توجهي به اين خرده فرهنگ ها ايجاد مي شود با آسيب هاي وارد بر فرهنگ جمهوري هاي شوروي سابق متفاوت است.
جمع بندي نهايي اين بحث اين است كه در شرايط فعلي من معتقد به حفظ تنوع فرهنگي براي تقويت هويت ملي هستم، همين طور استحكام معرفت ملي، اعتقادات ملي و امنيت ملي.