ضربه زند به قلب شب ؛ مشت طليعه دار تو
تا كه دوباره بشنود ؛ طفل زمان شعار تو
مي شكند حصار غم ؛ از نفس سپيده دم
باز در آيد از قفس ؛ كودك انتظار تو
نظم كهن فرو فكن ؛ تركه به خواب تن بزن
حفظ حقوق و شأن زن ؛ پرچم افتخار تو
بار ستم به دوش زن ؛ نيست سزاي زيستن
بين كه جهان چه مي كشد ؛ از غم روز گار تو
چشمة كوثر خدا ؛ گوهر عرش كبريا
نيست چنين زني مگر ؟ ضامن اعتبار تو
جلوة مهر مادري . در تو ؛ نشان ديگري
اي همه در ستايش از ؛ زحمت بي شمار تو
نهضت جنبش زنان ؛ بسط عدالت جهان
نيست عدالتي . مگر ؛ دل به دهد به كار تو
داريوش لعل رياحي
2006/03/06
[email protected]
نگين حلقة حسن
اگر چه غرق حجاب است ؛ قله هاي تنت
سرود وسوسه خواند ؛ سراسر بدنت
تو خود تجسم نوري ؛ به يك نظر پيداست
كه چشم كور حسودان ؛ كشيده در كفنت
كجا غضب به تو راند ؛ حبيب نيك سرشت
كه پنجه اش همه جان بوده ؛ وقت ساختنت
نگين حلقة حسني ؛ به تارك دو جهان
كه از قصاص خطايي ؛ دو پاره شد وطنت
چگونه بر تو ببندد ؛ در سراي نخست
كه صبر عرش سرآمد ؛ براي آمدنت
اگر كه حسن ملايك ؛ نبود در تو عيان
فقيه خيره نمي شد ؛ به چاك پير هنت
رها شود دل و جانت ؛ ز بند چون و چرا
در آن سرا كه نباشد ؛ نشان مرد و زنت
به هر كجا كه تو هستي ؛ نشان هستي هست
دري به نور گشايد ؛ فضاي هر قدمت
2001/03/08
[email protected]