عکسی که از اولين واکسی تلفنی ايران منتشر شد، با استقبال شديد کاربران اينترنت مواجه و به سرعت در اغلب سايت های پربيننده قرار گرفت. اما شايد کمتر کسی اين واکسی خوش تيپ و به قول معروف «فکل کراواتی» را می شناسد.
اسم او علی است، معروف به «علی دوهزار». جالب است بدانيد فقط هم يک واکسی خوش ذوق نيست، بلکه هنرمندی با آرزوهای بزرگ است که سال هاست در گوشه و کنار پايتخت فعاليت می کند. البته تريپ امروز او که در اين عکس ديديد، ظاهر تازه اوست؛ سال های قبل علی دوهزار با لباس آبی يک سره (مثل لباس مکانيک ها ولی خيلی تميز) و خصوصاً با جعبه واکسش شاخص بود. پشت لباسش نوشته شده بود: «واکس ۲۰۰۰» و به قول خودش صاحب شيک ترين جعبه واکس ايران به حساب می آمد. اين جعبه سياه رنگ، عتيقه ای متعلق به بيست سال پيش بود که رويش به زبان های فارسی، انگليسی، ارمنی و ژاپنی، کلمه واکس را نوشته بودند. علی از سال ۱۳۷۰ که کارش را شروع کرده بوده، شروع می کند به بهينه سازی جعبه اش؛ تا آنجا که وسيله کارش خصوصياتی عجيب و جالب پيدا کرده بود، مثلاً جای روزنامه داشت برای سرگرم کردن مشتری، کشوی مخفی داشت، ميز نهارخوری می شد، صندلی سرخود بود. حتی دزدگير و دو چراغ راهنما (برای احتياط در شب) هم داشت!
ضمناً مجهز بودن به اسپيکر و تيوتر برای پخش موزيک های غربی (در پاساژها يا هرجای ديگر که به او روی خوش نشان می دادند) از ديگر شگفتی های جعبه دوهزار بود.
برنامه کاری و جاهايی که می رفت هم به اين ترتيب بود: سه شنبه ها هفت تير، چهارشنبه گاندی، يک شنبه گيشا، دوشنبه و پنجشنبه جمهوری، شنبه ها هم آزاد. بيشتر به کافی شاپ ها و شرکت های باکلاس سرمی زد. می گفت شرکت های خارجی به خاطر شيکی جعبه، راهش می دهند و از اين نظر با همکارانش قابل مقايسه نيست.
ضمناً او يک سری مشتری ثابت هم دارد؛ به اين اسامی دقت کنيد: ناصر ملک مطيعی، حبيب اسماعيلی، فريبرز عرب نيا و... بله، درست حدس زديد؛ طرف عشق سينماست. مدام هم در پشت صحنه فيلم ها و سريال ها می پلکد، چون آنجا هم کار هست و بروبچه های هنرمند نسبت به او سخاوتمندند، هم اين که گاهی نقش کوچکی برای بازی می گيرد. البته اغلب اين نقش ها در حد رد شدن از جلوی دوربين يا بازی کردن رل اسفند دودکن ها بوده. اما به هرحال او با همين ها برای خودش کارنامه هنری بلندبالايی ساخته!
دوهزار در فيلم های: غزل، رخساره، راز مينا، روانی، بازيگر، قرمز و سريال هايی مثل: پليس جوان، پاورچين و مرا درياب بازی کرده که در اين آخری بدل عروس در صحنه سوارکاری بود! يکی از بچه های جوان هم قرار بود درباره خود او فيلم کوتاهی بسازد که خبر ندارم چه سرنوشتی پيدا کرد.
همه اين ها باعث برانگيخته شدن توجه ملت بود و تا آنجا که ديده ام، چند مصاحبه و گزارش درباره اش چاپ شده است. تيپ او با آن موهای دم اسبی، بينی شکسته و جعبه سياهش، آدم را ياد قهرمان فيلم «دسپرادو» با جعبه گيتارش می انداخت. اين را خودش هم با خوشحالی تاييد می کند: «همه ميگن دماغتو عمل کنی، ميشی خود آنتونيو باندراس!»
علی دوهزار عشق سينما، هدف زندگی اش را هم رسيدن به اين عشق می داند و البته يک چيز ديگر: «اول سينما و بعد يک زن خارجی خوب!»
او حالا با تيپ جديدش دوباره توجه همه را به خود جلب کرده است. اما چه کسی می تواند بگويد تا رسيدن اين واکسی تلفنی به هاليوود، چقدر راه مانده؟ دويست هزار کيلومتر؟ دويست هزار سال؟ اصلاً چه فرقی می کند؟ مهم اين است که او در کارش جدی است و دارد پيش می رود.
رکاب بزن علی دوهزار، رکاب بزن...