وضعيت موسيقى در صدا و سيما راسالهاست كه همگان از مخاطبان رسانه گرفته تا جامعه موسيقى ايران، نقد كرده اند و هر كدام با معيارها و سنجشى كه از درست و نادرست موسيقى انتظار داشته اند، در قبال سياستهاى موسيقى در سازمان صدا و سيما موضع مشترك انتقاد گرفته اند. به گونه اى كه اكنون به يك سنت فراگير بدل شده است. سنتى كه اگرچه جامعه موسيقى در مورد آن متفق القول است، اما صدا و سيما، همچنان مسير خود را در اين باره مى رود و هيچگاه در مقام پاسخگويى برنيامده است. اما قطعاً اين يك مورد نادر و استثنايى است كه همه جامعه موسيقى با تمامى افتراق هاى پنهان در خود، نسبت به يك موضوع، واكنش مشترك و در اينجا منفى داشته است!
وقتى مى گوييم كل جامعه موسيقى، شايد در نگاه اول چنين به نظر آيد كه طيف گسترده اى از خانواده موسيقى با اين سازمان مرتبط اند و در كنار آن امورات و زندگى خود را مى گذرانند. نكته جالب آن است كه حتى اين طيف نيز فاقد عملكرد اين رسانه عظيم هستند. نقد عملكرد سازمان صدا و سيما در حوزه موسيقى از چند منظر و با چند رويكرد متفاوت مطرح است. پس از انقلاب، نمايش و نشان دادن سازها از تلويزيون ممنوع شد. اين سنت كه همچنان پايدار است، شايد مهمترين نقد مشترك موسيقيدانان باشد. تمهيد صدا و سيما در سالهاى اخير استتارساز پشت گلدان، ميز و... و يا كادربندى نيم تنه نوازنده بوده كه خود نوعى دهن كجى به موسيقى و ساز بوده است.
با اين حال، اين مسأله يكى از چند مورد مهمى است كه در عملكرد اين سازمان در مورد موسيقى قابل نقد جدى است. عدم برنامه اختصاصى موسيقى، استفاده بى محابا و بدون مجوز از آثار صوتى، هدايت جريان موسيقى رسانه بى مشاوره اساتيد و بزرگان موسيقى، از مهمترين موارد نقد عملكرد صدا و سيما درباره موسيقى است. هرچند اين سازمان براى تمامى موارد، توضيحات قانع كننده خود را نيز دارد. در مورد نمايش سازها، مسأله را به شرايط جامعه، مسائل مذهبى و حتى به پذيرش جامعه و مردم نسبت مى دهد. كمااينكه مدير پيشين مركز موسيقى، اين مورد را مرتبط با مردم مى دانست و معتقد بود هنوز توان پذيرش مسأله در جامعه وجود ندارد. (مسأله نمايش ساز) در مورد برنامه هاى تخصصى و ويژه نيز قطعاً اظهار مى دارندكه برنامه هاى متعددى توليد شده ، از جمله آواى ايرانى در شبكه چهار و يا برنامه نيستان در راديو فرهنگ. اما بايد در نظر داشت اين سازمان بيش از چهل شبكه تلويزيونى و راديويى رسمى، فرامرزى و محلى دارد.
وقتى سهم برنامه موسيقى را در اين مقايسه در نظر بگيريد، متوجه ميزان توجه و اعتبار مى شويد. استفاده از آثار صوتى بدون اجازه مؤلف نيز چنين توجيه مى شود كه براى هنرمندان، به صورت رايگان تبليغ مى شود. آنان حتى بايد شكرگزار باشند كه آثارشان امكان پخش دارد! اين نگاه تا حدودى با توجه به شرايط جامعه فرهنگى ايران درست است. اما در سراسر دنيا، امتياز پخش هر اثرى، با مؤلف اثر است و مجوز لازم رامى طلبد و بايد حقوق مادى و معنوى آن حفظ شود. نكته ديگر آنكه آثار نه به صورت مستقل و مجزا و كامل، بلكه در لابه لاى برنامه ها، به صورت ناقص و گاه به عنوان موسيقى تيزرها و برنامه ها مورد استفاده قرار مى گيرند. تيزر و برنامه هاى تبليغى كه ساخت، توليدو پخش هر كدام از آن رقم هاى ميليونى را رقم مى زند، موسيقى رايگان و به وفور را در دسترس دارد! در مورد عدم همكارى و ارتباطات اساتيد برجسته و صاحب نظر نيز مسؤولان واحد موسيقى سازمان دو موضوع را قابل رديابى مى دانند. اول آنكه بسيارى از اساتيد و برجستگان با عناوين مختلف حضور دارند. دوم ساير اساتيد نيز خودخواسته عرصه را ترك كرده اند و حاضر به همكارى نيستند. بايد دانست شاخص ترين و برجسته ترين و تأثيرگذارترين موسيقيدانان به خصوص در حوزه موسيقى كلاسيك ايرانى با شرايط موجود حاضر به هيچگونه همكارى نبوده و نيستند. آنان به دلايل پيشگفته و عملكرد اين سازمان، از شاخص ترين ناقدان حوزه موسيقى صدا و سيما بوده و از حضور در اين رسانه به هر عنوان، خود را مبرى جسته اند. در مورد بسيارى از موسيقيدانان ديگر نيز، بايد گفت كه اغلب آنها تحت عنوان مشاور و شورا تقريباً حضورى فرمايشى دارند. بى ترديد كسانى نيز هستند كه همكارى و ارتباط نزديك دارند. دسته اخير اگرچه از جنبه هاى مختلف به خصوص فعاليت اجتماعى و به لحاظ مادى شرايط مساعدى را براى خود پديد آورده اند، اماآنها نيز منتقد عملكرد موسيقى صدا و سيما، به شمار مى آيند. ضمن اينكه گروه اخير، همواره از سوى موسيقيدانان مستقل مورد پرسش و نقد شديد واقع شده اند. در واقع پرسش اساسى اين است كه چگونه يك موسيقيدان آزاده كه براى موسيقى و حرفه خود حرمت قائل است، حاضر به همكارى با نهادى مى شود كه حرمت موسيقى را ناديده مى گيرد؟
روى ديگر سكه فعاليت مركز موسيقى اين سازمان است. تعداد قابل توجهى از جامعه موسيقى با اين مركز همكارى نزديك دارند. حجم انبوه و قابل توجهى توليدات موسيقى اين مركز مى تواند راه را بر پرسش هاى پيشين ببندد. اما اينكه اين آثار چگونه، با چه كيفيتى و توسط چه كسانى ساخته، توليد و اجرا مى شود، مى تواند پرسشى دائمى باشد كه نتوان پاسخ قانع كننده اى براى آن يافت و به خصوص آنكه بسيارى از اين آثار هيچگاه پخش نمى شوند! با توجه به شرايط نامساعد جامعه براى پذيرش موسيقيدانان، اين مركز از محدود مراكزى است كه تعدادى را به خود جذب مى كند تا به اندك حقوق دريافتى بتوانند گذران زندگى كنند و وضع شان از ساير همكاران بيكار، بهتر باشد. البته اين مورد، مربوط به طيف غالب و به خصوص نوازندگان است. برخى افراد شاخص به خصوص آنان كه آهنگها و قطعات سفارشى مى سازند، دستمزدهاى ميليونى دريافت مى كنند. سال گذشته كه سال تغييرات در حوزه مديريتى موسيقى بود، تغيير در مديريت كلان، موجب تغيير در مديريت مركز موسيقى صدا و سيما نيز شد. مشابه هر تغييرى، در ابتدا با وعده ها و اظهارنظر ها مواجه بوده ايم. اكنون كه چند ماهى از اين تغيير و تحولات مى گذرد، شنيده ها و ديده ها، حكايت از اوضاع و شرايط يكسانى با قبل مى كند.
اركستر سمفونيك سازمان از هم گسيخته است. معدود اجراهاى ساليانه نظير اجرا در جشن چهره هاى ماندگار متوقف شده و اجراى موسيقى به صورت زنده، پس از گذشت بيش از دو دهه از انقلاب، يك بار ديگر، با اما و اگرهاى شديد مواجه شده است. شوراهايى فرمايشى تشكيل شده و موسيقى سفارشى رو به كثرت گذارده است.
موسيقيدانان همچنان معترض اند و صدا و سيما سياست خود را اعمال مى كند و راه خود را مى رود. بى ترديد گناه اصلى بر دوش موسيقى است كه همچنان مى خواهد به حيات خود ادامه دهد و نفسى بكشد!