جمعه 2 تير 1385

"من آنی نيستم که هستم"، م. آ. به آذين و کانون نويسندگان ايران، مسعود نقره کار

محمود اعتمادزاده (م. آ. به آذين)
می توان چون به آذين دانشی گسترده در عرصه های فرهنگی، هنری و سياسی داشت و از پشتوانه تجاربی بزرگ و ارزشمند در قلمرو قلم و فعاليت های فرهنگی، اجتماعی و سياسی برخوردار بود اما در عين حال با درغلطيدن به ورطه دنباله روی از تفکر و روشی "ايدئولوژيک" و يک جانبه نگرانه، عقل تابعی شد که تبعاتش لغزش ها و خطاهايی ست که به آذين، حداقل در رابطه با کانونيان و کانون نويسندگان ايران، مرتکب شد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

مسعود نقره کار
مسعود نقره کار

۱۰ خرداد ۱۳۸۵ م. آ. به آذين ( محمود اعتماد زاده) , يکی از روشنفکران و روشنگران فرهنگی و سياسی روزگار ما درگذشت. به مناسبت در گذشت به آذين مقالات زيادی در رابطه با آثار ,افکار و کردار به آذين نوشته شده است, مقالاتی که بنا به" سنت فرهنگی و اخلاقی" نکوداشت و مرده نوازی مان سرشار از سجايای اخلاقی , فکری , رفتاری و توانايی ها و کار های بزرگ آن شادروان در قلمرو قلم و فعاليت های اجتماعی و سياسی بود . در اين ميان بساط قلب واقعيت هم پهن بود تا آن حد که به آذين يک تنه بنيانگذار کانون نويسندگان ايران و" برجسته ترين بنيانگذارکانون نويسندگان" ناميده شد و هيات دبيران کانون در سال ۱۳۵۸ نيز" کودتا" گرانی عليه به آذين وتوده ای های کانون معرفی شدند:
"... چندی بعد در کانون نويسندگان ايران حوادثی رخ داد و ما می‌شنيديم که کسانی بر ضد به‌آذين و دوستانش کودتا کرده‌اند و می‌خواهند رهبری کانون را به‌دست بگيرند. اين حرکت در نظر من که شاهد فعاليت‌های چند سال اخير به‌آذين بودم، بسيار ناجوانمردانه بود. افسوس می‌خوردم که تا پيش از آن عضو کانون نشده‌بودم تا در جبهه دفاع از به‌آذين باشم..." (۱)
بی ترديد برشمردن و بهره گيری از ارزش های زندگی فرهنگی و سياسی به آذين و هر شخصيت فرهنگی و سياسی ای سودمند و ضروری ست , درست به همان ميزان که چشم پوشی بر لغزش ها و خطاهای آنان و جريان های فرهنگی و سياسی شان زيان آور ,مخرب و اسباب بد آموزی است.
زندگی فرهنگی وسياسی به آذين را شايد بتوان به عنوان طرحی مينياتوری از سرگذشت و تاريخ بخشی از جنبش روشنفکری و روشنگری ميهنمان بررسيد , جنبشی که در کنار لغزش ها و خطا هايی گاه بزرگ , انديشگی و رفتار افراد و نيز مشی فکری , سياسی و سازمانی جريان های سياسی , دموکراتيک و صنفی اش فاقد تشخص و هويت معين نيز بوده است . نوعی درآميختگی ی " هردمبيل" وار که از موانع رشد و گسترش اين جنبش بوده و هست.
به.آذين ,نويسنده و مترجمی زبردست,آزاد انديش و آزاديخواه, که می توانست به عنوان روشنفکر و روشنگری فرهنگی و هنری از منظر فرهنگ و هنر, به ويژه ادبيات و نيزخواست حقوق صنفی و دموکراتيک اهل قلم مبلغ و مروج آزادی انديشه , بيان وقلم باشد همچون بسياری از اهالی قلم پای به عرصه نوعی سياست و حتی موقعيت رهبری حزب سياسی ای گذاشت که به گوهر با آزاد انديشی و آزاديخواهی و فعا ليت های صنفی و دموکراتيک مشگل داشت. اين تناقض جز کاهش کارايی و هرز رفتن توانايی های اين "جان شيفته " و افزايش دردها و رنج هايش دستاورد ی ديگر نداشت.
با نگاهی گذرا به نقش, گفتار و کردار به. آذين در رابطه با کانون نويسندگان ايران می توان اين سرگذشت و تاريخ رادر مقياسی کوچک دنبال کرد .
*******
بيش از دو دهه از عمر فعاليت های فرهنگی , هنری وسياسی به آذين می گذشت که کانون نويسندگان ايران شکل گرفت .
در باره چگونگی شکل گيری کانون نويسندگان ايران دو روايت مستند مطرح شده است , در هر دوی اين روايت ها نامی از به آذين به عنوان يکی از پيشگا مان و مطرح کنند گان ايجاد تشکل کانون نويسندگان ايران به چشم نمی خورد.
سيروس طاهباز و رضا براهنی " محتوای فکری جلسه با هويدا " و جلسات سال ۱۳۴۵ را آغاز شکل گيری کانون نويسندگان ايران می دانند. رضا براهنی که در رابطه با چگونگی شکل گيری کانون نويسندگان ايران به
سيروس طاهباز نيز مراجعه کرده , می نويسد: "او گفت, يعنی جمله اش را ديکته می کرد و من نوشتم ":
" فکر کانون در همان پاييز ۴۵ در مطب ساعدی به پيشنهاد آل احمد مطرح شده است. بنده آل احمد و ساعدی را بنيانگذاران کانون نويسندگان ايران می دانم."(۲)
داريوش آشوری, محمد علی سپانلو, باقر پرهام , شمس آل حمد و.... تحريم کنگره نويسندگان و مترجمان ای را که در زمستان سال ۱۳۴۶ دولت وقت در صدد برپايی آن بود,سرآغاز شکل گيری و فعاليت کانون نويسندگان ايران می دانند.
در آن هنگام به آذين و اهل قلم عضو و هوادار حزب توده نيز محافل و جمع های خود را داشتند.
پيش از صدور" بيانيه"ی تحريم کنگره, در اواسط بهمن ماه سال ۱۳۴۶"تحريم همکاری روشنفکران با جشن هنر شيراز " مطرح شد :
" ....ساعدی پيشنهاد ما را تغيير داد و يا شايد بشود گفت تکميل کرد.ساعدی معتقد بود که ما بايد عليه استبداد دستگاه و سياست فرهنگی آن موضع بگيريم نه عليه اشخاص و در اين راستا البته می توانيم جشن هنر شيراز رابهانه کار قرار دهيم . ساعدی خود آستين بالا زد و با همکاری آشوری متنی تهيه کرد... پانزده نفری امضا کردند , اما وقتی متن را برای امضا به به آذين پيشنهاد کردند او از تاييد آن خودداری ورزيد و نويسندگان وابسته به حزب توده نيز از او پيروی کردند, و بدين طريق کوشش ساعدی به بن بست رسيد.... (۳)
. متن" بيانيه " تحريم کنگره ی دربار , که انتشارش را می توان آغاز فعاليت کانون دانست, اول اسفند ماه ۱۳۴۶ در خانه ی داريوش آشوری توسط جلال آل احمد, داريوش آشوری, نادر ابراهيمی , بهرام بيضايی, محمد علی سپانلو , اسلام کاظميه, فريدون معزی مقدم , اسماعيل نوری علا, و هوشنگ وزيری تهيه شد. " ...متن را همسر آشوری دو سه بار تايپ کرد تا ۹ نسخه از آن به دست آمد و قرار شد که هر کدام از ما يکی ازنسخه ها را ببرد و از نويسندگان و شعرای آشنا ی خود امضا جمع کند......" (۴). نادر ابراهيمی قرار شد از به اذين , کسرايی , سايه و...امضا بگيرد.
"......ايشان نخست به سراغ آقای امير هوشنگ ابتهاج در "سيمان تهران" می روند. گفت و گو با ابتهاج به جايی نمی رسد و وی ميگويد اگر به آذين امضا کند من و کسرايی هم امضا خواهيم کرد. نادر ابراهيمی به سراغ به آذين می رود. جلسه اول نتيجه ای نمی گيرد. زيرا به آذين می گويد" من کنارآل احمد نمی توانم بنشينم " اما درجلسه دوم پس از بحث و گفت و گوی بسيار و تذکر اين مطلب که بالاخره اين کار , يعنی تشکيل کانون تا حدود زيادی ييش رفته و جمع قابل توجهی اعلاميه را امضا کرده اند , بهتر است ايشان, يعنی آقای به آذين نيز با ديگران همدلی و همراهی نشان بدهند, به آذين در تاريخ ۸/۱۲/۴۶ يعنی يک هفته بعد از جمع آوری امضاهای نخستين , بيانيه مذکور را امضا می کند و به دنبال به آذين , ابتهاج و کسرايی نيز بيانيه را امضا می کنند و..."(۵)
و در جلسه ای که در خانه جلال آل احمد برگزار شد شرکت کردند.
" کانون ما آنگاه پا گرفت که به آذين وکسرايی اعلاميه ما را امضا کردند و در آن عصر زمستانی به خانه آل احمد آمدند. کانون بر دو ستون استوار شد: آل احمد و به آذين. پس اگر چه به آذين جزو آن نه نفر نبود , اما تنها او بود که با شکستن ديوار ضخيم بين حزب توده و نيروی سوم و آمدن به خانه آل احمدامکان پا گرفتن کانونی متشکل از کليه نويسندگان مترقی ايران را ممکن کرد. ما در کانون پيرو خط مشی آل احمد بوديم......"(۶)
در همين جلسه "کميسيون ويژه" ای مامور شد تا اساسنامه ای برای فعاليت های اين جمع , که در جلسات بعد نام کانون نويسندگان به خود گرفت, تنظيم کند.جمع به کميسيون ماموريت داد هنگام تنظيم اساسنامه فعاليت جمع بر اجرای دوهدف عمده متمرکز شود:" اول تامين آزادی بيان, مطابق قوانين اساسی و اعلاميه حقوق بشر( يک خواست سياسی) دوم دفاع از حقوق قانونی اهل قلم ( يک خواست صنفی)."
اساسنامه تنظيم شد و در جلسات متعدد به بحث گذاشته شد و افراد ار نظر گاه های حقوقی و اجتماعی آن را حک و اصلاح کردند." در اواسط فروردين ماه ...درست هنگامی که می خواستيم آن را به امضای شرکت کنندگان در جلسه که "هييت مؤسس" شناحته می شدند برسانيم و کانون را رسما" افتتاح شده بدانيم به آذين که در تمام جلسات حضور داشته بود ناگهان اعلام کرد اين اساسنامه کافی نيست ."
نظر به آذين اين بود: "....ما بايد اصول اعلام شده در بيانيه اول اسفند ۴۶ را به ويژه در باره دفاع از آزادی بيان و قلم" بدون حصر و استثنا " را واضح تر و مشروح تر تدوين کنيم ... در حقيقت اساسنامه ما احتياج به يک مرامنامه دارد..."(۷)
و آل احمد به خود به آذين پيشنهاد کرد مرامنامه را بنويسد.
روز اول ارديبهشت۱۳۴۷ در جلسه ای به آذين متن " در باره يک ضرورت " را خواند و پس از اصلاحاتی به عنوان مرامنا مه کانون پذيرفته شد," حاضران پای مرامنامه و اساسنامه صحه گذاشتند و کانون نويسندگان ايران از آن لحظه به بعد , رسما" فعاليت خود را آغاز کرد."
دردوره اول فعاليت کانون ( ۱۳۴۹-۱۳۴۶) سه جناح بندی در کانون شکل گرفت : جناح آل احمد و همفکرانش ( نيروی سومی ها) , جناح به آذين و همفکرانش( حزب توده ای ها) و جناحی که تلاش می کرد کانون را در مسير فعاليت های صنفی و دمو کراتيک سوق بدهد.
"....من در کانون اول نويسندگان بودم. ميان سال های ۴۶ و۴۸ , در اين مدت عضو هيات مديره هم بودم. می دانيد آل احمد و به آذين, جناح داران اصلی کانون به شمار می رفتند. ما در ميان دو جناح, يک جناح ميانه تشکيل داده بوديم , من و نوری علا و هوشنگ وزيری و عده ای ديگر...."(۸)
در اين ميان جناح به آذين متشکل و سازمان يافته عمل می کرد و رهنمود های حزبی را مد نظر داشت.
برای نمونه : به آذين که پيشنهاد کرده بود " آزادی بيان و قلم بدون حصر و استثنا" می بايد واضح تر و مشروح تر در اسناد کانون بيايد در اسفند ماه ۱۳۴۷ بدون تصويب هييت دبيران مقدمه ای به گزارش سالانه ی هييت دبيران به مجمع عمومی اضافه کرده بود که در آن " از اعضای کانون خواسته شده بود که در نگارش آثارشان گوشه وکنايه و بخصوص مکتب "سمبوليسم" را کنار بگذارند"!
وجود و گسترش اختلاف نظرها, فشار رژيم پهلوی و ساواک اش بر کانون و کانونيان, و مرگ جلال آل احمد فعاليت های کانون را در سال ۱۳۴۹ متوقف کردند .
*******
تا زمستان سال ۱۳۵۵ کانونيان به طور پراکنده و در محافل گوناگون به فعاليت فرهنگی و هنری خود ادامه دادند.در اين سال تعدادی از اعضای قديمی کانون و تنی چند از نويسندگان و پژوهشگران در ديدارهايشان توافق کردند تا کانون را مجددا" فعال کنند . علی اصغر حاج سيد جوادی,منوچهر هزارخوانی, شمس آل احمد, اسلام کاظميه و باقر پرهام با تنظيم نامه سر گشاده ای خطاب به امير عباس هويدا , نخست وزير وقت کار را شروع کردند.
"....قرار شد برای گرفتن موافقت و امضای ديگران به راه افتيم....هزار خانی پيشنهاد کردکه آقای به آذين و دوستان نزديک ايشان را هم در جريان بگذاريم و از آنها بخواهيم به اين حرکت بپيوندند... من ,هزارخانی,اسلام وشمس همراه باسرکارخانم دانشور به منزل به آذين رفتيم و در آنجا علاوه بر او آقايان کسرايی و تنکابنی هم حضور داشتند.
متنی که تهيه شده بودخوانده شد وآقای به آدين ايراد گرفت که اين متن بايد تغيير کند...... در جلسه بعد ی که باز در منزل به آذين بود ايشان دو متن را که تهيه کرده بودند برای ما خواندند ...يکی از اين دو متن ...در حقيقت مقاله تند و تيزی عليه حکومت و دستگاه پليس سياسی آن بود...زبان و بيان واصطلاحات مقاله هم البته" مارک دار" بود ونشان می داد ازجريان سياسی معينی سر چشمه می گيرد. متن ديگر ,متن کوتاه تری بود که آن هم آشکارا با الهام از مواضع يک حزب سياسی معين تدوين شده بود.
من سکوت را شکستم و گفتم...اين مطلبی که شما نوشته ايد ضمن آنکه ازچارچوب اقدام اهل قلم بيرون است , و بيش تر به يک ادعانامه سياسی شبيه است تا به بيانيه نويسندگان تحت عنوان دفاع از آزادی قلم و بيان و مخالفت با سانسور....متن دوم شما هم متنی است که از مواضع سياسی حزب معينی الهام می گيردو نمی توان آن را به عنوان موضع کانون نويسندگان ايران پذ يرفت. ديگران هم در همين زمينه صحبت هايی کردند. سر انجام آقای به آذين قانع شد... و پس از وی دوستان ايشان هم به اين حرکت پيوستند..."(۹)
از اين تاريخ تا انقلاب بهمن کانون نويسندگان ايران فعاليت های متعدد, چشمگير و مؤثری داشت که" ده شب شعر" در انستيتو گوته يک نمونه بود , و به آذين نقش موثر و مثبتی در برگزاری و اداره ی اين شب ها داشت.
آنچه در اين دوره به ويژه بعد از " ده شب" از مشگلات و موانع فعاليت موثرتر کانون بود گروه بندی های سياسی ( حزبی و سازمانی) در کانون بود . به آذين و ساير توده ای ها به گونه ای چشمگير سعی می کردند خط
حزب توده را در کانون جاری و کانون را به زايده حزب توده بدل کنند. اعضا وهواداران سا زمان های چريکی در کانون, به ويژه سازمان چريک های فدايی خلق نيز همين مسير را می رفتند .عده ای ازاعضای کانون اما کانون را صنفی و دموکراتيک می خواستند.
به مواردی ديگر از عملکرد سياسی به آذين در کانون در اين دوره اشاره می کنم:
وقتی شمس آل احمد, هزار خوانی و.... به خانه به آذين رفتند " آقای به آذين در ابتدا زير بار نرفته و گفته بود شما گروه حاج سيد جوادی هستيد".(۱۰) ظاهرا" مخالفت به آذين با حاج سيد جوادی وگروه او به دليل نظرات و رفتار سياسی حاج سيد جوادی بود اما درست چند ماه بعد, طرح ديدار" هيات دبيران موقت" با شخصيت های سياسی ای چون سنجابی, بختيار و فروهر سبب کشمکش و جدل در کانون شد , هيات دبيرانی که به آذين ازاعضای مؤثراش بود.
در اين دوره به آذين و افراد جناح اش متاسفانه کار را نه فقط به دسته بندی و يارگيری سياسی که به توهين , تحقير وحتی فحاشی به مخالفان خود در کانون کشاندند. چنين روندی سبب اعتراض حاج سيد جوادی, اسلام کاظميه و با قر مومنی, و کناره گيری آنان از کانون شد. (۱۱)
درگيرودار انقلاب بهمن به آذين وديگر توده ای های کانون به فعاليت سياسی علنی و سا ختن شعبه های سياسی حزبی با نام های متفاوت روی آوردند ضمن اينکه همان سياست پيشين را در رابطه با کانون پيش گرفتند.
مهر ماه ۱۳۵۸ در حالی که هيات دبيران کانون نويسندگان در اعتراض به آزادی کشی و قرهنگ ستيزی حکومت اسلامی در تدارک شب های "آزادی وفرهنگ" بود, به آذين و توده ای های کانون به پيروی از مشی سياسی حزب توده , به اين دليل که چنين اقدامی انقلاب و خط ضد امپرياليستی امام خمينی را تضعيف می کند با اين اقدام مخالفت کردند. اين گروه : "........ بدون توجه به شيوه برخورد دموکراتيک در داخل کانون, بدون در نظر گرقتن موضع و اساسنامه کانون, نامه های خود را همراه با مقالاتی تحريک آميز و سرا پا دروغ و بهتان, نخست در روزنامه" مردم " ارگان مرکزی حزب توده ايران و سپس در " اتحاد دموکراتيک مردم ايران" و.... منتشر کردند .." "...آقای به آذين و دوستان ايشان کوشيده اند, اعضای کانون نويسندگان ايران را تلويحا" و در مواردی تصريحا", متهم به مخالفت با انقلاب ايران کنند و خود را دوستدار رهبری انقلاب و از پيروان صديق اسلام بنمايانند!" (۱۲)
با بالا گرفتن اختلاف نظرها هيات دبيران کانون( شاملو, ساعدی, خويی , پرهام و يلفانی) رای به تعليق" گروه ۵ نفره" ( به آذين, کسرايی , ابتهاج, تنکابنی و برومند) داد. و سرانجام نيزمجمع عمومی فوق العاده کانون نويسندکان ايران به دليل نقض مرامنامه و اساسنامه کانون توسط گروه ۵ نفره , در ۱۱ دی ماه ۱۳۵۸ با اکثريت آرا رای به اخراج اين گروه داد . اين اخراج را برخی از اعضای قديمی کانون که در هيچکدام از دسته بندی ها سياسی در کانون شرکت نداشتند "اجتناب ناپذير " و برخی ديگر "غير دموکراتيک" دانسته اند.
"...نقطه جدايی اعضای حزب توده در همان دوره اول بسته شد و طبعا" در دوره انقلاب ,هر قدر کانون از اتمسقر سياسی تاثيربيش تری می پذيرقت, ادامه همکاری سياسی کسانی که بنيادهای فکری شان همخوانی نداشت, ناممکن تر می شد. جدايی توده ای ها امری بديهی , و طبيعی بود"(۱۳)
"....... اين مساله غير مترقبه نبود, البته آنها که فرمان اخراج دادند ازتوده ای ها بهتر نبوده اند اين مسايل از همان اول شکل گيری کانون وجود داشت و بالاخره يک روز بايد بيرون می زد اين اتفاق و اتقاق های ديگر در
کانون نويسندگان باعث شده اند که در استقاده از لقب دموکراتيک دادن به اين تشکل کمی احتياط شود."(۱۴)
" .....آنگاه داستان تصميم کانونيان برای برگزاری شب های شعر دانشگاه پيش آمد و به آذين ـ در برابر حيرت همه ما ـ با آن مخالفت کرد. معلوم بود که در ديوار ستبر اعتقادش به «آزادی بی حد و حصر» ترکی ايجاد شده است. حالا که ظاهراً توده ها به قدرت رسيده بودند و امامشان علم مبارزه ضد امپرياليستی را خود به دوش گرفته بود، به آذين ـ شايد به فتوای کيانوری ـ گرفتن آن شب ها را «مصلحت» نمی دانست و اين از مردی که ۱۲ سال تمام از فراتر قرار داشتن آزادی نسبت به هر مصلحتی سخن گفته بود بعيد می نمود. کار به اختلاف بين کانونيان و تصميم هيئت مديره (که شاملو در آن چهره مرکزی بود) به اخراج توده ای ها از کانون کشيد. با کمال حيرت ديدم که توده ای ها خود مجدانه خواستار اين اخراج اند. به زودی دانستم که می خواهند اين اخراج را بهانه ای کنند برای مشروع نشان دادن تصميمشان به تشکيل «شورای نويسندگان و هنرمندان ايران» برای پشتيبانی از «خط امام». در مجمع عمومی فوق العاده کانون که برای رسيدگی به مشکل توده ای ها تشکيل شده بود، من ـ همراه با سپانلو و باقر پرهام ـ پيشنهاد کرديم که اخراج توده ای ها تبديل به تعليق عضويت آنها برای شش ماه شود چرا که فکر می کرديم تشکيل شورای طرفدارن خط امام نتيجه ای جز انگشت نما شدن کانون بعنوان مرکز روشنفکران ضد خط امام و تعطيل آن نخواهد داشت، امری که ما سه تن در بحث های قبلی خود (با حضور کسان ديگری که بردن نامشان را لازم نمی دانم اما همگی زنده اند و در کار) به صلاح ندانسته بوديم ....
آن شب به آذين ـ و، به تأسی از او، بقيه «توده ای ها» ـ با پيشنهاد ما به شدت مخالفت نموده و اصرار کردند که اخراجشان هرچه سريع تر انجام گيرد. فريدون تنکابنی حتی فريادزنان گفت که: «من اين حکم اخراج را مثل مدال افتخار به سينه ام خواهم زد!» و اخراج عملی شد. شب عجيبی بود. ميهن بهرامی را در گوشه ای ديدم که می گريست و می گفت: «من چگونه می توانم آقای به آذين را که به من قصه نويسی ياد داده و از ارکان اين کانون است اخراج کنم؟» سعيد سلطانپور، در مقابل اعتراض من به نحوه رأی گيری، گفت که «اين تازه مقدمه تصفيه کانون است!» من آنچنان از اين سخن برآشفتم که با تأسف فراوان همانجا از کانون استعفاء دادم و بيرون زدم، به خيال اينکه سپانلو و پرهام هم همين کار را خواهند کرد که نکردند. بنظر من کانون نمی بايست عامداً «طرفداران خط خمينی» را اخراج
می کرد. من اين کار را نامعقول ارزيابی می کردم و همين را هم در استعفانامه ام نوشتم....."(۱۵).
گروه اخراجی همراه با ساير توده ای های جدا شده از کانون نويسندگان ايران , " شورای نويسندکان و هنرمندان ايران" را بنيان گذاردند , جمعی شکل گرفته از برجسته ترين شاعران , نويسندگان و مترجمان ميهنمان که ملکه فکرشان نه کار فرهنگی و هنری و مبارزه در راه آزادی انديشه, بيان و قلم , و دفاع از حقوق صنفی و دموکراتيک اهل قلم , که پيشبرد سياست های حزب توده ايران و تقويت خط امام بود (۱۶)
"...شايد نظر حزب اين بود که مثلا" در کنار ديگر سازمان های وابسته به خود, مثل دانشجويان دموکرات,سازمان زنان , کارگران و دهقانان و...که همه می دانستند به حزب توده وابسته است, سازمان روشنفکران و هنرمندانی هم به وجود آورد ....در آغاز کار چند جلسه ای داشتيم با منوچهر بهزادی و جوانشير که يک مقدار هماهنگی هايی صورت گرفت ....شورا يکی از اصولش حمايت کامل و صد در صد از جمهوری اسلامی بود."(۱۷)
اين شورا پس از دستگيری به آذين و ضرباتی که حزب توده ايران درسال ۶۲ خورد, تعطيل شد.
از آن پس به آذين دورانی سخت و جانکاه در شکنجه گاه های پنهان و آشکار حکومت اسلامی گذراند , با اين
حال اما به فعاليت های فکری و قلمی خود ادامه داد.
*************
به .آذين مانند هزاران روشنفکر و روشنگر ايرانی , و جنبش روشنفکری و روشنگری ايران , قربانی " نهاد مذهب" و" نهاد پادشاهی" به عنوان دشمنان اصلی اين حنبش است, بی آنکه بتوان بر اين واقعيت چشم بست که درک و فهم" ايديولوژيک" از مارکسيسم , بد فهمی پاره ای مفاهيم و مقولاتی همچون دموکرسی ,استقلال , حزب سياسی , تشکل صنفی و دموکراتيک در کشاندن او به قربانگاه نقش ايفا کرده اند.
زندگی و تلاش های قلمی , فرهنگی و سياسی به آذين ترديدی برجای نمی گذارد که او انسانی توانا, آزاديخواه و عدالت طلب بود , دريغا که آزاد انديشی اين منادی " آزادی انديشه , بيان وقلم بدون حصر و استثنا " بازيچه ی روابط و برخوردهای عاطفی وسياست بازی ها و کج انديشی های حزب توده ايران نيز شد.
درس ارزشمند زندگی فرهنگی و سياسی به آذين به گمان من اين است :
می توان چون به آذين دانشی گسترده در عرصه های فرهنگی , هنری و سياسی داشت و از پشتوانه تجاربی بزرگ و ارزشمند در قلمرو قلم و فعاليت های فرهنگی ,اجتماعی و سياسی برخوردار بود اما در عين حال با درغلطيدن به ورطه دنباله روی از تفکر و روشی" ايديولوژيک" و يک جانبه نگرانه , عقل تابعی شد که تبعاتش لغزش ها و خطاهايی ست که به آذين, حداقل در رابطه با کانونيان و کانون نويسندگان ايران, مرتکب شد.


زير نويس:
۱- شيوا فرهمند راد, در حاشيه جهان به آذين, سايت ايران امروز, ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
۲- رضا براهنی, تاريخ کانون نويسندگان ايران( روايتی ديگر) کلک, شماره ۶, شهريور ۱۳۶۹ (ص ۲۱۵ تا ۲۹۹)
۳- محمد علی سپانلو, خاطراتی از فصل اول کانون نويسندگان ايران ۱۳۴۹-۱۳۴۶, مجله کلک, شماره ۴ , تير ماه ۱۳۶۹( ص ۲۳۰ تا ۲۳۳)
۴- همانجا
۵- باقر پرهام, حزب توده و کانون نويسندگان ايران, کتاب جمعه , شماره ۲۵, ۲۶,۲۷ و ۲۸, بهمن و اسفند ۱۳۵۸
۶- اسماعيل نوری علا, کيهان , شماره ۱۰۹۰۱, مورخ ۱۸/۱۰/۵۸
۷- منبع شماره ۳
۸- نادر نادرپور, کيهان لندن شماره۶۶۱, ص ۵, ۱۹ /۶/۱۹۹۷
۹- منبع شماره ۵
۱۰- کيان کاتوزيان( حاج سيد جوادی) از سپيده تا شام (خاطرات) , فروردين ۱۳۷۸, مارس ۱۹۹۹ (پاريس)
۱۱- باقر مومنی ,از يک در به صد در (نقدی بر کتاب" از هر دری" نوشته م. آ .به آذين), بخشی از تاريخ
حنبش روشنفکری ايران , مسعود نقره کار, جلد ۲ ص۲۳۷ تا۲۶۷
۱۲- گزارش هيات دبيران کانون :حبرنامه کانون نويسندگان ايران, شماره ۳, دی ماه ۱۳۵۸
۱۳- هوشنگ وزيری, بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران, جلد ۵, ص ۱۰۰
۱۴- نادر نادرپور, بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران, جلد ۵ , ص۷۴
۱۵- اسماعيل نوری علا, نيزه ای زير گلوی به.آذين , سايت پويشگران , ۱۶ جون ۲۰۰۶
۱۶- ر. ک به فصل نامه های شورای نويسندگان و هنرمندان ايران , به ويژه شماره ۶ , بهار ۱۳۶۱
۱۷- فريدون تنکابنی , بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران,جلد ۵, ص ۱۲۲

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/30671

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"من آنی نيستم که هستم"، م. آ. به آذين و کانون نويسندگان ايران، مسعود نقره کار' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016