سومِ نوامبرِ 2005
گوتنبرگِ سوئد
هنرمندِ محبوبِ هموطن، آقای پرویز صیّاد گرامی!
با سلام و آرزوی تندرستی و شادکامی و موفقیّتهای روزافزون در آفرینشِ آثارِ خلاقهی هنری در زمینهی تئاتر و سینما.
در یکی دو روزِ گذشته، چند تن از دوستان و آشنایانِ من دراین شهرِ گوتنبرگِ سوئد، تلفنی یا حضوری، خبر دادند که شما در مُصاحبه با یکی از رادیوهای محلیِ فارسیزبانِ این شهر، به نمایشِ فیلمِ «خشت و آینه» ساختهی آقای ابراهیم گلستان، بدونِ اجازهی سازندهی فیلم، توسطِ «گروهی» در اینجا، اعتراض کردهاید.
از آنجا که من تا خودم حرفی را نشنوم در درستی آن تردید میکنم، پُرسوجو کردم و دریافتم که این مُصاحبه در کُدام رادیو، توسطِ چه کسانی و در چه زمانی انجام شده است.
خوشبختانه برنامههای اینگونه رادیوها آرشیو میشود. بهلُطفِ دوستی، توانستم نُسخهای از مُصاحبهی شما را از آرشیو رادیوهای محلی به دست آورم و بادقّت، چند بار آن را گوش کنم.
اگر شما هم خواستید حرفهای خود را بشنوید، میتوانید به این نشانی اینترنتی مُراجعه بفرمایید:
http://194.145.249.133/mp3/dost/sedaye-dost-sayad.rm
همچنین خوانندگانِ این نامهی سرگُشاده نیز ازاین طریق، امکانِ شنیدنِ حرفهای شما را دارند تا من تنها به قاضی نرفته باشم.
اگر حضرتعالی چنین حرفهایی را به خودِ من میگفتید، طبیعی است که توضیحاتم را بهعرض میرساندم، یا اگر این سخنان در محفلی خصوصی بر زبانِ شما جاری میشد و سپس من میشنیدم، چنین نامهای را به شکلِ خصوصی برایتان ارسال میداشتم، اما چون بیاناتِ شما در یک رسانهی گروهی مطرح شده و عدّهای آن را شنیدهاند، تصور میکنم به من حق میدهید که توضیحاتم را به صورتِ نامهای سرگُشاده بهعرضِ جنابعالی و دیگر هموطنانم برسانم.
پیش از هر چیز، لازم است بگویم که دلیلِ نوشتنِ چنین نامهای فقط و فقط این است که من برای «پرویز صیّاد» و کارهای هنریاش در زمینهی سینما و تئاتر، ارزش و احترام قائلم، وگرنه من دیگر مدّتهاست به چنین افتراها و شایعاتی، از زبانِ مُشتیِ وامانده و بیکاره و تنگنظر و بیجُربُزه، عادت کردهام و اصلاً هم برایم مُهم نبوده و نیست که اینگونه اشخاص چه میگویند و چه میکنند و چرا دچارِ چنین حقارتهای تهوعآوری شده و میشوند.
شما هُنرمندید، آقای صیّاد! زندگی و کارهای شما در طولِ این سالها، چه در ایران و چه در سراسرِ جهان، نشان داده است که یک دَم از آفرینش دست برنداشتهاید و خوشبختانه همچنان کوشا و فعّال هستید. شما نیازی به دروغ ندارید.
من این نامه را فقط برای روشن شدنِ ذهنِ هوشیارِ شما و هموطنانِ شرافتمندم مینویسم؛ وگرنه من اگر بخواهم به یاوهگوییهای واماندگانی که متأسفانه بویی از شرافت نبردهاند پاسخ بدهم، باید کار و زندگیام را رها کنم و مثلِ ایشان موذیگری و ناراستی پیشه کنم و صبح تا شب، مشغولِ تیشه دادن و ارّه گرفتن باشم. شما بهتر میدانید که آنوقت، فُرصتی برای کار کردن باقی نمیماند؛ من هم که بیکار و بیعار نیستم.
فکر نمیکنم هیچکس در هوش و ذکاوت و نکتهبینی شما تردید داشته باشد. من حیرت میکنم که شما با اینهمه هوشیاری، چگونه متوجهِ پوست خربُزهای که این اشخاص زیرِ پایتان گذاشتهاند، نشدهاید؟!
به شما میگویند که: کس یا کسانی در گوتنبرگِ سوئد، «خشت و آینه» ابراهیم گلستان را نمایش دادهاند.
شما نمیپرسید: این کس یا کسان کیستند؟ چرا، کُجا، چه زمان و چگونه این فیلم را نمایش دادهاند؟
به شما تلقین میکنند که: این نمایش بدونِ اجازهی سازندهی فیلم (آقای ابراهیم گلستان) برگُزار شده است و معلوم نیست این نُسخه را از کُجا، کِی و چگونه به دست آوردهاند.
شما که اینهمه هوشیارید نمیپرسید: چرا یکی یا گروهی از هموطنانِ شما اینقدر بیپرنسیپ هستند که دست به چنین کاری میزنند؟
مظلومنمایی میکنند و مینالند که: «خشت و آینه» را به فستیوالِ بینالمللی و دنیا خانه آنهاست ندادهاند و آن را حتماً در انبارِ منزلشان پنهان کردهاند و رویش خاک ریختهاند!
آنوقت، شما نمیپرسید: آیا آقایان و خانمهای دستاندرکار ازاین کس یا کسان اصلاً این فیلم را خواستهاند که آنان ندادهاند؟ وانگهی، فیلمی که چهل سال پیش در ایران ساخته شده، چه ربطی میتواند به چنین فستیوالهایی داشته باشد؟
شما که هنرمندِ نامآور و بزرگ و محبوبِ ما ایرانیان هستید، آقای پرویز صیاد! چرا ازاین سخنچینان و هیزمکشانِ وامانده و مظلومنما نخواستید نام و نشان و نُمره تلفن این کس یا کسان «خبیث» و «بیپرنسیپ» را به شما بدهند؟ (در شهرِ کوچکی مثلِ گوتنبرگ، آیا یافتن چنین کس یا کسانی کارِ نامُمکنی بود؟) چرا دستور نفرمودید این کس یا کسان که دست به چنین عملِ شنیعی زدهاند، بیایند خدمتِ حضرتعالی تا جریان را از زبانِ آنان هم بشنوید و اگر تشخیص دادید که ادعا و اتهامِ این آپاراتچیها و «صدا و سیما»دارها صحیح است و این کس یا کسان مُقصرند، آنان را تنبیه کنید و نصیحتشان بفرمایید تا دیگر چنین کارهای نادرستی نکنند؟
(لازم است همینجا توضیح بدهم که «آپاراتچی»گری و رادیو و تلویزیونداری، مثلِ هر شغل و کارِ دیگری، در جای خودشان و به شکلِ درستشان، کارهایی هستند شرافتمندانه؛ آپاراتچی فیلمِ زیبای «سینما پارادیزو» را مگر ممکن است کسی از یاد ببرد؟ من قصدم کوچک شمُردنِ این مشاغل نیست. اِشکالِ کار دراین است که کسانی حتا چنین مشاغلی را هم بلد نیستند و آنها را آلوده میکنند، اما در عوض، تا دلتان بخواهد ادعا دارند!)
تصدیق بفرمایید که از هنرمندِ باهوش و نکتهبینی چون شما به هیچ وجه انتظار نمیرفت به چنین دامچالهای فروبیُفتید.
حضرتعالی از کُجا و چگونه آنقدر مُطمئن بودهاید که آن «گروه» بدونِ اجازه، «خشت و آینه» را نمایش دادهاند که در مُصاحبهتان، دو بار این حرف را تکرار میفرمایید؟
شما که با آقای ابراهیم گلستان همکار بودهاید و با ایشان دوست هستید و حتماً نشانی و شماره تلفنِ ایشان را دارید، چرا از ایشان نپرسیدید تا به شما بگویند که از ایشان اجازه گرفته شده است یا نه؟ و آنگاه صحیح و عادلانه قضاوت بفرمایید...
در اینجا، صرفاً محضِ اطلاعِ حضرتعالی و هممیهنانِ شرافتمندم، عینِ جریانِ نمایشِ «خشت و آینه» را مینویسم تا دستِکم یکجا ثبت شود و شما بدانید که حقیقت چگونه و از چه قرار بوده است.
امیدوارم پس از خواندنِ این نامه، حداقل نصیحتِ دوستانه، مُشفقانه، پدرانه و برادرانهی خود را ازاین هیزمکشانِ دامگُستر دریغ نفرمایید؛ باشد که دَمِ گرم شما در دلِ سیاه و سردِ اینان اثر کند و کمی بفهمند و در آینده، دیگر چنین موزمار بازیها را تکرار نکنند. (اگرچه من مدّتهاست از اِصلاحِ اینگونه افراد نااُمید شدهام، زیرا اینان نمیخواهند بفهمند، چراکه «فهمیدن» به نفعشان نیست.)
در ضمن، میتوانید بهشان اطمینان بدهید که من و دوستانم آنقدر کار داریم و گرفتاریم که نه میخواهیم و نه اگر هم احتمالاً خواسته باشیم، فُرصت میکنیم که به اُموراتِ تخصصی ایشان که همانا آپاراتچیگری و «صدا و سیما»چرخانی است، روی آوریم. میدانم، اینان فقط نگرانِ کساد شدنِ دکانها و بازار خود هستند. لطفاً بهشان اطمینانِ خاطر بدهید تا از نگرانی بیرون بیایند.
*
حدودِ شش ماه پیش، دوستی از ایران نُسخهای ویدئویی از فیلمِِ«خشت و آینه» ساختهی نویسنده و فیلمسازِ بزرگِ ایران ابراهیم گُلستان را برایم فرستاد. این نُسخهی «وی. اچ. اس» با سیستمِ «اِن. تی. اِس. سی» (سیستمِ ویدئویی آمریکا) ضبط شده بود و این دوستِ من گویا آن را از دوستی در آمریکا گرفته بود.
من که این فیلمِ زیبا را اولبار همان چهل سال پیش دیده بودم و دراین فاصله، چه در ایران و چه در بیرون از ایران، موفق نشده بودم به نُسخهای با کیفیّتِ نسبتاً خوب از آن دست یابم و هرچه دیده بودم (از جُمله نُسخهی ویدئویی آن که در یکی از مغازههای همین شهر گوتنبرگ موجود است و اجاره داده میشود)، ناقص و آشفته بود و تصویرها ناروشن و صداها بد، بسیار خوشحال شدم که به نُسخهای با کیفیّتِ تصویری نسبتاً خوب دست یافتهام. پس با شوق و علاقه، به تماشای آن نشستم و لذّت بُردم.
دوستانم باخبر شدند و پیشنهاد کردند که یک شب، دورِ هم جمع شویم و «خشت و آینه» را روی پرده تماشا کنیم.
با یاران و اعضای انجمنِ فرهنگی هنری «خانه هنر و ادبیاتِ گوتنبرگ» مشورت کردیم و قرار شد پیش از تعطیلاتِ تابستان، فیلم را در سالنی نمایش بدهیم تا دیگر دوستدارانِ فیلم و سینمای خوب و باارزش دراین شهر هم بتوانند این کار را ببینند و همچون ما لذّت ببرند.
و این کاری است که البته گاهگُداری دراین شهرِ گوتنبرگ انجام میدهیم؛ فیلمِ خوبی اگر به دستمان رسید، با سازندهاش تماس میگیریم، او را در جریان قرار میدهیم و اگر به ما اجازه داد، آن را به نمایش میگذاریم. (تا کنون، موردی نبوده است که فیلمسازی به ما اجازه نداده باشد؛ همه به ما محبّت دارند.)
اینبار هم من موظف شدم اجازهی نمایش این فیلم را از آقای ابراهیم گلستان بگیرم.
شماره تلفنِ آقای گلستان را داشتم، اما ترجیح دادم تقاضای خود را به شکلِ مکتوب خدمتِ ایشان بفرستم. پس نامهای برای نویسنده و فیلمسازِ بزرگِ هموطنم که سالهاست ساکن انگلستان هستند نوشتم و ضمن معرفی خود و نیز انجمن خودمان، توضیح دادم که اگر اجازه بفرمایند این فیلمِ ایشان را یک بار در سالنی، برای علاقمندان، نمایش بدهیم. و نیز توضیح دادم که این نمایش جنبهی انتفاعی ندارد و نهایتاً عدهای خواهند آمد و درآمدِ مُختصرِ حاصل از فروشِ بلیت، صَرفِ پرداختِ اجاره و هزینههای دیگر خواهد شد.
چون نشانی پُستی آقای گلستان را نداشتم، پاکتِ نامه را برای دوستِ نویسندهام داریوش کارگر که در شهرِ اُپسالا زندگی میکند فرستادم و از او خواهش کردم که نامهی مرا برای آقای گلستان ارسال دارد.
چند روز بعد، آقای ابراهیم گلستان محبت کردند و به منزلِ من تلفن کردند که من نبودم. به کتابفروشی هم زنگ زده بودند که هنوز نرسیده بودم. در نتیجه، من به ایشان تلفن کردم.
گفتند که چنین نمایشی دیگر اجازه نمیخواهد، آنهم فیلمی که چهل سال پیش ساخته شده.
گفتم که من و دوستانم به اصولی پایبند هستیم و هیچگاه بدونِ اجازهی فیلمسازی، کارش را نمایش نداده و نمیدهیم. و برایشان دردِ دل کردم که چگونه هموطنانِ تلویزیوندار در آمریکا و شهرهای اروپا، بارها و بارها، کارهای مُستندِ خودِ مرا بدونِ اطلاع واجازه و حتا به شکلِ ناقص نشان میدهند و ککشان هم نمیگزد!
از کیفیّتِ تصویر و صدای فیلم پرسیدند که گفتم نسبتاً خوب است.
پرسیدند آیا دراین نُسخه، نمای میوهفروشیهای سبزهمیدان و نیز نمای هاشم و تاجی جلوِ مسجدِ سپهسالار هست یا نه؟ که گفتم بله، هست.
گفتند که نُسخهای کامل با کیفیتِ خوب دارم که الان نزدِ کسی است در ایتالیا که اگر صبر کنی، وقتی به دستم رسید برایت میفرستم.
از ایشان تشکر کردم و گفتم که راضی به زحمتشان نیستم و همین نسخه هم خوب است.
صحبتهای دیگری هم کردیم و نشانی پُستی ایشان را گرفتم تا یکی دو تا از کتابهای خودم را خدمتشان بفرستم. و روزِ بعد، همراهِ نامهای، کتابها را فرستادم. چندی بعد، آقای گلستان محبت کردند و برایم نامهای نوشتند و رسیدنِ کتابها را اطلاع دادند.
پس از کسبِ اجازه از ایشان، اطلاعیهی زیر را نوشتم و برای بیشترِ رادیوهای محلی شهرِ گوتنبرگ و نیز رادیو دولتی «پژواک» که در تمامِ سوئد و کشورهای دیگر اسکاندیناوی شنیده میشود و نیز برای چند سایتِ اینترنتی (از جمله «گویا نیوز»، «ایرانِ امروز»، «اخبارِ روز» و...) فکس و ایمیل کردم.
رادیو پژواک اطلاعیه را خواند و بیشترِ رادیوهای محلی همین شهر هم مثلِ همیشه لطف کردند و حدود دو سه هفته، هر روز، این اطلاعیه را خواندند و سایتها هم آن را درج کردند. (تا همین یکی دو هفته پیش، این اطلاعیه در بخشِ رویدادهای فرهنگی هنری این سایتها بود و اکنون هم علاقمندان میتوانند آن را در آرشیوِ همان سایتها بیابند و ببینند).
BOKARTHUS
«خانه هنر و ادبیاتِ» گوتنبرگ
با همکاری آ.ب.اِف
یکی از بهترین فیلمهای تاریخِ سینمای ایران را به مناسبتِ چهلمین سال ساخته شدنِ آن، نمایش میدهد:
خِشت و آیینه (1344)
فیلمنامهنویس، کارگردان، تدوینگر و تهیهکننده:
ابراهیم گُلستان
بازیگران:
ذکریا هاشمی، تاجی احمدی، مهری مهرنیا، جلال مقدم، پرویز فنیزاده، منوچهر فرید، محمدعلی کشاورز، جمشید مشایخی، پری صابری و اکبر مشکین.
زمان: جمعه 10 یونی 2005، ساعتِ هفت بعدازظهر
مکان: فولکت هوسِ هامارکولن
1. این نمایش از روی نسخهی ویدئویی با کیفیتِ خوب و بااجازهی سازندهی فیلم، آقای ابراهیم گلستان، همین یکبار برگزار میشود.
2. برنامه سرِ ساعتِ اعلامشده آغاز میشود.
تلفن:
031-15 22 77
073-951 36 07
Email: nzeraatihotmail.com
نشانی خانه هنر و ادبیات:
پلان تاژ گاتان، شماره 13
Plantagegatan 13
*
روزِ جُمعه دهم ژوئن 2005، فیلمِ «خشت و آینه» با حضورِ سی و هفت هشت نفر از دوستدارانِ سینما، روی پرده به نمایش درآمد و حاضران از تماشای آن بسیار لذّت بُردند. همگی راضی بودند و از «خانه هنر و ادبیات» تشکر کردند و خواستند که اینگونه برنامهها بیشتر برگُزار شود.
*
این بود ماجرای نمایشِ فیلمِ «خشت و آینه» ساختهی ابراهیم گلستان در شهرِ گوتنبرگِ سوئد که اصلاً تصور نمیکردیم اینهمه باعثِ رنجش و حسادت و عذابِ بعضی هممیهنانِ غیور شود!
آقای پرویزِ صیّاد!
من هرگونه توضیح دیگری را نالازم میدانم. تصور میکنم اکنون شما میتوانید بهدرستی قضاوت بفرمایید.
شما پنج ماه پیش دراین شهر و این کشور نبودهاید. حتماً در لُسآنجلسِ کالیفرنیا تشریف داشتهاید و سخت مشغول کار بودهاید و مُسلماً فرصت نداشتهاید به آن سایتهای اینترنتی سری بزنید تا اطلاعیهی ما را مُلاحظه بفرمایید. مطمئنم اگر این اطلاعیه را دیده بودید، در پاسخِ این اشخاص میفرمودید که: چگونه ممکن است کس یا کسانی بیایند در اطلاعیهشان به دروغ، ادعا کنند که از سازندهی «خشت و آینه» (آقای ابراهیم گلستان) اجازه گرفتهاند؟ آنهم اطلاعیهای که از طریقِ اینترنت، در معرضِ دیدِ همهی فارسیزبانان، در سراسرِ جهان قرار گرفته و بعد هم در آرشیوها باقی خواهد ماند؟!
نه تنها شما که هرکس دیگری هم این اطلاعیه را میدید یا میشنید، به همین نتیجه میرسید؛ مگر اشخاصِ مُغرض و بُزدل که اتفاقاً رادیو و تلویزیوندار هم هستند و به رادیوها و رسانهها نیز دسترسی دارند و اگر ریگی به کفش نمیداشتند یا ذرّهای صداقت و شرافت در وجودِ ذیجودشان بود، میتوانستند دراین پنج ماهه، از خودِ ما بپرسند که آیا این نمایش با اجازهی سازندهی فیلم بوده یا بدونِ اجازهی ایشان؟ البته که من و دوستانم به چنین افرادِ پُرسشگر و کُنجکاو (نمیگویم فضول) مُحترمانه و مُتمدنانه پاسخ میدادیم تا روشن شوند و به ایشان نمیگفتیم که: به شما چه مربوط است؟ مگر شما وکیل و وصیِ آقای ابراهیم گلستان هستید؟
اما اینان که انگار دروغ با جان و سرشتشان درآمیخته و مصداقِ صادقِ این ضربالمثلاند که: «کافر همه را به کیشِ خود پندارد»، پنج ماه بُزخو میکنند، در پَس و پَسله، تُهمت و افترا میتنند، شایعهپراکنی میکنند تا فرصتی پیدا شود و دستِ علیلشان به دامنِ هنرمندی چون شما برسد و دیگِ دروغ و دغلهاشان را به قُلقُل درآورند تا به خیالِ خام و حقیرِ خودشان، من و دوستانم را از چشمِ شما بیندازند... غافل از اینکه آفتابِ راستی و درستی و حقیقت را نمیتوان با چادرِ سیاه و پوسیدهی ذلت و حقارت و عُقدههای سرکوفته پوشاند و از درخشش بازداشت.
آخرین نکته را هم بگویم و بیش ازاین مُصدعِ اوقاتِ شریف نشوم:
با تمامِ این تفاسیر، نه تنها اینها، که هرکس دیگر، اگر از من و دوستانم میخواست که این فیلم را برای نمایش در اختیارشان بگذاریم، بدونِ هیچگونه تنگنظری و بُخل، آن را بهشان میدادیم؛ روشن است که البته با کسبِ اجازه از آقای ابراهیم گلستان سازندهی فیلم.
برایتان شادکامی و پیروزی و تندرستی و عُمرِ طولانی همراه با عزّت آرزو میکنم.
دوستدار
ناصر زراعتی
nzeraatihotmail.com
متنِ این نامهی سرگشاده را از چهارشنبه نُهم همین ماه نوامبر میتوانید در اینجا، از برنامهی رادیویی «صدای دوست» بشنوید:
www.paya.se