قبل از هر چیز بگویم که نمی خواستم این نوشته سیاسی باشد چون من سیاسی نویس نیستم اما وقتی همه چیز زندگی ما حتا نفس کشیدن مان هم سیاسی شده است گاهی پرداختن به برخی مسائل که مستقیم یا غیر مستقیم به تنه ی اصلی سیاست مربوط می شود اجتناب نا پذیر ست . به قول شیمبورسکا :
ما بچه های این زمانه ایم / و عصر عصر سیاست ست / چه بخواهی چه نخواهی / ژن های ات سابقه ی سیاسی دارند / پوست ات ته رنگ سیاسی دارد / چشم های ات جنبه ی سیاسی دارند / سکوت ات چه بخواهی یا نخواهی / سیاسی تعبیر می شود / شعر غیر سیاسی نیز سیاسی ست / و در بالا ماهی می درخشد / که دیگر ماه نیست / بودن یا نبودن / سئوال این ست / سئوال چیست عزیزم بگو / سئوال سیاسی ست 1
می بینیم که چه راست می گوید شیمبورسکا : ماهی که در بالا می درخشد دیگر ماه نیست . این روزها دوباره بحث مبتذل و پیش پا افتاده ی « عید فطر کی است ؟ و ماه را دیده اند یا نه ؟ » ملتی را به خودش مشغول کرده و حکومت گران ما که فکر می کنند خودشان تافته ی جدا بافته اند و با همه فرق می کنند یا باید فرق کنند روز عید را روزی متفاوت با بقیه ی مسلمانان اعلام می کنند و جالب این که تمام کشورهای دور و بر این گربه ی بینوا از شمال و جنوب و شرق و غرب امروز را عید اعلام می کنند( یعنی افق ما این همه با دیگران فرق می کند ؟! ) اما در این جا چون آقای خلیفه ی مسلمین فکر می کند تنها خودش خلیفه ی تمام مسلمانان جهان ست و به صراحت این ادعا را در بوق و کرنا می کنند و می خواهد در روزی متفاوت با دیگران به امامت مسلمانان نماز عید را بخواند تا یکه دار این میدان باشد ، عید را به روز واپسین پرتاب می کند و حالا گناه این میلیون ها روزه دار که ( در روز عید که به گفته ی خود آقایان روزه گرفتن حرام ست ) روزه گرفته اند و یک ماه جان کنده اند و جوال ها و کیسه هاشان را پر از ثواب دنیوی و اخروی کرده اند و با هر ذکر و صلوات، درختی در بهشت موعود کاشته اند و جوی شیر و عسلی راه انداخته اند و با هر شب قدری صدها حور یا غلمان به غرفه فرستاده اند و از زیر اشجارش نهرها روان ساخته اند ، بماند . سر خم می سلامت شکند اگر سبویی . و تازه مومنین و مومنات هم که شب و روز این قدر به جان حکومت نق می زنند جرات ندارند خودشان به دیگر مسلمانان جهان تاسی کنند و روزه شان را بشکنند ، شاید می ترسند آن جوال ها که به زحمت پر کرده اند پاره شود و گناه احتمالی روزه گرفتن شان در عید را می اندازند گردن حکومت ( زرنگی را ببین ) و می نشینند تا حضرت آیت الله فلانی فتوا صادر فرمایند.
اما موضوعی که من می خواستم به آن بپردازم این نبود و خانم شیمبورسکا من را یاد ماه انداخت . موضوع مورد نظرم حواشی سریال شب های برره است که هر شب از تلویزیون پخش می شود . ماجرا از این قرارست که با چاپ چند مقاله ی انتقادی در برخی نشریات ، که گاه نکاتی سیاسی در آن ها به سریال می چسبانند ، دست اندرکاران این سریال که همیشه تلاش کرده اند و می کنند برنامه شان سیاسی نباشد مجبور به پاسخ گویی می شوند . بعد نشریات و روزنامه های جناح راست حکومت به سرکردگی کیهان حمله به این سریال را شروع می کنند و می گویند : این سریال جامعه ی مذهبی ما را هدف تمسخر و توهین قرار داده است و صدا و سیما باید پخش آن را متوقف کند ، این سریال مردم شریف ما را مردمی متملق و چاپلوس و ریاکار و رشوه بگیر و پول پرست معرفی کرده است و از همه بدتر این که شخصیتی هرزه و معتاد و بی کاره و ولگرد را نظام دو برره نام داده است و منظورش نعوذبالله نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده است ! این ست که در قسمت های جدید این سریال اگر دقت کرده باشید این نظام بینوا را دیگر تنها دو برره صدا می کنند . خوب سری که درد نمی کند که دستمال نمی بندند ! و در شب شادی عید فطر هم بیچاره هنر پیشه ها و عوامل تولید را مجبور کردند یک به یک بیایند جلوی دوربین و به شکلی تصنعی عید را تبریک بگویند تا وفاداری شان را به دین و ملت و دولت نشان دهند و بر آن تاکید کنند. و تازه آقای خبرنگاری هم راه افتاده به مثل دور خیابان ها و از ملت شریف نکات منفی و مثبت این سریال را جویا می شود . با خودم فکر می کردم چه زود یک چیز عادی و پیش پا افتاده در این دیار تبدیل به یک موضوع مهم و مشکل اساسی می شود . ابتدا ملت گل وبلبل که هنر و ادب و فرهنگ از همه جای شان می ریزد و حاشا که دست به کارهای زشتی چون ارتشا و سالوس و ریا و تملق و مداهنه و اختلاس بزنند! همه تب برره ای می گیرند و خودشان و کودکان شان مثل نقل و نبات کلمات و اصطلاحات برره ای بلغور می کنند و آن را بر پشت کامیون ها و وانت هاشان می نویسند تا جایی که در یکی از مدارس پایتخت و ام القرای اسلامی چند نفر از دانش آموزان که به سبک برره ای دعوا می کردند از مدرسه اخراج می شوند و یک نفرشان راهی بیمارستان . یعنی تاثیر پذیری تا این حد! بی خود نیست که با یک هفته تبلیغات مسلسل وار هر آدمی می تواند از صندوق رای مثل همان ماه مورد اشاره به در آید . و بعد هم سر و کله ی مسولان و متولیان فکر و فرهنگ و دین و اخلاق عمومی پیدا می شود که ای آقا این سریال مخرب ست و اثرات سوء و زیان بار دارد و اخلاق عمومی را فاسد می کند . نیست که در این دیار همه پاک و منزه اند و اصلن نه دزدی هست نه فساد و نه .... و حکومت گران اش همه پسر پیامبر هستند!
و تو خود حدیث مفصل بخوان از ظرفیت بالای دولت و ملت که اولی پایه های اش با شوخی و هزلی و فیلم یا داستانی به لرزه در می آید و دومی دامن عصمت اش به طنزی یا نقدی منصفانه و هنرمندانه هر چند تکراری و کلیشه ای ، آلوده می شود و بر سر ایمان اش چو بید می لرزد آن هم در دنیایی که سکسی ترین فیلم ها و تصاویر به کلیک کردنی یا باز کردن پیچ تلویزیونی به خانه ها سرازیر می شود . اما چه می شود کرد؟ باید خلق خدا را با غل و زنجیر و با پس گردنی و زور دگنک به بهشت برد.
فردا اگر نه روضه ی رضوان به ما دهند
غلمان ز غرفه حور ز جنت به در بریم
شهرام عدیلی پور
[email protected]
-------------------------------
1- قسمتی از شعر بچه های این دور و زمانه ، از کتاب آدم ها روی پل ویسواوا شیمبورسکا ، ترجمه ی مارک اسموژنسکی / شهرام شیدایی و چوکا چکاد ، تهران ، نشر مرکز ، 1376