سه شنبه 28 تير 1384

هنر انقلابى در ايران، متن سخنراني آيدين آغداشلو در لندن، شرق

هر انقلابى آغاز سال صفر را اعلام مى كند. چنين سالى نمايانگر تصور انسانى است كه مى خواهد به يك باره جهانى بسازد متفاوت از آنچه كه بود و با سرعت و شدت تغييراتى را بنيان گذارد كه وسيع و گسترده است و تقريباً شامل همه چيز و همه جا مى شود.
انقلاب سال ۱۹۷۹ ايران نيز با چنين آرمانى آغاز شد و پس از استقرار گرچه نه مانند انقلاب كبير فرانسه كه در آن نام ماه هاى سال را نيز تغيير دادند- به تغيير در همه وجوه دل بست و دست زد. اما اگر انقلاب هاى جهان عموماً به آينده پرداختند و برگذشته چشم بستند انقلاب ايران در عين حال به رجوع و بازيابى ارزش هاى گذشته نيز چشم دوخت و كوشيد مفهومى اسلامى _ ملى را كه «جهانى» نيز باشد عرضه كند و هنر به عنوان يكى از مهمترين دستاوردهاى فرهنگ اصيل و قديم ايرانى از نخستين زمينه هايى بود كه در اين عرصه به آزمون درآمد.
نخستين سال انقلاب به توقف اغلب زمينه هاى هنرى و بازسازى آنها گذشت كه در اين ميان بايد به تئاتر، سينما، نقاشى، مجسمه سازى، معمارى و موسيقى اشاره اى ويژه داشت. اما هنرمندان گرافيك، نقاشى ديوارى، شعر و ادبيات و عكاسى با شتابى قابل توجه به آفرينش هاى تازه و متفاوتى پرداختند كه نمونه اى قابل قبول و ماندگار در ميانشان كم نبود.
انقلاب ايران نيز پس از مدت كوتاهى نظير انقلاب كبير فرانسه با دشمن خارجى خود روبه رو شد و كمى پيشتر از آن نيز مانند اغلب انقلاب هاى ديگر شورش هاى قومى پراكنده اى را گذرانده بود - كه اگر نه مانند جنگ هاى داخلى پس از انقلاب اكتبر شوروى طولانى و گسترده - اما همچنان خطير و كاهنده بود و نكته قابل توجه اين بود كه جنگ هشت ساله با عراق «هنر انقلابى» را با «هنر دوران جنگ» پيوند داد و در زمينه هايى مانند مارش ها و سرودهاى جنگى و پوسترها و فيلم هاى سينمايى آثارى خاص و تازه به وجود آمد.
اين جنگ خونين - كه سه سال از جنگ دوم جهانى طولانى تر بود - انعكاس و تاثير چندانى در ميان هنرمندان مشهور و قديمى باقى نگذاشت و - برخلاف تعهدى كه هنرمندان مهم و معتبر شوروى در زمان و در سال هاى پس از جنگ ميهنى در اين زمينه ايفا كردند -تنها به اشاره هايى پراكنده و حاشيه اى اكتفا كردند.
نسل گذشته هنرمندان ايرانى _ به استثناى چند روشنفكر و هنرمند مذهبى- به مقدار قابل توجهى از جنبش روشنفكرانه چپ دهه هاى ۵۰ و ۶۰ اروپايى تاثير گرفته بود و در شعر، ادبيات و سينما و تئاتر زمينه هاى ايدئولوژيك خود را اشاعه مى داد. اين بخش كه بدنه اصلى جنبش هنرى و روشنفكرانه ايران را -كه از دهه ۳۰ ميلادى شكل جامع تر و كامل ترى به خود گرفته بود- تشكيل مى داد پس از سركوبى و به حاشيه رانده شدن «چپ ايران» در سه سال پس از انقلاب از انعكاس و تصويرگرى انقلاب و جنگ كناره گرفت و بيشتر به نظاره گرى پرداخت. هنرمندان مستقل غيرچپ نيز _ كه تعدادشان چندان زياد نبود- از موضع گيرى مشخص طفره رفتند و به مسائلى كلى تر و شخصى تر پرداختند.
اما نسلى كه همراه با انقلاب رشد و حركت كرده بود با تعدادى بيشتر و مهارتى كمتر جايگاه خود را جست و جو كرد و يافت. با تاسيس «حوزه انديشه و هنر اسلامى» كه به صورت يك مركز فرهنگى برنامه ريزى شد هنرمندان جوان انقلابى مكان مناسبى را براى كسب تجربه هاى تازه در زمينه هنرهاى تجسمى و سينما و تئاتر سراغ كردند و تعدادى از هنرمندان مشهور اين سال ها از آنجا برخاستند كه از آن ميان - و تنها به عنوان مثال - مى توان به حسين خسروجردى در نقاشى و هنر جديد و محسن مخملباف در سينما اشاره كرد. بديهى است هنرمندان متعددى- چه به صورت گروهى و چه به صورت انفرادى- هنر انقلاب ۲۰ سال اخير را راه برده اند و فيلم هاى متعددى درباره سال هاى جنگ - كه ديگر از انقلاب قابل تفكيك نيست - و نقاشى ها و نمايشنامه ها و شعرها و رمان هاى بسيارى با اشاره و تمسك و رجوع به اسطوره هاى مذهبى - كه باز همچنان از انقلاب قابل تفكيك نيست -پديد آورده اند.
اين نسل با تكيه به دستاوردهاى شخصى خود و با برخوردارى از پس زمينه مذهبى و مردمى هميشه موجود در فرهنگ گذشته ايرانى- كه در سال هاى دهه ۶۰ ميلادى نيز به صورت مكتب سقاخانه پيروان قابل توجهى يافت - توانستند تصوير و تصور متفاوتى را عرضه كنند كه اگر دقيق و منصفانه داورى كنيم هرچند با مهارت هاى فنى و جامعيت و خلاقيت هنرمندان نسل قبل از انقلاب بسيار فاصله دارند اما همچنان بازگوكننده چالش و تلاشى تازه هستند كه پيش از آن با چنين شكل و قواره اى سابقه نداشته است. از ميان نقاشان اين نسل تازه مى توانم به خسرو حسن زاده اشاره كنم كه از خانواده اى عادى و خارج از سنت روشنفكرانه برخاسته است و اين روزها به خاطر نمايشگاه هاى متعددى كه در خارج از ايران برپا مى كند در ميان هنردوستان اروپايى و آمريكايى و شايد بيشتر از داخل ايران شناخته شده است. او به نمايندگى نسلى از هنرمندان بعد از انقلاب به جنگ و انقلاب نگاهى تازه و دوباره دارد و بى آنكه از دوردست و بى تعلق قلبى به آن نگاه كند در شكلى جديد و خلاقه داورى خود را بازگو مى كند.
هنر انقلابى ايران مانند هر هنر انقلابى ديگرى مستقيم، برانگيزاننده، تبليغاتى و شعاردهنده است و مانند ديگر نظاير خود خطى صريح و قطعى ميان خير و شر، درست و نادرست و حق و باطل مى كشد. به همين خاطر شايد آن را به سختى بتوان در متن هنر جست و جوگر پيچيده و رو در آينده قرن بيستم قرار داد و به همين سبب بايد آن را در مجموعه هنر انقلابى قرن بيستم ميلادى قرار داد و تماشا كرد. نوع هنرى كه از اواخر قرن هجدهم تا به امروز نمونه هايى گاه درخشان و گاه پيش پا افتاده خلق كرده است: از ژاك لويى داويد تا نقاشان رئاليست، سوسياليست شوروى تا فيلمسازان كوبايى تا نقاشان ديوارى مكزيكى تا ديه گو ريورا تا هنرمندان مائوئيست انقلاب فرهنگى چين و تا بسيارى ديگر و به كارگيرى معيار هنر خالص و ناب در داورى آنكه شايد در جاهايى هم به پاسخ هايى مناسب و نمونه هايى درخشان برسد چندان دقيق و راهگشا نخواهد بود. بديهى است منظورم از اين نكته پيشنهاد به كارگيرى معيارهاى دوگانه نيست اما بديهى مى دانم كه هر هنرى در چارچوب «آرمان و اجرا»ى خاص آن سنجيده شود.
هنر انقلابى ايران اگر نتوانست معمارى قابل توجهى پديد آورد و با در نظر گرفتن پس زمينه معمارى سنتى درخشان ايرانى در بناهاى مذهبى نمونه هايى زيبا و فاخر به صورت بناهاى يادبود و مساجد و يا مقبره ها عرضه كند، اگر در عرصه موسيقى يا شعر و ادبيات از حد و حدودى معين كه نيت كرده بود نتوانست فراتر رود اما در زمينه نقاشى ديوارى و عكاسى خبرى به جايگاهى قابل توجه دست پيدا كرد. پس از گذشت ۲۵ سال شايد اكنون زمان آن رسيده باشد كه موفقيت ها و عدم موفقيت هاى هنر انقلابى ايران را بررسى و برآورد كنيم؛ هنر انقلابى ايران هنرى است خودساخته و با تكيه اى مختصر بر هنر رسمى ما قبل خود چرا كه بنيان گرفت تا گذشته بلافاصله خود را طرد و انكار كند و برجاى آن بنشيند و از همين رو بود كه خوشنويسى و نگارگرى و موسيقى سنتى را - بى توفيق چندانى- بركشيد و در حق هنرمندان و روشنفكرانى كه حتى در زمان جنگ مردمشان را ترك نكرده بودند جفا روا داشت. هنر انقلابى ايران در رشته ها و شاخه هايى توانست حضور و امتداد انقلاب را تاكيد كند و با قشر مخاطبانش رابطه برقرار سازد هرجا كه توانست چيزى را بسازد تاثيرگذار شد اما هنرهاى مستقر پيش از خود را نتوانست طرد يا متوقف كند و در بسيارى از جاها مانند هنرهاى تجسمى حتى از آن سود برد و به آن تكيه كرد. چالش و رويارويى با جهان غرب كه از اركان انديشه انقلابيون بود به نتيجه اى قطعى نرسيد و حاصلى تناقض آميز برجا نهاد چرا كه مى خواست از روش هاى بيگانه استفاده كند اما تفكرى را كه مآلاً به ساخت و ساز چنان روشى انجاميده بود ناديده بگيرد و كنار بگذارد. چنين چالشى در هنرهاى تجسمى مثلاً بايد به تركيب متعادل و معتدلى مى انجاميد آميخته از نگارگرى قديم ايرانى و خوشنويسى و هنر مذهبى و نونگرى روش هاى اجرايى و فنى غربى اما در عمل معلوم شد كه نگارگرى و خوشنويسى سنتى بنياناً اهداف انقلابى را نمى توانند حمل كنند و تجسم دهند. اين شد كه هدف و آرمان اوليه چنين تجمعى ناچار قالب هاى مناسب خود را به صورت هايى ديگر و در جاهايى ديگر جست و جو كرد، جست و جويى كه نسل اول هنرمندان انقلابى همچنان درگير آنند.
۱۰ سال اخير سال هاى رشد و گسترش هنر جديدى هستند كه با همه تعلق خاطر هنر انقلابى را دور زده و مخاطبه اش را با طبقه فرهيخته ايرانى و جهان معاصر آغاز كرده است. سينماى غيرتجارى ايران معمولاً در جشنواره هاى جهانى نمايش داده مى شود و براى همان جاها ساخته مى شود. شعر و ادبيات جنبه هاى مردم گراى خود را بسيار تقليل داده اند و نويسندگانى چون آذر نفيسى يا رضا براهنى مقيم خارج مانده اند. هنر جديد با حمايت و پشتيبانى هوشمندانه مدير برخاسته از انقلاب موزه هنرهاى معاصر تهران در بى ينال هاى معتبر به نمايش درمى آيند و كم نيستند هنرمندان انقلابى پيشتازى كه در اين ميان جايگاه خود را يافته و حفظ كرده اند.
نسل جديد و پركارى از هنرمندان جوان ايرانى در تمامى رشته هاى هنرى آثار فراوانى به وجود مى آورند كه اهميت يا شكل گيرى شان به خاطر اپوزيسيون جهت گيرانه آنان و يا صرفاً در امتداد انقلابى بودنشان نيست. انسان تازه اى متولد شده است و جايگاه خود را جست و جو مى كند و مى طلبد كه در جاهايى هم اين جايگاه را به درستى لمس كرده است.
من خود كه تمامى سال هاى پس از انقلاب را در ايران مانده ام و به عنوان نقاش و نويسنده و كارشناس كار كرده ام مى توانم با ستايش و تائيد به نسلى- چه انقلابى چه غيرانقلابى- كه پس از انقلاب كار كرده اند نگاه كنم و آغاز انقلاب را به عنوان خاستگاه اصلى اين نسل به شمار آورم و گمان دارم در اين راه تشخيصم چندان دور از حقيقت نباشد. چرا كه هر چند انقلابى نبوده ام، اما سعى كرده ام چشمانم را بر روى واقعيت اطرافم نبندم. در انتهاى سخنانم، دوست دارم از حوصله و صبر حاضرين استفاده بيشترى ببرم و به يكى از مهم ترين دستاوردها و نقطه هاى اوج هنر «انقلاب و جنگ» در ايران سال هاى بعد از انقلاب اشاره كنم كه پيش تر از اين نيز در هر موقعيت ممكنى، از معرفى آن باز نايستاده ام. براساس سنت و عادتى كه آرام آرام شكل گرفت و گسترده شد، چهره شهيدان جنگ هشت ساله بر روى ديوارهاى وسيع شهرها نقاشى و نقش شد و در طول سال هاى پس از جنگ نيز به صورت شيوه اى رايج و مرسوم درآمد و هنوز هم ادامه دارد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

اين نقاشى ها اغلب به صورت سفارش نهادهاى مسئول و در جاهايى نيز به صورت اداى دين و سپاسگزارى و ستايشى خصوصى، در اندازه هاى بسيار بزرگ كار شدند. در يكى از شهرهاى شمالى ايران ديوارى را ديدم كه در طول سال ها، تصاوير شهداى جنگ را در كادرهاى يك اندازه و در كنار هم كار كرده بودند كه هر يك از آن تصاوير، كار هنرمند مبتدى و متفاوتى بود. مجموعه تصاوير روى ديوار كه بخشى از آن نيز در انتظار تصاوير شهداى بعدى خالى مانده و ناتمام رها شده بود، در بنيان و مفهوم با اثر مشهور «صد و يك تك چهره» گرهارد ريشتر، هنرمند معتبر معاصر قابل مقايسه بود.
تصاوير شهدا بعدها در شهرهاى كوچك و بزرگ زياد شدند و هر جا كه ديوارى خالى بود، تصويرى بر روى آن نقاشى مى شد و اين طور شد كه حضور و نظاره غيرقابل انكار و گريز شهدا، سراسر شهرها را فرا گرفت. انگار جوان هايى كه جان عزيزشان را فداى حفظ انقلاب، اعتقاد و ميهن شان كرده بودند، در يك يادآورى دائمى، نظاره مى كردند و حضورشان را به چشم مى كشيدند تا از ياد ما نرود- هيچ وقت- كه چه سال هايى گذشت و چه جان هايى از ميان رفت.
حضور گسترده، وسيع و سراسرى چهره شهدا در شهرها- هر چند شايد قطعيت و وضوح شان در طول سال ها كمرنگ تر شود و مردم عادت كنند كه نبينندشان- واقعه اى يگانه و كم نظير در تاريخ نقاشى ديوارى جهان است. در طول تاريخ و در هزاران ديوارنگاره چهره هاى شهداى مذهبى و مقدسين نقاشى شده است كه از همين قبيل است چهره شخصيت هاى سياسى يا قهرمانان بنام و يا آدم هاى مشهور و محبوب، اما اينكه صورت شهداى ساده و گمنام- و نه تنها سرداران جنگى مهم- نيز چنين جايگاه و مكان رفيعى بيابند و آدم هاى عادى و قابل دسترس، در يك استحاله ترفيع يابنده، شهر را آذين كنند و به اختيار خود درآورند، واقعه اى است كه نظيرش را در جايى سراغ ندارم.
تعبير و تعريف ما از هنر جديدى كه وسعت و گستره حيات شهرى را نشانه گيرد و حضور بزرگ شده و فاعلى خود را بر آن اعمال كند- مثلاً در كارهاى كريستو- با نمونه هايى كه هم اكنون خواهيم ديد قابل قياس خواهد بود، نمونه هايى كه- هر چند اغلب ساده و ابتدايى و به دست نقاشان عادى نقاشى شده- براى من و كسانى كه سال هاى جنگ را با هم گذرانيده ايم، معنايى حسى تر، عميق تر و بزرگ تر را به همراه دارد و شفقت و مهر و ستايش و تجليل ما را بى چون و چرا برمى انگيزند و جايى عمده در روح را نشانه مى زنند.

* متن حاضر سخنرانى آيدين آغداشلو است كه چندى پيش در لندن ايراد شد.

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/25768

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هنر انقلابى در ايران، متن سخنراني آيدين آغداشلو در لندن، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016