همراه با ترانه «اسب سفيد من»
در رابطه با مقاله: کجا شاهنامه آخرش خوش است؟
هموطن عزیزی نوشته بودند :
«من ایران را خیلی دوست دارم و از عرب ها هم خوشم نمي آید، اما چه جور می شود دستور زبان عربی را سیبویه ایرانی نوشته باشد؟!
به عقل جور در نمی آید... »
با تشّکر از دوست خردمندی که به درستی پاسخ داده بودند :
« سیبویه ایرانی الاصل بود... و تاثیر دانشمندان ایرانی در زبان عربی و فرهنگ جهان اسلام بسیار زیاد بوده و کتب متعددی در این باره نوشته شده است... »
ــ اجازه می خواهم نکات زیر را هم اضافه کنم :
• ۱- از سال ۳۱ هجری که چراغ «یزدگرد» در گردباد افتاد، تا سال ۱۲۹ هجری که ابومسلم پرچم مقاومت را در دست گرفت، حدود یک قرن جامعه ایرانی همچون صاعقه زده ها گیج و ویج بود، اما کم کم «درد»، درد ِتحقیر و غمهای عزیزی که قدمش مبارک باد به دادش رسید و تکانش داد و در برابر عَرب زدگی و دجالانی که در جلد ِاسلام رفته بودند ــ قد عَلم کرد.
• ۲- نیاکان ما برای رهائی از دست اعراب و نیز، ترکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمی، و سپس مغول و تاتار ... از قیام ابومسلم تا آخوندبازی های دوران صفویه ، ۸۰۰ سال ! بیچارگی کشیدند و مبارزه کردند تا ایرانی بمانند و به بیگانگان تسلیم نشوند... چه «حلاّج» ها که بر دار نرفت و چه «عین القضات» ها که شمعآجین نشد...
بعد از صفویه که خود به قول فردوسی «یکی داستانیاست پُر آب چشم» ــ بماند...
• ۳- در برابر ستمگران، قلم شمشیرها را صیقل داد و مقاومت فرهنگی و علمی نیز، متجاوزان را سر جای خود نشاند.
فرهیختگان ما قلم را چون چراغی یا سلاحی به دست گرفتند تا زبان فارسی آخوندیزه و زغنبوت نشود! تا به جای مدح و چاپلوسی، و لُنگانداختن در برابر اشغالگران، نه تنها فرهنگ خویش را پاس دارند، در زبان علمی آن روز یعنی عربی هم حرف اول را بزنند و در برابر دشمن سینه سپر کنند.
فرهنگورزان ایرانی در پرتو شایستگی های خویش، موقع و مقام رهبری کسب کردند و در بسیاری از زمینه های علمی و فنی و هنری، دو جریان مهم زبانی پدید آوردند:
الف: علمی کردن زبان عربی که نه فقط زبان تازیان، بلکه زبان قرآن بود.
ب: گسترش زبان فارسی در حوزه زبان عربی که در شرائط آن روزگار، کار حضرت فیل بود!
ایرانیان برای تهیّه فرهنگنامهها (دیکشنری ، و...) دست به کار شدند و تدوین کتب صرف و نحو را نیز سر و سامان دادند.
غیر از سیبویه ــ صاحب بن عباد، میدانی نیشابوری، ابونواّس اهوازی، ابوالفتح بُستی، طغرائی اصفهانی، عبدالحمید بن یحیی، بدیع الزمان همدانی، ابوبکر خوارزمی، ثعالبی، ابن عمید، مهیار دیلمی، ابوالمظفر ابیوردی، و محمد بن جریر طبری ...از جمله ایرانیانی هستند که بار زبان و ادبیات عرب را آگاهانه به دوش کشیدند و کتاب های لغت عمده اوائل و اواسط عصر اسلامی را تدوین کردند و برای صرف و نحو زبان عربی و حتی ویژگی ها و فصاحت آن کتاب نوشتند.
زبان شناسان ایرانی نثر زبان عربی را که پیش از اسلام غالباً جمله های کوتاه بود، با بهره گیری از اسلوب نثر پهلوی ، کمال بخشیدند و به عربها نشان دادند که نثر «مرسل» و ساده بهتر از عبارات بی محتوای قلمبه سلمبه است که نویسنده برای خودنمائی سر دست می گیرد.
آنان شعر عربی را از حالت ابتدائی هم به مدار بالاتری کشیدند.
ایرانیان که به ادبیات پهلوی عصر ساسانی پشت گرم بودند، از ارزش زبان دَری که فرزند زبان پهلوی بود، غفلت نکردند و توانستند برخی شاهکارهای ادبیات جهانی را به زبان خودمان خلق کنند. در برابر آسیبهائی که زبان فارسی به دلیل هجوم بیگانگان دید، فرهیختگان ما به فارسی کردن اصطلاحات علمی همت گماشتند، کار ارجمندی که هم اینک نیز امثال استاد داریوش آشوری، و... به آن مشغولند.
در آنزمان ابوعلی سینا دانشنامه علائی را نوشت و ابوریحان «التفهیم» را که به غیر از عربی، به فارسی هم درآورد. ناصر خسرو نیز در «زادالمسافرین» از آنان تقلید کرد...
این کارهای طاقتفرسا را کسی از سر بیکاری ! یا برای تفنّن و تفریح ! انجام نمی دهد، افراد «بیغمشاد ِ بیدرد» اصلاُ نمیتوانند گردش بگردند، سرگیجه می گیرند !
این کارها کسانی را می خواهد که به معنی واقعی کلمه فرهنگ و میهن خویش را دوست داشته باشند و احساس مسئولیت کنند. اینگونه بود که شاهنامه خلق شد، یا امثال رودکی و مولوی و سعدی و «ابوالفضل بیهقی» به میدان آمدند و قلم های «دو بهم زن ِ» نجس و چاپلوس از چشمها افتاد...
• ۴- ما گل بی عیب نبوده و نیستیم. طاقچه بالا نگذاریم و فیس و افاده نیآئیم. هنر نزد ایرانیان نیست و بس ! اما...، امّا نیاکان ما حتی برای اعراب که «دعوت همه به اسلام» را به «تحمیل اسلام بر همه» آلودند ــ کتاب گرامر نوشتند! و این یک روکم کنی پُر معنا بود.
در فرهنگ و هنر جهان نقش ایران (ایران تاریخی، نه آنچه با مرزهای جغرافیائی فعلی می شناسیم) ــ معلوم است و هیچ اشغالگری نمی تواند انکار کند. بوش و بلر هم بارها اعتراف کردهاند.
• ۵- سيبويه اثر معروفی در علم « نحو » دارد به نام « الکتاب » . (التعريف بطبقات الامم، «تاريخ جهانى علوم و دانشمندان تا قرن پنجم هجرى» نويسنده: صاعد اندلسى صفحه ۱۸۳)
این اثر جاودانه در فن خود در ردیفِ «مجسطى ِبطلميوس» در هيئت، و «منطق ِارسطو»، در منطق صورى، تلقى شده و بارها در پاريس و برلين و كلكته و مصر به چاپ رسیده است.
• ۶- طبق تحقيقات زبانشناس معروف « رابينز رابرت هنري . Robins Robert henry » ، زبان عربي اولين زباني بود که در اواخر سده هشتم ميلادي از نظر دستورنويسي و گرامر رشد فراوان کرد و براي نخستین بار کتاب زبان «سيبويه» که در نوع خود تازه بود بر سر زبان ها افتاد. اعراب همه جا می گفتند «سیبویه» خودی نیست. از «موالی» است! عجم است!
• ۷ - فرهنگورزان عرب نیز مینویسند که نام «سيبويه» از میوه « سیب » گرفته شده، (سیب – بو – یه)
آنها بر این باورند که دانش «نحو»، از فارس به وسيله سيبويه ایرانی آغاز شده است.
البته برخی اعراب از او دل خوشی ندارند. کتاب سیبویه را دکتر «إبراهيم عوض» در کتاب « لتحيا اللغة العربية.. يعيش سيبويه » و نیز «زكريا أوزون» در کتاب « جناية سيبويه » و «أبو حاتم سهل بن محمد بن عثمان السجستاني»، در کتاب:
«تفسير غريب ما في كتاب سيبويه من الأبنية»
و... نقد کرده اند.
• ۸ - سيبويه براي حروف عربي به توصيف آواشناختي تازه اي راه بُرد . این توصيف به مراتب پيشرفته تر و کمال يافته تر از علم آواشناسي غربي چه در دوره معاصر سيبويه و چه دوره هاي پيشين بود.
• ۹ - جدا از سیبویه و روزبه - المقفع- که کتاب کلیله و دمنه را از زبان پهلوی به عربى ترجمه کرد و آخر عاقبت هم منصور خلیفه عباسی جانش را گرفت ــ تقريباً همه كسانى كه در كتاب هاى تاريخ علم نحو و احوال نحويان به عنوان بنیانگذار اين دانش شناخته شدهاند، ايرانى بودند. همچنین، يكي از فرهنگ نامههاي مهم عربي را «خليل بناحمد» كه هموطن ما است نوشته، بعد از «احمد» هم مهمترين كتابهاي لغت توسط ايرانيان تهیّه شده است.
استاد برجسته لغت، « صاحب قاموس المحيط »، فيروزآبادی، غزالى، رازى و ابن رشد همه ایرانی هستند.
ابو حنیفه بزرگترین فقیه اهل تسنن، ایرانی است. نه تنها «مسلم»، «محمّد بن اسماعیل بخاری» نیز که بزرگترین مُحدث اهل تسنن بشمار می رود، ایرانی است. «زمخشری» مفسّر معروف، ابوعبیده، و «واصل بن عطا» (از متکلمین) نیز، نه عرب بلکه ایرانی هستند.
«بشكست» نحوى، از استادان زبان عرب كه اوائل قرن دوم هجرى در مدينه زندگى مىكرد، ايرانى بود. عبدالرحمان بن هرمز، نصربن عاصم، عنبسة الفيل ، عبدالله بن ابىاسح، عيسىبن عمر ، و معاذ بن مسلم الهراء، كه گفتهاند: « و هو اول من وضع التصريف» ــ همگى (بر خلاف اسامی عربیاشان) ايرانى بودند... در رابطه با دانش نحو عربى، كتاب هائی چون «الجامع» و «المكمّل» را هم آریائیها نوشتهاند... این مسئله وقتی اهمیت دارد که بیاد بیآوریم میهن ما در اشغال بیگانگانی است که گرچه از محمد و علی صحبت می کنند اما نخوت ابوجهل و اشرافیت ابوسفیان در تار و پودشان پیدا است، زندانها را از امثال قرمطیان و علویان پُر کرده اند و آمده اند روح و جان ایرانی را هم همانند تیسفون و مدائن و خراسان...، قبضه کنند و به ریش ما بخندند ! اما حتی فوت و فن زبان شان را هم ما در می آوریم...
• ۱۰ - زندهیاد دکتر غلامجسین مصاحب که سال گذشته در مورد او دو مقاله تحقیقی زیر را نوشتم:
يادی از دکتر غلامحسين مصاحب و فرزند شريفش دائره المعارف
دائره المعارفها، شناسنامه حقيقی يک ملت اند
ــ در صفحه ۱۳۹۶ کتاب مزبور ، سیبویه را معرفی نموده و ازجمله اثر او را «نخستین و معتبرترین کتاب در «نحو» میشمارد.
الآن ساعت ۴ نیمه شب است. بعد از روزی پُرکار و خستهکننده، در حالیکه چند ساعت دیگر «روز از نو، و کار از نو» آغاز می شود ــ چرا این همه بیدار مانده ام؟ مگر «سیبویه» کیست؟ تازه ــ
گیرم «سیبویه» بود فاضل
از کوشش او تو را چه حاصل؟
واقعش این است که ما از «روزبه» و «سیبویه» نیز ایستادگی می آموزیم . مگر نه اینکه ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد؟
مگر نه اینکه امثال «فوکومایو» و کپیهای وطنیاشان، شب و روز جار می زنند:
تاریخ؟ فاتحه مع الصلوات !
ایدئولوژی؟ بیانداز در سطل آشغال !
آرمان خواهی و فداکاری؟ خدا بیآمرزدش، فی نی تو !...
«اسب ِ من، اسب ِ سفید ِمن، به تندی زین بیراهه بگذر»
هنوز زنجیر محنت نگسسته و از مرز و بوم غم نگذشته ایم! هنوز ایران ما غرق در بلا است و نوادگان «سندی بن شاهک» و «حجاج بن یوسف» از پستان دین شیر دنیا می دوشند...
مگر نه اینکه در این شب های تار، قلم قرشمال نوکران استعمار و ارتجاع، بذر یأس می کارد و در چشم صبح خاک می پاشد؟ مگر نه اینکه سنگها را بسته اند و سگها را رها کرده اند.
در برابر تندباد عصر جدید، که طالبان نفت و دلار، دَم به دَم «راهبندان» ایجاد می کنند و برچسب می زنند ــ فریاد ابوالقاسم فردوسی، شمشیر ابومسلم خراسانی، رندی حافظ شیراز، طنز عبید زاکانی و شبزنده داری «سیبویه»... همه انگشتان یک دست اند و باید با هم بر سر خصم بکوبند...
اذا الشعب يوما اراد الحياة
فلابد ان يستجيب القدر ،
ولابد لليل ان ينجلى
ولابد للقيد ان ينكسر
هنگامی که خلقی برای آزادی بپا خیزد، از درون شب تار میشکوفد گل صبح، زنجیرها یکی بعد از دیگری می شکند. باید بشکند...
از اينجا ترانه «پوران» و «ويگن» را کليک کنيد.
«اسب سفيد من، به تندی زين بيراهه بگذر»
***
در مورد «سیبویه»، توضیح دائرهالمعارف فرانسه، بریتانیکا، و یک تحقیق کوتاه به زبان آلمانی و عربی را در زیر آورده ام که البته نکته تازه ای ندارد. ضمناً شهرت سیبویه «ابو بشر عمرو بن عثمان ابن قنبر» است. تاریخ تولد و وفاتش را نمی نویسم چون وفات اورا بعضی ۱۶۱ هجری و شماری ۱۹۴ هجری نوشتهاند ودقیق نیست. البته نسبت به مضمون کار او چندان هماهمیت ندارد.
***
اینگونه نوشته ها دقّت ویژه می خواهد و گاه برای درستی یک کلمه یا جمله ساعت های مدید وقت می گذارم، با این حال پوزش میخواهم که حوصلهاتان را سر بُرد!
***
توضیح دائره المعارف بریتانیکا:
Abu Bashar "Amr ben "Usman, of Baiza, a suburb of Shiraz, was one of the eminent Arabic grammarians, and his book, called "Alkitab", is the most comprehensive and celebrated treatise on Arabic grammar, and it has been translated into various languages and printed. His death is dated between 778 and 798 A.D. The grave of this eminent scholar is in the district of Sang-i-Siyah…
***
توضیح دائرهالمعارف فرانسه: