واکنش و اعتراض به تخریب یا آسیب رسانی به آثار باستانی و یادمان های ملی، عملی شایسته و در خور تحسین است که خوشبختانه امروزه بیش از گذشته از سوی دوستداران و دلسوزان فرهنگ و هویت ملی انجام می شود. چنین اعتراض ها و واکنش هایی می¬تواند از روند رو به گسترش بی¬توجهی به میراث ملی ما بکاهد و دست¬اندرکاران را تشویق و وادار به پاسداشت آنها بنماید.
اما گاه دیده می¬شود که برخی از اعتراض¬ها، بدون آگاهی کامل و درستی از تعریف یادمان¬های ملی و حقوق همگانی ابراز می¬شود. اعتراض¬هایی که عملاً به پایمال¬شدن حقوق قانونی و انسانی افراد، و لوث¬شدن واکنش¬های درست و بجا می¬انجامد.
نمونه¬هایی از چنین شیوه¬ای در چند ماه اخیر، عبارت بود از اعتراض به تخریب خانه برخی از مشاهیر و مفاخر فرهنگی ایران و نیز اخیراً جنجال بر سر تخریب آرامگاه زنده¬یاد عبدالحسین سپنتا در شهر اصفهان که به گستردگی در نشریات و رسانه¬های گوناگون منتشر شد.
نگارنده اطلاعی ندارد که چنین اعتراضی برای نخستین بار توسط چه کسی و در چه نشریه¬ای منتشر شد. اما می¬داند که در هیچکدام از آن نوشتارها و گزارش¬ها به این نکته مهم پرداخته نشد که عرصه و اعیانی بنای آرامگاه زنده¬یاد سپنتا، نه از آن همگان، که ملکی خصوصی بوده است. همچنین نمی¬داند که تنظیم¬کنندگان آن اعتراض¬نامه¬ها، آیا از این نکته آگاهی نداشته¬اند و یا با علم به این واقعیت، عامداً آنرا پنهان کرده بودند. در هر دو صورت، این کوتاهی سزاوار سرزنش است. در حالت نخست، به این دلیل که بدون تحقیق و آگاهی کامل، به حقوق دیگران معترض شده¬اند و در حالت دوم، به این دلیل که آشکارا واقعیت¬ها را تحریف کرده¬اند.
در مقررات همه کشورها و از جمله ایران، بنا به یک قاعده طبیعی و انسانی، هنگامی حق اعتراض همگانی نسبت به تخریب یک بنا وجود دارد که آن بنا متعلق به همگان و بدون مالک خصوصی باشد؛ حتی اگر در فهرست آثار ملی ثبت نشده باشد. دوستداران هر بنای یادمانی که مالک خصوصی دارد، برای نگاهداشت و حفاظت از آن، ابتدا وظیفه دارند از طریق نهادهای مردمی یا مراجع رسمی (دولت یا شهرداری¬ها) آنرا با جلب رضایت مالک، تملک کنند و آنگاه به هر ترتیبی که قوانین هر کشوری اجازه می¬دهد، از آن نگهداری و استفاده کنند. در تمام خانه¬ها و آرامگاه¬های بزرگانی که در سراسر دنیا به موزه و پایگاهی فرهنگی برای همگان تبدیل شده¬اند، همین شیوه بکار بسته شده است و هرگز مالک بنا را مجبور و وادار نکرده¬اند که بخاطر آنان از حقوق قانونی خود چشم¬پوشی کند.
بنای آرامگاه زنده¬یاد عبدالحسین سپنتا، توسط فرزندان و وراث او، و به هر دلیل یا مصلحتی که خود تشخیص داده¬اند، ویران شده است. ممکن است که در محیط خانوادگی و دوستانه بتوان گله¬¬هایی را به آنان ابراز داشت، اما اجازه نداریم به عنوان «ذی¬حق» به آنان اعتراض کنیم، چرا که هیچ حقی در آن خانه نداریم. این شیوه نه تنها اعتراض به تخریب آثار ملی دانسته نمی¬شود، بلکه آشکارا پایمال¬کردن حقوق قانونی دیگران، سلب آزادی¬های فردی و بی¬حرمت کردن دیگران (و در اینجا خانواده گرامی استاد سپنتا) است. آیا با چنین شیوه¬هایی چگونه می¬توان به آرمان¬های آزادیخواهانه و انسان¬دوستانه دست یافت؟ چه هنگام آن روزی فرا می¬رسد که ما حق خود و دیگران را بشناسیم و حرمت یکدیگر را نگاه داریم؟
آنچه نگارنده را وادار به این نوشتار کرد، روند رو به گسترش چنین اعتراض¬های نابجایی است که هر از گاهی شنیده می¬شود و در صورت تداوم، نه تنها تجاوز به حقوق قانونی مردم و لوث کردن روند واکنش¬های همگانی به تخریب آثار ملی خواهد بود؛ بلکه بسیاری از صاحب¬نظران و ناظران بی¬طرف را برای حمایت از اعتراض¬های برحق و قانونی دیگر دلسرد و بی¬تفاوت خواهد کرد.