چهارشنبه 7 ارديبهشت 1384

جهان كافكايى ترجمه، ترجمه ادبى در گفت وگو با اميرجلال الدين اعلم، سجاد صاحبان زند، شرق

اميرجلال الدين اعلم

اولين بار اسم اميرجلال الدين اعلم را ذيل كتابى از كافكا ديدم. كافكا مرا شيفته خود كرده بود و اعلم كسى بود كه اين پنجره را رو به من گشوده بود. با اينكه در آن سال ها مترجم چندين و چند كتاب منتشر كرده بود، اما به طور تصادفى سنجش هنر و انديشه فرانتس كافكا كه اولين ترجمه او است، اولين كتابى است كه من از اين مترجم خواندم. بعدها هم اين روند با خواندن ترجمه هايى چون «تهوع» نوشته ژان پل سارتر، «بيگانه» نوشته آلبر كامو، «قصر» و «محاكمه» نوشته فرانتس كافكا، «تمثيل ها و لغزواره ها، همراه با نامه به پدر» نوشته كافكا، «انگيزه آفرينندگى در سير تاريخى هنرها» و... بيشتر با اين مترجم آشنا شدم. شايد روزى كه اين كتاب ها را مى خواندم، فكر نمى كردم كه روزى در طبقه ششم انتشارات سروش با مترجم كامو چاى بنوشم و گپ بزنم. اما به هر رو دنيا جاى اتفاق هايى است كه به هيچ وجه نمى شود آن را پيش بينى كرد. هميشه پيش از آنكه فكر كنى، اتفاق مى افتد.
• • •
•ترجمه را به چه تشبيه مى كنيد؟
كار مترجم را به گونه اى سلوك روحى تشبيه مى كنم. ترجمه فراگردى آفرينشگرانه است كه طى آن مترجم مى كوشد تا درونه دل و جان و روان آدم ديگرى را كه به زبانى جز زبان خودش بيان شده است، باز آفريند و به زبان مادرى اش برگرداند. مترجم در طلب اين مقصود سالك وار راهى دشوارگذر مى پيمايد _ برخوردار از بضاعت علمى افزاينده، فضيلت اخلاقى، شور و حال و وجد.
•آيا هر مترجم سير و سلوك متفاوتى را با يك متن معين طى مى كند. يعنى دو برداشت متفاوت از يك كتاب دارد؟
اين سلوك روحى در نوع خوانش و فهم يك متن معين نيست. در پويايى و جنبدگى كلى مترجم است، در سير فعاليت فرهنگى او.
امروزه وقتى متن هاى كهنى مانند نوشته هاى مقدس هندى يا چينى كتاب مقدس يهوديان يا مسيحيان را مى خوانيم، امكان دارد كه برخى نكته هايشان را به شيوه هاى گوناگون برداشت و تفسير كنيم. اين به دليل طولانى بودن زمان ميان ما و نويسندگان آنها است. «معنا» وضوح و گويايى اش را در پاره اى از جاها از دست داده است. ولى در متن هاى كمابيش جديد همچو مشكل هايى كم پيش مى آيند. تفاوتى كه در بيان دو مترجم مختلف از يك متن معين مى بينيم، پديد آمده از سبك هاى نوشتارى، واژه گزينى ها، عبارت پردازى ها و حال و هواى بيان گرى آنان است.
•ترجمه تا چه اندازه به ويراستارى وابسته است؟
ويراستار عبارت است از خواننده اى فرهيخته، دقيق، نكته شناس و مشفق كه شايسته است متن مترجم را پيش از حروفچينى بخواند و لغزش هاى محتمل آن را بپيرايد. بارى، از آنجا كه ويراستارى از اين دست كمياب است، مترجم ترجيح مى دهد كه با چند بار خواندن كارش، وظيفه ويرايش را خودش انجام دهد. ويراستار خوبش، خوب است و خوبش هم كمياب است.
•لحن نويسنده را چگونه در ترجمه برمى گردانيد؟
ترجمه برحسب آنكه ترجمه داستان (fiction) باشد يا ناداستان (non-fiction) دو لحن عمده دارد. در خود عرصه هاى داستان و ناداستان هر كدام لحن ها مختلف است. معمولاً لحن داستان هاى روزگاران پيشتر مانند «دن كيشوت»، «بينوايان» يا «برادران كارامازوف» با لحن بسيارى از داستان هاى روزگار ما، مانند بيگانه، وداع با اسلحه يا موش ها و آدم ها تفاوت مى كند. دسته اول نحو روايى كمابيش پيچيده ترى دارند. بارى، داستان هاى روزگار خود ما هم به حيث لحن و نحو روايى اختلاف هاى بسيار با يكديگر دارند. مثلاً كافكا (به ويژه در «محاكمه» و «قصر») نحوى پيچيده و لحنى رازناك و تب آلود دارد. ولى لحن و نحو كامو مانند رودى كم پيچ و تاب است و نرم نرم مى رود. لحن كارهاى ناداستانى طبعاً هميشه پيچيده و غامض است، به ويژه اگر در زمينه فلسفه باشند، فرق نمى كند كدام رشته اى از فلسفه: خواه درباره شناخت باشد، خواه هستى يا هنر يا علم. ولى در اين حيطه نيز لحن و نحو كسانى مانند سارتر (در «هستى و نيستى»)، سيمون دوبووار (در «جنس دوم») و كامو (در «انسان شورنده») فرق بسيار دارد با لحن و نحو انديشه گرانى چون لاك و هيوم و پوپر. سه نفر اول سبكى چكيده و موجز (هر چند نه ساده) دارند و دسته دوم سبكشان مفصل و پر چم وخم است. بر مترجم فرض است كه لحن اين دو گونه نوشتار (به ويژه داستان) را تا مى تواند در ترجمه اش نگه دارد. اين شدنى نيست جز با مطالعه فراوان و پيگير در ادبيات داستانى و ناداستانى فرا آورده شده در زبان مادرى اش.


•چگونه آثار مورد نظرتان را براى ترجمه انتخاب مى كنيد؟
علاقه مترجم به چنين و چنان عرصه يا عرصه ها و دلبستگى اش به نويسندگانى معين در آن زمينه يا زمينه ها تعيين كننده گزينش هاى او است. مثلاً خود من به فلسفه، رمان و هنر دلبسته ام. فيلسوفان تجربى / عقلى مشرب مانند بيكن، لاك، هيوم، راسل و پوپر را مى پسندم. همچنين فيلسوفان اگزيستانسياليست فرانسوى را، مشخصاً سارتر و سيمون دوبووار و كامو. اين سه نفر مقام ويژه اى دارند، از اين حيث كه فيلسوف _ داستان نويس اند و فلسفه شان «فلسفه زندگى» است، مانند فلسفه نيچه. همچنين هميشه دلم مى خواسته كتاب ارزشمندى در زمينه تاريخ هنر به فارسى برگردانم. ترجمه كتاب «انگيزه آفرينندگى در سير تاريخى هنرها» كه سرانجام پس از ۹ سال آخرهاى پارسال درآمد، آرزويم را برآورد.
•ترجمه از زبان هاى دوم و سوم چقدر به متن اصلى نزديك است؟
در كشورهايى چون فرانسه، انگلستان، آمريكا و آلمان براى تقريباً همه زبان هاى جهان مترجم هست. مترجمان اين كشورها يك راست به سراغ زبان اول مى روند. چينى، ژاپنى، هندى، سانسكريت، يونانى، لاتينى و جز آنها. ولى در جايى مانند كشور ما زبان دان ها عموماً عربى، انگليسى، فرانسوى و آلمانى مى دانند و تك وتوكى ايتاليايى و اسپانيايى. حالا اگر ما بخواهيم «دن كيشوت» سروانتس اسپانيايى، «مسيح باز مصلوب» كازامتا زاكيس يونانى، نوشتارهاى كنفوسيوس چينى، «ساعت بيست و پنجم» گئورگيوس رومانيايى و جز آنها را به فارسى برگردانيم، تكليف چيست؟ ناگزيريم اين آثار را از طريق يكى از زبان هاى انگليسى و فرانسوى و آلمانى ترجمه كنيم. حتى آثار يكى از اين زبان ها را از طريق يكى از همين زبان ها. چنان كه مى بينيم به آذين _ يكى از ارجمندترين مترجمانمان - «هملت» شكسپير را از فرانسوى به فارسى برمى گرداند و برگردان خوبى است چون احساس ضرورت مى كند. من كارهاى كافكا را از روى ترجمه هاى انگليسى و فرانسوى شان برگردانده ام. چون آلمانى نمى دانم (اى كاش مى دانستم!) آلمانى دان هاى ما به سراغ كافكا نرفتند، به جز فرامرز بهزاد كه دو سه كار بسيار كم حجم او را يك راست از زبان آلمانى ترجمه كرده است. كسى يك راست به سراغ رمان هاى «محاكمه» و «قصر» نرفت. شايد به دليل آنكه دشوار بودند. برگرداندنشان مستلزم
جان كندن بود و اما ترجمه از زبان سوم بايد عرض كنم كه اصلاً مطرح نيست و جاى صحبت ندارد.
•چقدر براى ترجمه به شناخت نويسنده احتياج هست؟
آشنايى با زندگى و احوال و ذهنيت داستان نويس، پديدآورنده احساس دوستى صميمانه اى در دل مترجم به نويسنده دلخواهش است. با او همدل و اخت و جور مى شود. با او زندگى مى كند. حال و هوايش را حال و هواى خودش مى داند. با او احساس هم گوهرى (Identification) دارد. همين سبب مى شود كه در ترجمه نوشتار او از دل و جان مايه بگذارد. قلمش در هواى قلم او مى رود. پندارى نويسنده را زنده در پيش رويش مى بيند كه با او حرف مى زند و به او الهام مى دهد.
•به نظر شما ترجمه ارزشمند داراى چه مشخصه هايى است؟
مشخصه هاى ترجمه ارزشمند را به طور كلى در سه صفت مى توان خلاصه كرد: ۱- دقيق و امين، ۲- روان و ۳- فهم پذير. مختصرى درباره هركدام مى گويم: ۱- ترجمه بايد دقيق و امين باشد، يعنى مطلب در زبان مبدأ بايد درست فهميده شود و بدون كاست و فزون به زبان مقصد انتقال يابد. ۲- ترجمه بايد روان باشد، يعنى دلالت لفظى در زبان مبدأ به طبيعى ترين و گوياترين وجه به دلالت لفظى در زبان مقصد دگرگون گردد. روشن تر بگويم: به جاى واژه اى در زبان مبدأ، بايد واژه اى درخور و متناظر در زبان مقصد بياوريم؛ به جاى تعبيرها و مفاهيم زبان مبدأ، بايد تعبيرها و مفاهيم هم معنا در زبان مقصد بياوريم؛ و مهمتر و فراگيرتر از هرچيز، ساختار نحوى (Syntactic structure) زبان مبدأ را بايد به قالب ساختار نحوى زبان مقصد درآوريم. ۳- مطلب ترجمه شده بايد فهم پذير باشد، يعنى: حاصل مشخصه هاى (۱) و (۲) بايد، روى هم رفته و به حيث كلى، در نزد ذهن خواننده قابل درك و فهم باشد. خلاصه، هرچه دقيق تر، روان تر و گوياتر و فهم پذيرتر معنايى را از يك ذهن زبانى به ذهن زبانى ديگر برسانيم، در ترجمه مان كامياب تر بوده ايم. در مورد داستان يك اصل ديگر را مى افزايم: بايد روح نويسنده را فهم و احساس كنيم و بكوشيم آن را به ترجمه درآوريم.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

•آيا زيستن مترجم در كشور زبان مبدأ در كيفيت ترجمه او تاثير مى گذارد؟
بدون شك. زيستن مترجم در كشور زبان مبدأ على الاصول براى كار او بسيار سودمند است، ولى ضرورت مطلق ندارد. يعنى اين طور نيست كه اگر در آن كشور نزيسته باشد از ترجمه كردن ناتوان باشد. چه بسا كسانى كه ديرگاهى در كشور زبان مبدأ زندگى كرده اند ولى چون دست به ترجمه مى زنند، حاصل كارشان كم ارج و كم مايه است و چه بسا كسانى كه در كشور زبان مبدأ زندگى نكرده اند ولى دستاوردشان در ترجمه پر ارج بوده است. پس چهار حالت داريم: ۱- مترجم خوب خارج زيسته، ۲- مترجم بد خارج زيسته، ۳- مترجم خوب خارج نزيسته و ۴- مترجم بد خارج نزيسته.
•روزى چند ساعت روى ترجمه هايتان كار مى كنيد؟ يا چند صفحه؟
پيشترها كه جوان بودم روزى حدود پنج- شش ساعت كار مى كردم. بارى، كار سخت و ناملايمت موقعيت چاپ و نشر مرا فرسوده است. الان حداكثر چهار ساعت. گاهى ترجمه يك اثر فلسفى (مانند كار پوپر) يك صفحه اش دو ساعت طول مى كشد. ولى هميشه اين طور نيست.
•الان چه كار مى كنيد، چه كتابى در دست ترجمه داريد، و برنامه هاى آينده تان چيست؟
دارم جلد دوم «جامعه باز و دشمنان آن- هگل و ماركس» را نمونه خوانى مى كنم كه اميدوارم امسال هر دو جلد با هم منتشر شوند: جلد اول: «افلاطون» و جلد دوم: «هگل و ماركس». ضمناً روى ترجمه «كلمات» سارتر كار مى كنم.

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/21663

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جهان كافكايى ترجمه، ترجمه ادبى در گفت وگو با اميرجلال الدين اعلم، سجاد صاحبان زند، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016