روی تخت آرام خوابيده است. دلت نمیآيد نگاهش کنی، انگار يک دفعه تمام اين سرنگهايی که به او وصلند، تمام تن تو را میجورند. خوب دقت کن، اينجا همان کسی آرميده که مدتها تنها پرچمدار موسيقی ايران بوده است. «نارسايی کبد»، انگار بايد از در و ديوار برايمان ببارد.
«اين هنرمند، نيازمند انجام عمل پيوند کبد است، اما انجام اين عمل نيازمند بهبودی نسبی بابک بيات است.»
اينها را پزشک معالجش سريع میگويد و میرود. ديگر توان ايستادن نداری، انگار تمام بيمارستان «ايرانمهر» دور سرت میچرخد، آخر اين پيرمرد استخوانی و بيمار دين بزرگی بر گردنت دارد. چند وقت پيش بود که با او تماس گرفتی برای گفتوگو و او کسالت را بهانه کرد و قول گفتوگو را برای دو هفته بعد گذاشت. چند هفته از دو هفته گذشته است و سرگرمیهای ابلهانه مانع از پيگيری موضوع شد؟ حالا او آرام در بستر بيماری افتاده و قدرت حرف زدن ندارد، اما اينجا نيز دغدغهء موسيقی رهايش نمیکند: «قبل از بيماری روی موسيقی يک فيلم و چند ترانه کار میکردم، اما الان دو هفته است که تمام کارهايم تعطيل شده است.»
همسر استاد اما از چند روز گذشته آرامتر به نظر میرسد، با مهربانی بالای تخت استاد ايستاده و میگويد: «حال بيات نسبت به چند روز گذشته بهتر شده و پزشکان وی نيز از وضعيت جسمی او رضايت نسبی دارند.»
وی با اشاره به اين که سفر بيات به کانادا برای پيوند کبد بايد در شب گذشته انجام میشد، میگويد: «طبق دستورات پزشکان ،بيات برای بهبودی وضعيت جسمی خود بايد تا مدتی در بيمارستان بماند. در صورت اجازه پزشکانبرای ادامهء مداوا و پيوند کبد به کانادا سفر خواهيم کرد.»
ما مردم همهء عمر دير رسيدهايم، اگر تا ديروز عشق قهرمان مرده را در سر میپرورانديم، امروز قهرمان ما حتماً بايد بيمار و مريض شده باشد که از او عيادتی کنيم و پاسش بداريم. همهء آنانی که عمری را در گوشهء عزلت گذراندهاند و اجازهء هيچگونه فعاليتی نداشتند، وقتی بيمار شدند يکباره بدل به قهرمانانی شدند که خودشان هم متعجب شدند، حالا بيات در بستر بيماری بعد از يک عمر صاحب دفترچهء بيمه شده است.
«در جريان اين ملاقات مقرر شد دفترچه بيمهء خدمات درمانی از سوی شهرداری تهران، برای آقای بيات که تاکنون از اين تسهيلات بیبهره مانده است، صادر شود.»
اينها را «جوزانی» میگويد.
مدتها قبل مانی رهنما خبر بيماری استاد را داده بود. همان روز بود که انگار چيزی در دلم خالی شد، آخر روزهای بسيار زيبايی را با او سپری کرده بودم و با شنيدن ملودیهای ناب او، لذت موسيقی پاپ را درست و حسابی چشيده بودم
سخت است ديدن بابک بيات در حالی که شمرده شمرده حرف میزند و به جای نشستن پشت پيانو، در تختخواب دراز کشيده است: «از ۱۹ سالگی در سطح حرفهای به موسيقی پرداختم و حالا تحمل درد، آسانتر از دوری از پيانو است.»
همسرش میگويد: «خيلیها آمدهاند. از دوستان قديمی، از اقوام و آشنايان. اما شاگردان بابک، هيچکدام اين طرفها آفتابی نشدهاند و نه حتی يک تماس. او البته گفت که از طرف خانهء سينما، دسته گلی فرستاده شده و تماس هم گرفته شده است. دکتر محمد سرير هم از خانهء موسيقی به ملاقات بابک بيات آمده بود و فرهنگ جولايی و همين...»
او در محلههای جنوب شهر تهران بزرگ شد و دوران کودکیاش در خيابانهای سر آسياب دولاب، شکوفه و محلههای ديگر جنوب شهر گذشته است که به گفتهء خود او شروع آهنگسازیاش از همان خانهء ۴۸ متری و محقرشان در همان محلهها شروع شد. با وجود اين که پدر او اصرار داشت او ورزشکار شود و به مدرسهء نظامی برود، او در سن ۱۹ سالگی مشغول فراگيری موسيقی کلاسيک و جهانی در اپرای تهران شد. استادان او در آنجا خانم اولين باغچهبان، آقای ثمين باغچهبان و نصرتالله زابلی بودند. بعد از آن دوستی عميقی بين او و محمد اوشالی شکل گرفت که اين دوستی منجر به اين شد که او تحصيلاتش را نزد او ادامه دهد و به فراگيریهارمونی و آکومپانيان زير نظر محمد اوشالی مشغول شد.
شروع فعاليت حرفهای او با ساخت موسيقی متن فيلم غريبه به همراه زنده ياد واروژان آغاز شد و اين فيلم نقطهء آغاز فعاليتهای بيات در زمينهء موسيقی فيلم شد که فيلمهای خورشيد در مرداب، برهنه تا ظهر با سرعت، فرياد زير آب و سريال چنگلک از جملهء آن فعاليتها هستند.
اما آغاز فعاليت او در زمينهء آهنگسازی برای ترانهها به آشنايی او با ايرج جنتی عطايی باز میگردد که حاصل اين آشنايی به همکاری بابک بيات با برترين خوانندگان پاپ آن زمان بود که ترانههای زيادی با آهنگهای بيات جاودانه شدند و از مهمترين آنها که بعد از گذشت چندين دهه همچنان در يادها مانده است میتوان به غريبه، جنگل، فرياد زير آب، علی کنکوری، کتيبه، خورشيد خانوم و مولای سبز پوش اشاره کرد.
بابک بيات پس از پيروزی انقلاب از معدود خوانندگانی بود که از ايران خارج نشد و با تمام محدوديتهايی که موسيقی با آن روبهرو شده بود به فعاليتهايش در ايران ادامه داد
او فعاليت موسيقی را در شرکت ابتکار همراه با دوستش ابراهيم زالزاده و با کاست قاصدک آغاز کرد و برای نوارهای آن شرکت موسيقی ساخت. پس از آن برای کاستهای خروس زری پيرهنپری، سکوت سرشار از ناگفتههاست و چيدن سپيده دم احمد شاملو موسيقی ساخت.
بابک بيات ساخت موسيقی فيلم را بعد از انقلاب با فيلم مرگ يزدگرد ساختهء بهرام بيضايی آغاز کرد و پس از آن در سال ۱۳۶۲ موسيقی فيلمهای نقطه ضعف و ريشه در خون را ساخت و در سالهای بعد از آن موسيقی فيلمهای اتوبوس، شايد وقتی ديگر و مسافران را که در سال ۱۳۶۴ در چهارمين دورهء جشنوارهء فيلم فجر از او برای ساخت موسيقی فيلم اتوبوس تقدير شد.
در سال ۱۳۶۵ برای فيلم طلسم موسيقی ساخت و در پنجمين دورهء جشنوارهء فيلم فجر برای ساخت موسيقی اين فيلم کانديدای بهترين آهنگساز شد. در سال بعد از آن نيز برای ساخت موسيقی فيلم شايد وقتی ديگر کانديدا شد. همچنين او در آن سالها برای سريال موفق سلطان و شبان ساختهء داريوش فرهنگ موسيقی ساخت. بابک بيات در سال ۱۳۶۹ بالاخره برای ساخت موسيقی فيلم عروس ساختهء بهروز افخمی برندهء سيمرغ بلورين بهترين موسيقی فيلم در دهمين دورهء جشنوارهء فجر شد.
«بيات» در دههء ۷۰ همچنان فعاليتش را در عرصهء موسيقی فيلم ادامه داد که برای فيلمهای مسافران ساختهء بهرام بيضايی و روز شيطان در آن سالها کانديدای بهترين موسيقی فيلم شد.
در سال ۱۳۷۵ در جشن صد سالگی سينما وقتی که از بين چهار کانديدا دو بار نامش اعلام شد. سيمرغ بلورين بهترين آهنگسازی برای صد سالگی سينما را دريافت کرد. در همان سال نيز در پانزدهمين جشنوارهء فيلم فجر برندهء سيمرغ بلورين برای ساخت موسيقی فيلمهای مردی شبيه باران و سرزمين خورشيد شد.
در جشن خانهء سينما نيز از او برای ساخت موسيقی فيلم ساحره تقدير شد. در سال ۱۳۸۱ در مراسمی که در شيراز برگزار شد از بابک بيات و چهار هنرمند ديگر تقدير شد. در همان سال نيز مراسمی ديگر برای تقدير از يک عمر فعاليت بابک بيات در زمينهء موسيقی برگزار شد که در آن مراسم پيامهايی از ايرج جنتی عطايی، بهرام بيضايی و... قرائت شد.
او در سالهای اخير فعاليتش را در زمينهء آهنگسازی با آثار «مانی رهنما» ادامه داد. آهنگهای پرنده، آی آدمها و با کوچه آواز رفتن نيست با شعری قديمی از ايرج جنتی عطايی از جمله آن آهنگهاست.
انگار همين ديروز بود که در برنامهء صندلی داغ در مقابل احمد نجفی نشسته بود و از ماهها کار بر روی ملودی «ولايت عشق» میگفت و چشمانش برق میزد. بابک بيات عاشق ملودی، نوشتن و نواختن ساز و سازندهء اين همه موسيقی ماندگار حالا در اتاق ۵۰۷ بيمارستان ايرانمهر، منتظر است تا از بيمارستان مرخص شود و نمیشود.