سه شنبه 22 شهريور 1384

نگاهی به سینمای ایرانیان مهاجر، رسول انبارداران

طبق آماري غيررسمي حدود 4 ميليون ايراني از كشور خود كوچ كرده وبه ساير كشورهاي جهان ازجمله آمريكا وكشورهاي اروپايي رفته اند . اين مقاله نه قصد پرداختن اين مقوله رادارد ونه مجال آن را اما آنچه كه ازاهميت اساسي برخوردار است ، حركتهاي فرهنگي واجتماعي ايرانيان با هرمرام ومسلك ودين درآن سوي آب هاست . زيرا از طريق پرداختن به چنين حركتهاي فرهنگی – در اینجا سینمایی-میتوان اول : باعوامل ودلايل مهاجرت آشنا شد وبراي جلوگيري ازاين گونه مهاجرتها (مهاجرتهايي كه عموماً متاثر ازوضعيت اقتصادي وسياسي مهاجرين است) فكري کرد.
دوم : بازتاب مسائل ومشكلات ايرانيان مهاجر درفيلم هاي آنان مي تواند شتاب مهاجرت هاي عجولانه وغيرعاقلانه راكاهش دهد. البته به علت عدم رعايت برخي ضوابط نمايش فيلم درايران اين فيلم ها قابل نمايش نيستند ودرنتيجه ازاين طريق نميتوان به چنان استنتاجي دست يافت . اماشرح حكايت بعضي از مضامين اين فيلم ها مي تواند تاحدودي بيانگر و راهگشا باشد.درباره ي دلايل پرداختن به چنين پديده اي مي توان بسيار گفت . جامعه شناسان بررسي اين گونه مسائل را با دلايل حرفه اي
خودشان قابل تامل مي دانند ، رجال سياسي اززاويه ي ديگري به اهميت آن اشاره مي كنند. روان شناسان ، مردم شناسان ، مورخان و... هركدام به نحوي به ضرورت بررسي چنين مسائلي تاكيد دارند. اما آنچه كه به نظرنگارنده ازاهميت بيشتري برخوردار است همانا فکر و فرهنگ وتلاش وحميت ايرانيان درهرگوشه اي ازاين جهان پهناور است . ايرانيان درآمريكا واروپا داراي ده ها مراكز هنري علمي وتجاري هستند وبجاست قبل از پرداختن به موضوع اصلي اين نوشتار ، مختصري دربارهي حضور علمي ، فرهنگي ايرانيان برون مرزي سخن بگوئيم تا روشن گردد كه ايرانيان در هر كجا كه باشند و با هر فكر و انديشه و علت و انگيزهاي كه هجرت كرده باشند ازپاي نمينشينند وباهوش وفراست خود همواره به دنبال تحول درعرصه ي علم وفرهنگ بوده وهستند.دريكي از گزارش هاي اقتصادي “بانك آو آمريكا” كه درسال 1986 انتشار يافت ازميان ملت هاي مهاجر به آمريكا گزارش شده بود كه ايرانيها تنها ملتي هستند كه ازمهاجرت خود باري بردوش ملت آمريكا ننهاده بلكه مهاجرت شان سودمند تلقي شده است. بازهم طبق يك آمار غيررسمي درميان بيش از يك ميليون مهاجر ايراني ، 10 هزار پزشك و 5 هزار مهندس در بخش دولتي وخصوصي آمريكا مشغول


كارهستند و 80 درصد مهاجرين تحصيلات دانشگاهي دارند. اين آمار هنگامي كه با آمار جامعهي آمريكايي مقايسه گردد شگفتانگيز ميشود چرا كه در اين مقايسه ايراني ها از آمريكايي ها بالاتر مي ايستند . البته اين توضيحات هيچ دليلي برآن نيست كه صددرصد مهاجرين داراي ويژگيهايي هستندكه برشمرده شد.
·
سخن ازسينماي ايرانيان مهاجر است. دراين نوشته سعي خواهم كرد تعدادي از فيلم هاي به نمايش درآمده دراولين جشنواره ي سينماي مهاجرين راكه خود نام« سينماي تبعيد» برآن نهاده اند معرفي كنم اولين جشنواره ي سينماي ايران درتبعيد كه از اين پس سينماي ايرانيان مهاجر خوانده خواهد شد ، به تاريخ 7 تا 14 اكتبر 1993 مطابق بامهرماه 1372 درشهر گوتنبرگ (يوتبوري ) سوئد برگزار شد ، دراين جشنواره مجموعا“ 64 فيلم كوتاه و بلند به نمايش درآمد كه ازآن ميان 9 فيلم بلند ،55 فيلم كوتاه ( فيلم هاي كوتاه كمتر از 60 دقيقه محاسبه شده است ) بود. و 34 فيلم بااستفاده ازامكانات ويدوئوئي(فيلم كوتاه) ساخته شده بودند . اين فيلمها شامل انواع سينمايي: مستند گزارشي، نقاشي متحرك، عروسكي و... بوده اند كه توسط 31 فيلمساز ازكشورهاي آلمان، هلند، اتريش، اسپانيا، فرانسه، دانمارك، نروژ، آمريكا وكشورميزبان (سوئد)، در جشنواره شركت داده شده بودند . درميان فيلمسازان شركت كننده اين نامها توجه بيشتري را جلب مي كردند : كيومرث درم بخش ، كاوه قدكچيان ، جمشيد گلمكاني ورفيع پيتز. ظاهراً
زنان مهاجر ايراني نخواستهاند از امكانات كشور ميزبان استفاده كنند و اين جشنواره با حضور فقط سه زن فيلمساز هركدام با يك فيلم برگزار شده بود. اما ده فيلم از فيلمهاي جشنواره به مسائل زنان توجه نشان داده بودند. فيلمهاي بلند عبارت بودند از: “ رها” ساخته: فرخ مجيدي . “ چشم دربرابرچشم”:
منصور قدرخواه ، چرخ گوشت: هوشنگ الهياري ، “ ميهمانان هتل آستوريا” : رضا علامه زاده و “ عشق من وين”: هوشنگ الهياري.
رها : 1990 ، اين فيلم كه در دانمارك ساخته شده و بازيگر مشخص آن “ شهره آغداشلو” است دربارهي زني است هنرمند ( بازيگر ) كه به دليل مشكلاتي كه در داخل كشور دارد ، تصميم ميگيرد به خارج از كشور مهاجرت كند . تصميم گرفته ميشود كه همسر و فرزندانش در ايران بمانند و او پس از رفتن و بررسي شرايط و فراهم كردن امكانات ، آنها را نيز به كشور ميزبان فرا بخواند اما كار به اين سادگيها نيست، وي در آنجا با مشكلات عديدهاي روبرو ميشود، و آنقدر در تنگنا و فشار قرار ميگيرد كه تصميم ميگيرد خودكشي كند. ناگهان اتفاقي ميافتد و او عزم خو د را جزم ميكند كه مبارزه كند و تا راه خود را باز نكرده است دست نكشد. از اين رو زبان ياد ميگيرد ، به تمرين نمايش ميپردازد و ونشان ميدهد كه داستان زندگي بسياري از پناهجويان بيشباهت به داستان اونيست . اين فيلم آن چنان كه كارگردان فيلم بيان داشته است، سعي دارد بدون جبههگيريهاي سياسي به اصليترين مشكلات پناهجويان (مهاجران) توجه داشته باشد. ذهنيت سياسي بسياري ازمهاجرین،هر چند در فضایی غيرسياسي وآرام بسر ميبرند، باعث گرديده است، در مقابل بعضي از فيلمهايي كه از چنين ويژگيهايي برخوردار نيست موضع بگيرند. در اين زمينه “مجيدي طي مصاحبه اي درپاسخ به اين سوال كه برخورد تماشاگران مرد وزن را چه گونه ارزيابي ميكند ، دربارهي مردان ميگويد:“ ولي براي آقايان نكات و مسائلي كه عمدتاً مطرح بود، اين بود كه چرا مثلاً به اين يا آن مورد اشاره نشده است، و چرا فيلم سعي دارد غيرسياسي به نظر من غیر حزبی،بماند.مجيدي نبايد از چنين نگرشي اظهار تعجب كند ، زيرا برگزار كنندگان جشنواره با تعريفي كه از آن كردهاند موضع سياسي آن را كاملاً تبيين كردهاند. «سينماي درتبعيد به مجموعه فيلمهايي اطلاق ميشود كه به دليل داشتن خصلتي معترضانه در خود، يا به خاطر پرداختن به شرايط ظالمانهاي كه انگيزهي تبعيد و عوارض ناشي از آن است، در نظام مورد اعتراض قابل نمايش نباشد». با اين تعريف شالودهي سياسي جشنواره آشكار ميگردد . اما فيلمسازاني كه بدون توجه به تعريف ياد شده در جشنواره حضور داشتهاند، كم نبوده اند، آنان نيز همچون “ مجيدي” باكمترين ديدگاه سياسي و بعضي بدون در نظر گرفتن اين گونه مسائل فيلم ساختهاند. و در جشنواره حضور يافتهاند. اينان ايرانياني هستند كه از سنين كودكي و يا نوجواني در خارج از كشور اقامت داشتهاند و بيشتر به مسائل جاري كشور ميزبان توجه دارند تا كشورخودشان، “ حسين ميهني” مدير و برگزار كنندهي جشنواره در اين باره ميگويد: “ در فيلمهاي ساخته شده توسط اين نسل ظاهراً حتي يك عنصر ايراني در فيلم به چشم نميخورد. موضوعات مطرح شده در اين فيلمها اصولاً ربطي به معضلات اجتماعي ايران ندارد. آنها به طرح مسائل جوامعي ميپردازند كه ما اكنون در آنها زندگي ميكنيم”. دومين فيلمي كه به مسائل زنان توجه دارد، “ ميهمانان هتل آستوريا” ساختهي رضا علامه زاده است، وي ساكن “ آترخت هلند ” است و اين فيلم را كه در چند تلويزيون اروپايي مانند ، آلمان ، سوئد و ... به نمايش در آمده با حضور دو بازيگر ايراني “ ناصر رحماني نژاد” و “شهره آغداشلو” به تصوير در آورده است. فيلم دربارهي زن و شوهر ي است كه پس از “پاكسازي” از ادارهي خود، خود را ناگزير از مهاجرت ميبينند. زن و شوهر توسط يك قاچاقچي به تركيه، استانبول، آورده ميشوند و در
انتظار ويزاي آمريكا ضمن اقامت در هتلي بيستاره روزشماري ميكنند، تا اينكه مهندس جواني كه به همراه آنان با كاروان قاچاق آمده است و در همان هتل اقامت دارد تلاش ميكند كه با زن روابط نامشروع برقرار كند، زن ، در نهايت تن به خواستهي مهندس جوان می سپارد و ... . این فیلم سعی دارد مشكلات و معضلات و اتفاقات پيشبيني نشدهاي را كه بر سر راه مهاجران قرار دارد، لبته باديدي نسبتاً سياسي، به تصوير بكشد . دربارهي علامهزاده و فيلمهايش و نوع نگرشش به سينما و سينماي مهاجرت و نيز سينماي فعلي داخلي و مسائل ديگر به تفصيل خواهم نوشت. “چرخگوشت” و “ عشق من وين” فيلم هاي بعدي هستند كه هر دو ساخته هوشنگ الهياري ، فيلمساز و روانپزشك مقيم اتريش است. وي سالهاست كه در زمينه فيلمسازي فعاليت ميكند، او كارش را با فيلمهاي هشت ميليمتري آغاز کرده و تجربههايش در اين زمينه را براي “ جشنواره سينماي آزاد” به ايران ميفرستاد. اولين فيلم حرفهاي او كه با سرمايهاي محدود ساخته شد “پازوليني” نام دارد و كار بعدياش “چرخگوشت” است كه در جشنوارههاي متعددي شركت نموده وموفقيتهايي نيز به دست آورده است . مطبوعات آلمان اين فيلم راتحسين نموده اند ، وي يك كلينيك روانپزشكي را در وين اداره مي كند وپزشك يكي از زندانهاي وين نيز هست. عشق من وین در سال 1991 در اتريش و باسرمايه گذاري يك شركت تهيه فيلم با عنوان: ای پی او ساخته شد. بازيگران اين فيلم به غير از “ فريدون فرخزاد” كه نفش اصلي را به عهده دارد، مريم الهياري ، هانوپوشل ، هانس پيتر هوفمان ، و ... هستند. زمان اين فيلم يكصد و چهار دقيقه، رنگي و سي و پنج ميليمتري است و توسط فيلمبردار اتريشي“ هلموت پير نات ” فيلمبرداري شده است، فيلم درباره يك معلم مسلمان و به ظاهر متعصب است كه به اتفاق پسر و خواهرش به اتريش پناهنده ميشوند و اتفاقاً در محلهاي بدنام ساكن ميشوند. معلم پس از مدتي با زني اتريشي روابطي عاشقانه برقرار ميكند و ... درنهايت اين فيلم قصد دارد سٌست گرديدن باورهاي مذهبي در شرايط فرهنگي خاص و آزاد از نظر روابط زن ومرد را به تصوير بكشد. زبان اين فيلم آلماني است و بارها از تلويزيونهاي آلمان و اتريش به نمايش درآمده است. فيلم بعدي الهياري “ چرخ گوشت ” نيز قصه جالبي دارد. سه جوان اتريشي به جرم بزهكاري كوچكي به زندان محكوم ميشوند و در آنجا با فرهنگ بي رحم زندان مواجه ميشوند. “ ماريو” ظاهراً راهي براي حفظ خود در برابر نظام موجود در زندان پيدا ميكند. او خود را همواره مجروح و زندانبانان را مجبور ميكند تا او را به سلول “ ريكي” منتفل كنند. زندانيان ديگر به او تهمت روابط ناهنجار و منحرف ميزنند. ماريو با آزادي ريكي تنها وسيلهي دفاعي خود را در برابر سوء استفادههاي همبندانش از دست ميدهد. با ورود زنداني ديگري به نام “ كارلي” ماريو ميكوشد تا او را از خطري كه تهديدش ميكند آگاه سازد، اما سرانجام كارلي مورد هجوم آدمهاي اجيرشده “ بورك” قرار مي گيرد و ... . آقاي “سعيد شفا ” يكي از پيگيران و منتقدين جدي سينماي مهاجرين است كه در اين زمينه مقالات متعددي را به چاپ رسانيده است، اكنون به نقلايشان يكي از وجوه سينماي برون مرزي را مورد دقت قرار ميدهيم : “شفا ” مي نويسد: «در مجموع كارنامه سينماي ايران جدا از تحرك كمي آنها كيفيت چندان مثبتي را نشان نميدهد. هيچكدام از ساختههاي آنان واقعاً به قلب مشكلات ايرانيان برون مرزي دست نيافته است. هدف اغلب اين فيلمها نامفهوم و گاه سردرگم است» اين نكته را تذكر بد هم كه شفا اين سخنان را در سال 1373 بيان كرده است. اما در هرحال قابل تامل است، خصوصاً هنگامي كه مشكلات اقتصادي سينماي برون مرزي را مورد بررسي قرار داده و به مسأله بازدهي مالي آن ميپردازد اين نكته را متذكر ميشود كه برخي از فيلمسازان با انگيزه به دست آوردن بازار آمريكا ، بازار آبروي ايران و ايراني را كساد ميكنند، وي مشخصاً به فيلم “ خواستگاران”“ (درباره ي اين فيلم بعداً توضيح خواهم داد) اشاره نموده ودر بارهي آن مي نويسد:« روي اين حساب وقتي فيلم خواستگاران ساخته ميشود مورد اقبال ايرانيان قرار نميگيرد، چون سازندگان فيلم حواسشان متوجه بازار آمريكاست،بيآنكه بدانند چرا ايرانيها فيلم را مردود شمردهاند. توفيق نسبي اين فيلم در بازار آمريكا به خاطر اين بود كه آنچه را كه آمريكاييها از ايرانيها ميخواهند در اين فيلم ديدند: “تحقير” شفا خواستگاران را فيلمي تحقيرآميز نسبت به ايرانيان دانسته، تحقيري كه ايراني نسبت به ايراني روا داشته است، آن هم به دليل نگاهي اقتصادي. شفا به اين فيلم تاخته است و در ادامه مي نويسد: «اين فيلمي بود كه باعث شد تا اگر در طول ده سال و اندي، ايرانيها با گروگانگيري و سوزاندن پرچم آمريكا به تحقير آنها پرداخته، لااقل در اين فيلم و بادست خود به تحقير خويش پرداخته ودل زخمي و آتشين آمريكاييها را با چنين دارويي مرحم ببخشد. يعني دقيقاً همان كاري كه فيلم “ بدون دخترم هرگز” با ابعادي گستردهتر و با تبليغات وسيعتر در سراسر دنيا بر عليه ايران و ايراني اجرا كرد».“ چشم در برابر چشم” اولين فيلم بلند “ منصورقدرخواه” دربارهي يك خانواده ايراني است كه پس از مدتها تحمل مشكلات گوناگون به آلمان پناهنده ميشوند، در كشور ميزبان نيز با حملات فاشيستهاي آلماني به اقامتگاه پناهندگان مواجه ميشوند. ترس و اضطراب توام با دلتنگي و غم، آرامش اين خانواده را به هم مي زند. اين فيلم علاوه بر آنچه كه نقل گرديد، به زعم كارگردان، سعي دارد مسئله قصاص در احكام اسلامي را مورد نقد قرار دهد و آن را ضدانساني و ضدحقوق بشر قلمداد نمايد .اكنون لازم مي دانم درباره فيلم “خواستگاران” نكات ديگري را ذكر كنم. اشاره شده بود كه كارگردان اين فيلم “ قاسم ابراهيميان” و بلكه همه عوامل آن، فيلمي تهيه كرده بودند كه خواسته يا ناخواسته ؟قصد تحقير ايران و ايراني را داشته و بسياري از آمريكائيان با ديدن فيلم دلشان خنك شده بود، زيرا فيلمي را مشاهده كرده بودند كه درون مايهاش به هرحال، فرهنگ ايراني را به تمسخر گرفته بود، شاهد اين مدعا را ميتوان عدم استقبال ايرانيان مهاجر از فيلم دانست ماجراي فيلم درباره مردي مذهبي است ( در فيلم تيپي سنتي از حاجي بازاريها از وي ارائه شده است ) كه به همراه زن جوان و زيبايش به آمريكا ميرود، وابستگان او كه چشم طمع به ثروتش دارند براي استقبال سنگ تمام ميگذارند. در وان حمام آپارتمان، گوسفندي را قرباني ميكنند، خون گوسفند به طبقه پائين نشت ميكند و سرايدار ساختمان را كه نسبت به ايرانيان به ديده تروريست مينگرد مشكوك ميكند. بالاخره پاي پليس به ماجرا كشيده ميشود ، در اين ميان حاج آقا كشته ميشود و“ مريم” ميماند و عده اي طماع كه به قصد تصاحب او و ثروتش با يكديگر به رقابت ميپردازند. “ مريم” از نيت آنان آگاه ميشود و سعي ميكند “ آزادي” خود را باز يابد .كارگردان طي مصاحبهاي به دفاع از فيلمش پرداخته و دربارهي شخصيتهاي فيلم خود (تيپهايي كه ساخته و پرداخته است) ميگويد : «طرح اين تيپها به خاطر اين نيست كه بخواهم آنها را مسخره كنم و يا اين كه بگويم اينها آدمهاي بدي هستند، بلكه اينها انسانهايي هستند كه در چارچوب فكري خودشان دست به يك رشته حرکات می زنند. پس از اين زاويه مساله من اين نبود كه چون فيلم ايراني است بخواهم جنبههاي مثبت و منفي ايرانيان را نشان دهم». كافي است به همين سخنان توجه كنيم تا از اين طريق روشن گردد كه ، كارگردان با “تيپ ”هايي كه از ايراني نشان داده است، همان قصدي را كه به زعم خودش نداشته (يعني نشان دادن جنبههاي مثبت و منفي ايرانيان) مقصود نهايي خود قرار داده است. در هرحال شايد اين فيلم با دلارهايي كه آمريكاييها براي تماشاي آن پرداختند هدف نهايي فيلمساز را تامين كرده باشد، اما از سوي ديگر، با تمسخر ايرانيان به تمسخر خود نيز پرداخته است، شايد هدف ديگر او بازكردن راهي براي رسيدن به سينماي حرفهاي در آمريكا بوده باشد . ابراهيميان متولد سال 1332 در مشهد است. براي تحصيل سينما به آمريكا رفته و در سال1979در نيويورك ليسانس خود را در اين رشته ميگيرد. اولين كار او فيلمي به نام “ ويلي” است كه در سال1981 برندهي جايزه “ آكادمي هنر آموزان” گرديده است. “ خواستگاران” اولين فيلم بلند داستاني او است كه درسال 1988 ساخت ودر جشنواره كن همان سال به نمايش درآمد. فيلم كوتاه10 دقيقه اي “ زير سقف خودم” شانزده ميليمتري، سياه و سفيد به سال 1977 به كارگرداني “محمد عقيلي” در سوئد ساخته شده است. در اين فيلم كارگردان به سوال روز پناهندگان و مهاجران در كشورهاي اروپايي توجه نموده است، اين سوال همانا بازگشتن به سرزمين مادري و يا ماندن در غربت است. بعضيها نميتوانند به بازگشت فكركنند زيرا ساختار اجتماعي كشورشان را مناسب نميدانند. اينها نسل اول مهاجرين هستند و اما نسل دوم كه در آنجا به دنيا آمدهاند و رشد يافتهاند نيز به سرزمين مادريشان توجه نشان ميدهند، اين توجه آنجا شدت پيدا مي كند كه شاهد رشد مسائل نژاد پرستانه در هجرت هستند. فيلمساز سعي دارد با نگاهي فلسفي و عارفانه به اين مسأاه نگاه كند. برخي معتقدند كه “ عقيلي”بيطرفانه به مسئله نگاه كرده است، اما پايان اين فيلم ده دقيقهاي به ما ميگويد چندان هم غير جانبدارانه نيست، زيرا شخصيت اصلي فيلم يك دختر دانشجوي خارجي است، كه در نهايت در تصميمش براي بازگشت تجديدنظر ميكند . عقيلي كار سينما را سالها قبل از انقلاب با سينماي آزاد آغاز كرد و سپس با ساخت چند اثر مستند براي تلويزيون ايران، سينماي دلخواه خود، سينماي مستند ، را دنبال كرد. عقيلي در سالهاي هجرت و اقامتش در سوئد چهار فيلم كوتاه ديگر هم ساخته است .“ سعيد شريفيان” يكي ديگر از فيلمسازان مقيم سوئد است كه فيلم “بچه اي درتنگنا” را به تصوير كشيده است. اين فيلم به يكي از معضلات جامعه سوئد يعني الكليسم پرداخته است، در واقع، گزارش مستند از زندگي دردآور دختر بچهاي دبستاني است كه پدر و مادري الكلي دارد كه از بام تا شام مينوشند و به سرو كله يكديگر ميزنند. شريفيان درباره علت و چگونگي ساخت اين فيلم ميگويد :«وقتي به سوئد آمدم مسئله الكليهاي روز افزون اين جامعه توجه مراجلب كرد، وجه مشتركي ديدم ميان الكليهاي اينجا و معتادان به مواد مخدر در كشور خودم، به همين جهت سعي كردم به اينها نزديك شوم و ببينم انگيزههايشان چيست ؟» كارگردان درپي تحقيق خود به زوجي برخورد ميكند كه هر دو از الكليهاي شبانه روزي بودهاند و كودكي نيز داشتهاند. درباره چگونگي نزديك شدنش به اين زوج ميگويد: «براي نزديكي به آنها خودم را شبيه آنها ساختم در كنارشان خوابيدم، و.. خلاصه يك ماهي را با آنها بودم تا توانستم اعتماد شان را جلب كنم و كليد دوربين را برنم» شريفيان در بخش ديگري از سخنان خود درباره علت پرداختن به چنين مضموني مي گويد. «قصد داشتم نشان دهم در جامعهاي كه بهشت رفاه و امنيت ناميده ميشود ناهنجاريهاي بسياري وجود دارد».“

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

سرژ (سرو ژ) مليك هوسپيان” از ديگر فيلمسازان ايراني است كه مقيم پاريس است. فيلمهاي وي بسيار انتزاعي است و از بياني شاعرانه برخوردار است. اولين فيلم او يريتزي نام دارد و داستان آن مربوط ميشود به روزهاي كمرنگ پيرمردي كه در آستانه مرگ قرار دارد و در گوشهاي دور افتاده فقط خاطرات خود را مرور ميكند.اين فيلم وفيلم ديگر هوسپيان “هنگام طلوع” به دليل تصوير پردازيهاي مطلوب و زيبا به هيچوجه نياز به ديالوگ ندارد. هوسپيان ريتم و تكنيك را خوب ميشناسد. سابقه كاري وي با همكار و دوستش “ آربي آوانسيان” نشان از تجربهها و اندوخته هاي ارزشمندي دارد، او در فيلم چشمه (1351 ) دستيار آربي بوده است. بعدها سه فيلم لندن را تمام كرده و به پاريس ميرود و به تحصيل در زمينه سينما ادامه ميدهد. سرژ درباره فيلم ميگويد: «اين فيلم نمايشي از درگيري ذهني خود من است كه شايد درگيري ديگران هم باشد وآن مسئله برخورد با مرگ است».هوسپيان نقش دين در زندگي و نهايتاً مرگ را برجسته ميداند. او طي مطالعاتي در اين زمينه در پي آن بوده است كه تداوم وتسلط دين در ارتباط با مرگ را باز شناسد، سرژ درباره “ يريتزي” ميگويد: درفيلم چهار شخصيت اصلي به كار گرفتهام ، يك كودك، يك نوجوان، يك جوان و يك پيرمرد كه هر كدام نماينده يك نسل است ومجموعه آنهاست كه زندگي را تشكيل ميدهد نقطه مركزي فيلم البته پرسشهايي است كه براي پيرمرد در بستر احتضار پيش مي آيد» براي “هوسپيان” زبان از اهميت ويژهاي برخوردار است، خصوصاً زبان فرانسه زيرا وي مجبور است براي استفاده از كمكهاي دولتي فيلمنامههاي خود را به اين زبان بنويسد. در اين باره مي گويد. «براي فيلمسازي به زبان فرانسه كافي نيست كه با آن زبان صحبت كنيم بايد بتوانيم به زبان فرانسه حس و فكرمان را بيان كنيم. خود من براي نوشتن فيلمنامههايم ابتدا آنها را به زبان فارسي و گاه ارمني مينويسم بعد به زبان فرانسه برميگردانم. وقتي به سناريو نگاه ميكنم مي بينم كه هنوز به فرانسه نيست و اين مشكل از بي ريشه بودن ما در اينجاست».
“ منصور قدرخواه” فيلمي ساخته است به نام “ خداحافظ مادر بزرگ” بازيگر اصلي اين فيلم “ جميله ندايي” است و داستان آن به قرار زير است :
مادر بزرگي به ديدار خانواده فرزند خود “ مردي چهل وپنج ساله” كه از ايران هجرت كرده است ميآيد. او انگشتري سحرآميز، يادگار سرزمين اجدادياش را براي نوهاش هديه ميآورد، انگشتري كه با لمس ميتوان آن وارد دنيايي جادويي و رويايي شد. در عالم رويا خورشيد دانايي به سراغ نوه ميآيد و او را در آسمانها پرواز مي دهد و اعتماد به نفس را در او تقويت ميكند ، حرف آخر فيلم اين است كه زندگي يك مبارزه است ، آدم يا ميبرد يا ميبازد ، آنكه مبارزه نميكند از آغاز بازنده است .خداحافظ مادربزرگ فيلمي ضعيف، قراردادي، شعاري و كليشهاي است. صحنههاي تخيلي آن هم ساختي نازل دارد .“ عاشيق ها ” فيلمي است به كارگرداني “ سعيد منافي” مقيم اتريش، وي براي ساختن اين فيلم مستند به تركيه سفر كرده است، “ عاشيق ها ” روايتي است شاعرانه از مراسم مذهبي و شعر و موسيقي عاشيقهاي علوي تركيه كه مسلماناني آزادهاند، آنان همواره از سوي بنيادگرايان تركيه مورد اذيت آزار قرار ميگيرند. چندين سال پيش به تجمع عاشيقها در“سيواس” يورش بردند وبا به آتش كشيدن هتلي كه آنان در آن جمع شده بودند سي وهفت تن از آنان جان خود را از دست دادند. عزيز نسين هم در ميان آنان بود كه جان سالم به در برد، هر چند روزگار امانش نداد و چند سال بعد دار فاني را وداع گفت. عاشيقها، همه شاعر و ترانه ساز و ترانه خوانند به موسيقي عشق ميورزند و آن را در خدمت انسان قرار دادهاند.يكي از عاشيق هاي مشهور تركيه “ پير سلطان ابدال” سروده است: «ساز من سلاح من است شعر من فشنگ من است» نكات مذكور را مي توان در فيلم مستند “ منافي” دريافت. ساخت فيلم هاي كوتاه كه مجموعاً مستند هستند ، به علل گوناگون از جمله علت اقتصادي درميان فيلمسازان جوان و حتي قديمي و با تجربه رواج يافته است، اين فيلمها غالباً از ضعفهاي متعددي برخوردارند، عمدهترين آنها كم مايه بودن است به اين معني كه، فيلمساز به دوربينش اعتماد كرده است و از موضوع مقابل آن تصوير گرفته است، الف، م، مهاجر در گفتگويي با برگزار كننده جشنواره سينماي ايرانيان مهاجر، حسين مهيني، در اين باره مي گويد: «ما در خيلي از فيلمهاي مستند شركت كننده در جشنواره چنين حضوري، حضور هنرمند در تمامي زواياي اثرش، را نميبينم، چنين چيزي البته فقط شامل فيلمهاي فيلمسازان جوانمان نميشود و حتي متوجه قديميترها نيز هست، مثلاً در فيلم “ جلاد جزيزه نوجي” كه ساخته آقاي سعيد منافي بود انگار فقط دوربين را كاشته بودند و از آقاي جلاد انگليسي خواسته بودند كه خاطراتش را تعريف كند، گاهگاهي هم غذايي بخورد و يا بخوابد يا جهت خريد به شهر برود، پس مضمون چه ميشود؟ منظورم همان تفكر است، همان جهانبينياست خودم شخصاً خيلي كنجكاو بودم كه اين فيلم را ببينم، ميخواستم ببينم با جلادي كه به قول خودش صد و چند انسان را به دار آويخته است چه كرده من فكر مي كردم كه فيلمساز به سراغ كابوسهاي او رفته به سراغ تنفر اجتناب ناپذير مردم آن شهر يا آن جزيره نسبت به قاتل هموطنانشان رفته، البته فقط اين فيلم نبود كه فاقد حضور تفكر بود فيلم هاي آقاي گلمكاني هم از اين دست بودند ، منظور جمشيد گلمكاني است،البته منظورم همان دو فيلمي هستند كه موفق به ديدنشان شدم يعني “ روياهاي يك شاعر ايراني” و “ جشن نوروز در پاريس”، اينها بيشتر به گزارش روزنامهاي شبيه بودند تا يك فيلم مستند». البته مهيني اين نگرش را نپذيرفته و اشكالات “مهاجر” به فيلم “ منافي” را ناشي از يك اختلاف سليقه دانسته است. در هرحال نظرات مهاجر درباره فيلمسازان جوان و بعضاً پا به سن گذاشته، خالي از واقعيت موجود سينماي مهاجرت نيست، هرچند تاثير مسائل اقتصادي در كيفيت فيلمها را نمي توان انكار كرد، اما اين مشكل در همه كشورها خصوصاً در كشور خودمان نيز براي فيلمسازان جواني كه مشتاق تجربه هستند وجود دارد. نزديك به بيست و دو سال است كه ايرانيان مهاجري كه پس از انقلاب هجرت كردند به كارهاي فرهنگي از جمله سينما ميپردازند، در اين مدت آنان هيچگاه كار جمعي را دنبال نكردند، حتي برگزاري سه دوره جشنواره سينماي مهاجر ايران نيز نتوانست انسجام قابل توجهي را در بين اين فيلمسازان بوجود آورد بلكه در مواردي دچار اختلاف هم شدند، در جشنوارههاي مذكور كه هر سه دوره آن در سوئد برگزار شده است. بيش از دو سوم اشخاصي كه به كار فيلمسازي اشتغال دارند شركت نكردند، البته در دوره هاي دوم و سوم به دليل تبليغات وسيعتر تعداد بيشتري شركت كردند، از جمله در دوره سوم 63 فيلم كوتاه و بلند و مستند از 52 فيلمساز مهاجر چه ايراني و چه غيرايراني به نمايش درآمد. دوره سوم جشنواره از تاريخ 5 تا 10 دسامبر1997 در وعده گاه قبلي يعني شهر گوتنبرگ (يوتوبوري) سوئد برگزار گرديد. اين دوره و دوره قبلي جشنواره از حالت اختصاصي آن بيرون آمده و به يك جشنواره بينالمللي تبديل شد، از جمله فيلمهايي كه در دوره دوم در بخش بينالمللي به نمايش درآمد فيلم “ بوف كور”( اثر صادق هدايت ) بود كه توسط كارگردان شيليايي مقيم فرانسه رائول رويز ساخته شده است. مجموعاً ميتوان گفت فيلمسازي، خصوصاً از نوع كوتاه و مستند آن هنوز در بين ايرانياني كه دل مشغوليشان فيلم و سينما است به جز چند استثنا از اعتباري كه بايد برخوردار نيست و هنوز راه درازي تارسيدن به يك پختگي وارزشمندي قابل قبول در پيشرو دارد.

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/26131

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نگاهی به سینمای ایرانیان مهاجر، رسول انبارداران' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016