بديهى است كه يك دراماتورگ متبحر از انديشگى ويژه اى نسبت به خواندن يك نمايش و آماده كردن آن اثر نمايشى براى كارگردان خواهد بود، زيرا ديدگاه كاوشگرايانه و منتقدانه اى نسبت به آثار نمايشى و يا به قول پتر بروك «نبض زمان» از اثر نمايشى است كه منتقد كسب و اندوخته كرده و راهگشايى براى راه سوم، به عبارتى براى نمايشنامه نويسى معاصر مى شود.
برتولت برشت در وهله نخست شاعر و يك منتقد اصولگراى آثار ويليام شكسپير و يا تراژدى هاى يونان باستان، داستان هاى انجيل، مناسك و آئين هاى مذهبى در جنوب آلمان (او برآمر گائو) داستان هاى كهن روستاهاى كشورهاى اسكانديناوى- نروژ، فنلاند، سوئد و يا دانمارك- بود. ديدگاه برشت ديدگاهى فلسفى _ سياسى به صحنه تئاتر بود.
برتولت برشت درباره «آيا موضع انتقادى، موضعى غير هنرى است؟» در سال ۱۹۴۰ مى نويسد: «براى وارد كردن موضع انتقادى در قلمرو هنر، لازم است عنصر منفى اى را كه بدون ترديد در اين موضع موجود است، از زاويه مثبت آن نشان بدهيم: بايد بدانيم كه اين نوع انتقاد از جهان، انتقادى است فعال، معطوف به عمل و مثبت. انتقاد از جريان يك رودخانه يعنى اصلاح آن و انتقاد از جامعه يعنى دگرگونى. دگرگونى چيزى نيست جز انتقادى كه به حد نهايى خود رسيده و به مرحله اجرا درآمده است. پس، موضع انتقادى عاملى است بارور و چون بارور است فى نفسه لذت آور هم خواهد بود. وقتى ما به پيروى از استعمال ساده لفظ «هنر» در تداول عام، تسميه «هنر» را ناظر بر هر فعاليتى مى دانيم كه هدفش اصلاح زندگى انسان ها است، چه دليلى دارد كه هنر هم به نوبت خود، خود را به اين نوع هنر نزديك نكند؟»
برشت علاوه بر اين كه «هملت» اثر ويليام شكسپير را مى ستايد در نقد اين شخصيت هم در يك موضع انتقادى هم قرار مى گيرد و همان طور كه در نقل قول بالا از وى اشاره شده است، در نفى اثر نمى كوشد، بلكه ديدگاه كارگردانى كه امروز پس از قريب ۴۰۰سال اثر را براى صحنه به دست مى گيرد، معطوف داشته و انعطاف پذيرى شكسپير و آثارش را در هر دوره اى گوشزد مى كند و اگر هملت را نابخرد مى خواند، نه از لحاظ فردى تنها به نام هملت بررسى مى كند، بلكه هملت نماينده روشنفكرى ويتنبرگ (محل تحصيل هملت كه فلسفه مى خواند) در مقابل محل جنايت و جاسوسى السينور (مكانى كه پدرش شاه هملت به قتل رسيده است) قرار مى دهد. بنابراين هملت ديگر اجازه شخصى فكر كردن را نداشته و حتماً تصميماتش فراشخصى و نسبت به موقعيتى حساس نمايش خطيرتر و آگاهانه تر مى بايستى جلوه كند، زيرا هملت آدم معمولى نيست، پس به افكار شتابزده و معمولى وى برتولت برشت مى تازد.
برشت معتقد است: «نابخردى هملت باعث شد كه دانمارك دو دستى تقديم نروژى ها، به ويژه فرتينبرا س جوان شود.»
برشت معتقد است در دفتر آثار دراماتيكى يونان باستان، اسطوره ها و آثار كلاسيك جهان، ديدگاه انتقادآميز به آن دوران و اثر نمايشى، دال بر نفى اثر نيست، بلكه تبيين دوران هاى مختلف تاريخى در اثر مدنظر قرار مى گيرد و به عبارتى از ديدگاه فلسفى امروز حتماً به وارسى و كاوش دقيق زير لايه هاى پنهان در متن خواهيم بود و در اين راستا مثالى درباره ديدگاه نقد جديد به ديگر آثار شكسپير يعنى «مكبث» ارائه مى دهد: «براى اجراى اثرى همچون مكبث براى عصر و زمان امروز، نگاهى هوشمندانه به پيش زمينه عصر اليزابتى و گذار به عصر جاكوبيانى خالق اثر است، زيرا در دوره اى شكسپير مكبث را به رشته تحرير درآورد، كه نبردهاى دهقانى در گوشه و كنار انگلستان بروز مى كرد و...»
لسينگ درام نويس، دراماتورگ و منتقد برجسته ديگر آلمان در قرن هجدهم از زاويه ديگرى به آثار شكسپير نظر انداخته و با ارادتى ژرف انگيز كه به عصر اليزابتى دارد، او را (شكسپير) منتقد برجسته صحنه اليزابتى مى داند و او نه تنها براى لسينگ يك بازيگر زبردست، بلكه شاعر غزلسراى نخبه اى با مفاهيم سياسى عصر خود مى شود و شكسپير را حتى منتقد و نظريه پرداز صحنه معاصرش مى داند.
لسينگ در پنجمين خطابه اش در «دراماتورگى هامبورگ» درباره هنر شكسپير و اشرافش نسبت به هنر، به ويژه هنر بازيگرى كه از منظر و ديدگاه نوآورانه و يا اپيك اليزابتى اشاره مى كند: «هر كلمه اى كه هملت خطاب به گروه بازيگران دارد و در دهان آنها قرار مى دهد، به نوعى قانونمندى طلايى براى همه بازيگرانى خواهد شد كه از تشويق و تمجيد خردمندانه منتقدين و يا تماشاگران عصر آينده هنر بازيگرى مى انجامد.»
لسينگ در انتقاد شديدى كه به هنر بازيگرى و نمايشنامه نويسى زمان خود دارد، يك بار ديگر وظايف آنها را تاكيد كرده و آنان را به پرهيز از شتابزدگى كودكانه دعوت مى كند و ادامه مى دهد: «هر كسى كه قلم مو به دست گرفت و رنگ ها را روى بوم ريخت كه نقاش نيست.»
در پايان اين بخش بار ديگر به تاكيد جاى خالى هنر زيبايى شناسى صحنه امروز ما و با نگاهى به آينده تئاتر: تئاترى در فراسوى كلام كه ضرورت ايجاد زمينه تحقيقى و پژوهشى در راستاى «لائوكون» كاملاً محسوس است كه در آينده و زمينه سازى نوع فرا اصلاحات در عصر سازندگى زندگى نوين تئاتر ايران ميسر خواهد شد.
در اين گذار و پروسه نيازمند چيره دستان و استادانى هستيم كه از دل دانش و تجربه تعقل گرا و كارگزاران در اين راستا است. در سومين بخش اين مقاله محور زبردستى در اين برهه از زمان و تئاتر آينده با امكانات ديگر زبانى، تئاترى در فراسوى كلام و به عبارتى: تئاتر مولتى مديا براى راهيابى به صحنه جهانى از ضروريات است.
•بخش سوم- تئاتر مولتى مديا، ويرتووزيتيت در تئاتر
در سر آغاز قرن نوزدهم داستان بحث برانگيزى در محافل موسيقايى اروپا رخ مى دهد كه ميزان و معيارهاى دوران را دگرگون ساخته و واژه ويرتووزه (Virtuose)، ناگهان نقل محافل ادبى، هنرى خاصه موسيقى مى شود و اساساً از اين واژه و از اين دوران در ديگر هنرها وام گرفته شد و امروزه مطمئناً واژه ويرتووزيتيت (Virtuositaet) قانونمند و همه هنرها به كار برده مى شود.
واژه ويرتووز لفظى كه از لاتين مى آيد و به معنى تحت اللفظى آن به شخص چيره دست، زبردست و استاد در آن حرفه اطلاق مى شود كه به آثار برجسته يك هنرمند در تركيب بندى و كمپوزيسيون _ به ويژه در موسيقى- چه در شكل و يا در محتواى اثر قلمداد شده كه هنرمند را از لحاظ تكنيكى، كارآيى و رموز دانش وى را به ديگران متمايز مى سازد.
اصيل ترين و ارزشمندترين مثالى كه در تاريخ موسيقى با آن داده شده، محور زندگى و سرپنجه هاى سحرآميز ويولنيست پرآوازه نيكول پاگانينى در سرآغاز قرن نوزدهم است.
بعد از اجراى يك كنسرت سلو از پاگانينى، گفت وگويى ميان دو تن از همكاران و ويولنيست هاى برجسته دوران در مى گيرد، كه خواندنى و همچنان در حيطه اين واژه به يادماندنى است. ادوارد جئل ويولنيست مشهور و دوست پاگانينى پس از تماشاى كنسرت به دوست ديگر و مشتركشان بنش مى گويد: «ما مى توانيم همه وصيت نامه خودمان را بنويسيم.» لحظه اى سكوت ميان آن برقرار شده و بنش با آرامى و حزن انگيز اعلام مى كند: «خيلى وقت است كه مرده ام.»
در نقل چنين داستان هايى از بزرگان و يا احتمالاً افسانه هايى پيرامون آثار و زندگى آنان، بيشتر بر نفس قضايا و يا استعاراتى است كه به تبيين و تعميم رويدادها است، و بسط چنين داستانى به لحاظ تمثيلى، ضرورت بر كيفيت هاى معتنابهى كه از هنر و در مورد مقاله پيش روى، هنر صحنه تئاتر و برون رفت از بحران و احتمالاً راهيابى هايى است كه در پيش روى تئاتر آينده قرار مى گيرد.
نگارنده بر اين باور است كه كيفيت پذيرى آثار هنرى، پرورانيدن هنر و هنرمند در جامعه كنونى ما مى تواند در سرمنشاء و يا الگوى تئاتر ضوابطى به جاى تئاتر روابطى و يا كميت پذيرى در تئاتر آينده ما قرار بگيرد و صحنه ما به مانند سينما و تلويزيون نيازمند «هنروران» و يا كارمندان تئاتر در دانشكده هاى تئاترى ما هم نيستند.
ويرتووزيتيت در تئاتر در تعاريف تكميل تر بعد از عصر پاگانينى، به قدرت رسيدن و خلاقيت يك پديده هنرى و شناور شدن هنرمند در فراسوى تئاتر عادى و رايج و به عبارتى تئاتر فراتكنيكى و ديدگاه هنرمند به دانش پيشرفته تئاترى است، تا بتواند از حدود وثغور تار عنكبوتى خود فراتر رفته و از واژه فريبنده و تو خالى «جوانگرايى» جداً بپرهيزيم و بر مبلغ خرد و دانش و اصول اوليه آن بيفزاييم. تئاتر مولتى مديا (Multi Media Theater)يك تئاتر فراتئاترى و بسنده به كلام ديگر نيست. تئاترى فرازبانى و در ايجاد خلقت مكانيسم فرارويكردى و نوساختارگرايانه تر نسبت به صحنه است.
طبيعى است كه براى ايجاد چنين تئاتر و دانشى نيازمند هزينه هاى سنگين ترى هستيم و به خوبى مى دانيم كه تكنيك گران و مشكل است و به بحث ابتداى بخش سوم، به عبارتى ويرتووزه و ويرتوزيتيت منوط به پيش ساخت ها و زمينه سازى هاى نظرى و عملى خواهد بود كه در جهان صحنه امروز در واقع ادامه راه هاى نوين ديگر صحنه براى مثال «هنر پرفرمنس»، «هنر مفهومى»، «تئاتر پست مدرن» و يا «تئاتر پست درام» است كه نزديك به دو دهه از عمر جوان آنها مى گذرد و متاسفانه در ۵- ۴ سال اخير مسئولين تئاترى ما يا دقيق گوش نداده اند و يا چشم هاى خود را بسته نگاه داشته اند و همانند فوتبال جهانى ما، تئاتر ما هم مى بايستى جهانى شود، كما اين كه نمى توانيم تنها بسنده كنيم به ماهواره، موبايل، اتومبيل الگانس، كامپيوتر و واردات بى وقفه آنها... كه نيازمند و ضرورت عصر حاضر است. اميدواريم در تئاتر آينده كشورمان هم بيشتر اهميت بدهيم.
فراموش نكنيم، تئاتر خانم والدمن تئاتر ما را هرگز جهانى نخواهد كرد، كما اينكه «چادر»هاى كمپينگى و نمايشى انتزاعى از زنان ايران، تنها به محبوبيت و امكانات لوكسى خواهد شد كه براى خانم كارگردان به ارمغان مى آورد و حتماً اين خانم پس از ايران به كشور ديگر دعوت شد. براى مثال: خانم اديت بوكس برگر كه به عنوان منتقد معروف از طرف مجله باله بين المللى به ايران سفر مى كند، تنها يك خط درباره كارگردان ديگر ايرانى و اثرش مى نويسد و ۴ صفحه به طور كامل با عكس هاى بزرگ در شماره مارس ۲۰۰۵ اختصاص به خانم كارگردان آلمانى هلنا والدمن مى يابد.
درباره مبحث تئاتر مولتى مديا به زودى در اين روزنامه محترم به طور كامل كار خواهد شد، تئاترى كه مى تواند و الزامى است، ديدگاه منتقد امروزى را هم چرخش دهد، تئاترى كه مى بايستى، آموخت و گسترش داد، زيرا با نسلى سروكار داريم كه با امكانات تكنيكى صوتى و بصرى قوى ترى در منازل خود سروكار دارند، سپس براى ارتباط با مخاطبين جوانتر، حتماً به نيازهاى آنها هم مى بايست پاسخ داد. تئاتر مولتى مديا دركى مستقيم و بى شيله و پيله از ضروريات صحنه امروز است.بعيد به نظر مى رسد كه تماشاگر تئاتر امروز تنها مى خواهد، بخندد و اصلاً اين طور نيست. تماشاگران امروز تئاتر شهر گوناگون اند و رپرتوار _ مجموعه نمايشى ما مى تواند هرچه بيشتر و بهتر خودش را براى تئاتر آينده آماده تر نمايد.
و با جمله اى از شاعر، منتقد، فيلسوف مكزيكى و برنده جايزه نوبل اوكتاويو پاز به بخش پايانى نزديك مى شويم كه مى گويد:
«ارزش يك تصوير هنرى، يك شعر و يا هرگونه اثر هنرى ديگر در قياس و ميزان با علائم و نشانه هايى است كه ما را محاط مى كنند و يا ديگر امكاناتى كه در پيرامون ما قرار مى گيرند و ارتباطى مستقيم و مستقل نسبت به هم به وجود مى آورد.
يك اثر هنرى در پروسه اش به ماشينى تبديل خواهد شد كه معنايى گوناگون توليد خواهد كرد.»