امروز از تمدن و فرهنگ و زبان و مردمی سخن در ميان است که پيشينهی چند صد ساله در تأليف و تدوين دانشنامه و فرهنگ زبان دارد. در زبان فارسی برای مثال، فرهنگ «لغت فُرس» اسدی طوسی و يا «فرهنگ مجموعةالفرس» تأليف ابوالعلاء عبدالمومن جاروتی را در دست داريم که نگارش آن بهنيمهی دوم قرن هشتم هجری قمری میرسد. ناگزير پيشرفتهای چند دهه گذشته در زمينهی فرهنگنويسی را، بهرغم اهميت و ارزش آنها، نمیتوان بيش از آنی که هست نشان داد. ما هنوز راهی بس دراز در پيش رو داريم.
* * *
خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) بهتازگی گفتوگويی با خسرو ناقد پيرامون وضعيت فرهنگنويسی در ايران انجام داده است که متن کامل آن را در زير میخوانيد:
وضعيت امروز فرهنگنويسي را در ايران چگونه ميبينيد؟ آيا در اين زمينه حركت رو به جلو چشمگيري داشتهايم؟
بیشک فرهنگنويسی در ايران نسبت بهچند دهه پيش از اين پيشرفتی قابل توجه داشته است. چه بهلحاظ کيفی و چه از نظر کمی، کارهايی که در يک دو دههی گذشته بهويژه در زمينهی فرهنگهای دوزبانه و آنهم بيشتر انگليسی - فارسی انجام شده است کمابيش قابل قياس با گذشته نيست. در گستره فرهنگهای فارسی هم در سالهای اخير يک دو کار تازه و خوب انجام شده که فرهنگ هشت جلدی سخن از آن جمله است.
البته همانگونه که اشاره کردم اين ارزيابی را بايد نسبی تلقی کرد؛ چرا که از تمدن و فرهنگ و زبان و مردمی سخن در ميان است که پيشينهی چند صد ساله در تأليف و تدوين دانشنامه و فرهنگ زبان دارد. در زبان فارسی برای مثال، فرهنگ «لغت فُرس» اسدی طوسی و يا «فرهنگ مجموعةالفرس» تأليف ابوالعلاء عبدالمومن جاروتی را در دست داريم که نگارش آن بهنيمهی دوم قرن هشتم هجری قمری میرسد. ناگزير پيشرفتهای چند دهه گذشته در زمينهی فرهنگنويسی را، بهرغم اهميت و ارزش آنها، نمیتوان بيش از آنی که هست نشان داد. هنوز راهی بس دراز در پيش روست. با اين همه، راهی که ما امروز ادامه میهيم، کوشش در بهکارگيری معيارها و روشهای مدرن و اسلوب و ابزار جديد است در کار فرهنگنويسی با توجه بهنيازی مبرم که در مواجهه با دانشهای جديد در حوزهی زبانی داريم.
از اينرو فرهنگنويسی کنونی بخشی از پيشرفت خود را مديون فناوری جديد است. برنامههای کامپيوتری پيشرفته با امکانات چندزباننويسی و غلط يابی و غلط گيریِ خودکار و ويرايش و صفحهآرايی موجب شده است که کار فرهنگنگاری شتاب و گسترش بيشتری پيدا کند. بههمين خاطر است که میبينيم حتی يک مؤلف هم با ابزارهای کاری جديد، بهتنهايی میتواند فرهنگِ زبان تأليف کند که البته باز هم نيازمند ويراستار و بازبين است.
افزون بر اين در عصر «جهانی شدن» و در دورانی که نياز بهفراگيری حداقل يک دو زبان ديگر جز زبان مادری، از الزامات پيشرفت در شغل و حرفه و حيات اجتماعی اکثر افراد جامعه است، ناگزير فرهنگنگاری نيز که دانشی تخصصی است، بايد پاسخگوی اين نيازها باشد.
حال تصور کنيد که امکانات امروزی در اختيار فرهنگنويسان سختکوش و متبحری چون مرحوم علیاکبر دهخدا يا دکتر محمد معين میبود! تمام کارهای شاق و طاقتفرسايی چون فيشبرداری و استخراج مثالها و تصحيح و حروفچينی سنتی و بازخوانی و غلط گيری و غيره که دهها سال بهطول انجاميد در عرض دو سه سال میتوانست انجام گيرد. برای نمونه، استخراج مثالها برای هر مدخل که مؤلفان فرهنگ دهخدا با زحمت بسيار از متون کهن بيرون میکشيدند، امروز که حداقل متن ديوان شاعران نامدار بر روی لوحهای فشردهی ثبت و ضبط شده است، با چشم برهمزدنی قابل اجراست.
البته در همان دوران و با همان امکانات محدود، فرهنگهايی تأليف و منتشر شد که با گذشت بيش از نيم قرن هنوز از اعتبار و اهميت بسيار برخوردارند؛ گرچه بینياز از ويراست جديد و نوآوری هم نيستند. نخست کار عظيم مرحوم علیاکبر دهخدا که پس از مرگ او با تلاش و کوشش دکتر محمد معين بهانجام رسيد، در تاريخ فرهنگنگاری ايران کاری بود کارستان که گُمان ندارم که بهاين زودیها چنين گنجينهای با اطلاعات جديد و آگاهیها تازه بتواند بهروز و منتشر شود. منظورم همانند اثری چون «بروکهاوس» در آلمان است که هم دانشنامه و هم فرهنگ لغات است و تقريباً هر سال بهمطالب آن افزوده و بهروز میشود.
چند مورد ديگر هم در زمرهی کارهای استثنايی است. يکی «فرهنگ تاريخی زبان فارسی» که هنوز که هنوز است در نوع خود بینظير و در شمار فرهنگهای معتبر و ماندنی است. دريغا که ادامه کار و انتشار اين فرهنگ که «بنياد فرهنگ ايران» بههمت دکتر پرويز ناتل خانلری و با همکاری گروهی از پژوهشگران و زبانشناسان منتشر میکرد، در سال ۱۳۵۷ تعطيل شد و اينک فقط جلد نخست آن در دست است.
يکی ديگر از فرهنگهای معتبر که آن هم از انتشارات «بنيادفرهنگ ايران» بود، «فرهنگ اصطلاحات علمی» است با تعريف دقيق و معادل هر اصطلاح بهدو زبان فرانسوی و انگليسی که شامل معادلهايی برای اصطلاحات علوم رياضی، نجوم، فيزيک، شيمی، زمينشناسی، جانورشناسی و گياهشناسی است. اين فرهنگ هم حاصل کار گروهی از محققان و مترجمان نامدار چون احمد آرام، پرويز ناتلخانلری، حسين گلگلاب، پرويز شهرياری، ضياءالدين باقری، عبدالکريم قريب، احمد ايرانی و ديگران بود و بيش از چهار دهه پيش از اين يعنی در سال ۱۳۴۹ منتشر شد. البته اين بنياد، چند فرهنگ ديگر نيز در کارنامه خود داد که «فرهنگ اصطلاحات منطقی» تأليف دکتر محمد خوانساری از جمله آنهاست.
خُب، از اين استثناها که بگذريم و فرهنگهای گذشته را با کارهای امروز که مقايسه کنيم، میبينيم هم معيارها به استاندارهای بينالمللی فرهنگنويسی نزديک شده و هم با بکارگيری فناوریهای جديد در صنعت نشر، کيفيت کارها بهتر و شکيلتر شده است. البته هنوز آنچنان که بايد و شايد، شاهد نوآوری و ابتکارت تازه در اين زمينه نيستيم. شايد تنها نمونه فرهنگنويسی مدرن، فرهنگ انگليسی – فارسی هزاره، کار مشترک علیمحمد حقشناس، حسين سامعی و نرگس انتخابی است که چند سال پيش از اين بههمت انتشارات فرهنگ معاصر منتشر شد و کمابيش با معيارهای بينالمللی مطابقت دارد.
مهمترين آسيبها در اين زمينه بهنظر شما چه مواردي هستند؟
يکی از آفات در اين زمينه، انتشار پیدرپی و بدون ويراست جديد فرهنگهایی است که از تأليف آنها چند و چندين سال گذشته است، بیآنکه در مدخل و معادلهای آنها و شيوهی نگارش آنها تجديد نظری صورت گيرد يا بهروز شود. اين کار از اعتبار فرهنگها میکاهد و رفته رفته آنها را کمارزش میکند. پويايی زبان و ورود صدها و بلکه هزاران واژه و اصطلاح تازه از دانشهای گوناگون و نيز از زبان محاورهای بهگستره زبان، ايجاب میکند که فرهنگها حداقل هر ده سال يکبار با ويراست جديد و افزايش واژههای تازه و احتمالاً حذف واژههای منسوخ، بهروز و منتشر شوند. بهخصوص که در حال حاضر امکانات تکنيکی اين کار هم فراهم است. در حالی که ما در بازار کتاب ايران شاهديم که مثلاً فرهنگ دوزبانهای که از تأليف و انتشار آن بيش از ۴۰ سال میگذرد، با عناوين مختلف و طرح روی جلد رنگارنگ، سالهاست که بدون کلمهای تغيير منتشر میشود. در واقع ناشر با سوءاستفاده از شهرت و اعتبار مؤلف، بهنام و ارزش کار او لطمه میزند. در صورتی که با نبود مؤلف، ناشر میتواند و بايد مؤلفی کاردان يا گروهی از مؤلفان کارشناس را بهاستخدام درآورد تا اين اثر ارزشمند را بازبينی، ويراست و بهروز کنند. کاری که مثلاً تا حدی در مورد فرهنگهای دوزبانه سليمان حييم انجام شده است.
افزون بر اين، در ايران با پديدهای در زمينهی انتشار فرهنگ زبان، بهخصوص فرهنگهای دوزبانه، مواجهايم که من حداقل در کشورهای اروپايی نمیتوانم حتی يک نمونه از آن را نشان دهم. متأسفانه در ايران ناشرانی که هيچگونه سابقه و تجربهای در امر انتشار فرهنگ زبان نداشتهاند، اقدام بهانتشار فرهنگ میکنند. برای من شگفتآور و پرسشبرانگيز است که مثلاً وقتی مؤلفی - اغلب ناشناس - فرهنگ خود را بهدست مؤسسهی انتشاراتی میدهد که اصولاً تا کنون انتشار هيچگونه فرهنگ زبانی در کارنامهی خود نداشته است، ناشر چگونه بررسی و ارزيابی کتاب را انجام میدهد؟ آيا سپردن کار بهدست کسی که مثلاً با يک زبان خارجی آشناست برای ارزيابی و سنجش کار کافی است؟ آيا کافی است که نياز خيل عظيم جوانان برای فراگيری زبانهای خارجی را بهانه و بهتقاضای بازار کتاب بسنده کرد و فرهنگ دوزبانهای را بدون بررسی کافی در اعتبار و ارزش آن منتشر کرد؟
در کشورهای اروپايی ناشران فرهنگهای زبان مشخص و نامدار و انگشتشمارند. اصولاً هيچ مؤلف فرهنگ زبان بهسراغ مثلاً فلان ناشر ادبيات داستانی يا کتابهای علوم اجتماعی نمیرود تا کار خود را آنجا عرضه کند. اگر هم چنين کاری کرد، ناشر او را بهناشران معتبر و باسابقهی فرهنگ زبان رجوع میدهد. تازه حتی اگر ناشری هم بدون پيشينه انتشار فرهنگ، اقدام بهانتشار فرهنگ زبان کرد، کمتر خريداری حاضر بهخريد چنين کتابی است.
بهعقيدهی شما در زمينهی فرهنگنويسی چقدر با كتابسازی مواجهيم و اين موضوع چه آسيبهايی را در پی دارد؟
خُب معلوم است که با در دسترس بودن امکانات جديد، سوءاستفادههايی نيز صورت میگيرد. کافی است که کامپيوتر و چند ماشيننويس جوان که بدنبال کاراند در اختيار ناشری قرار داشته باشد تا در عرض چند ماه از فرهنگهای دوزبانهی گوناگون که در بازار کتاب موجود است مدخلها و معادلها را دستچين کند و بهعنوان کتابی مستقل و با قيمت ارزان بهبازار عرضه کند. امروز يکی از از آفات فرهنگنويسی در کشور ما رونويسی و بازنويسی و گسترش کتابسازی و بیاعتنايی بهحقوق مؤلف است. متأسفانه هيچ مرجعی نيز خود را مسئول پيگيری خلافکاریها نمیداند. بازار کتاب نيز چنان آشفته و بیدر و پيکر است که فرصتطلبان را بهخلافکاری دعوت میکند!
معلوم است که ناشری کتابساز با اجير کردن چند ماشيننويس جوان و هزينهای ناچيز، قادر است کتابهايش را ارزانتر بهبازار عرضه کند؛ در صورتی که ناشری که چندين سال هزينه و حقوق مؤلف و ويراستار و کارمندان خود را پرداخته است تا بتواند فرهنگ زبان معتبر و موثقی منتشر کند، ناگزير بايد تمام هزينهها را در قيمت کتاب لحاظ کند. تأسفآور آنکه کتابفروشان هم که درصد بيشتری از فروش کتاب ناشران کتابساز نصيبشان میشود، در صورت نظرخواهی خريداران، طبعاً چنين کتابهايی را بهآنان توصيه میکنند.
سن و تجربه تا چه اندازه در كار يك فرهنگنگار دخيلاند و تجربه چقدر لازمهي اين كار است؛ با توجه به اينكه افرادي هم به اين كار ميپردازند كه بهنوعي هنوز در سنين جواني هستند.
کسانی هستند که در سنين جوانی با داشتن دانش اوليه در اين زمينه بهفرهنگنويسی روی میآورند و در کنار فرهنگنويسان باتجربه و همکاری با آنان، تبحر و تجربهی کافی کسب میکنند. اينکه فرهنگنويس دوزبانه – در هر سن و سالی که باشد – میبايد حداقل بر دو زبان مبدأ و مقصد اشراف و تسلط کافی داشته باشد و چم و خم و ريزهکاریهای زبانهای مورد استفادهی خود را بخوبی بشناسد و خلاصه بهابزار و فنون کارش مسلط باشد، جزو بديهيات است و جای بحث و گفتگو ندارد. حال اگر تجربهای نيز در ترجمه متون داشته باشد، بهارزش کار او افزوده میشود.
مشکل آنجا آغاز شروع میشود که عدهای آشنايی با زبانی خارجی و اشتغال بهترجمه را با کار فرهنگنويسی اشتباه میگيرند. شگفت و شنيدنی آنجاست که مثلاً روزنامهنگاری يا مترجمی جوان يا حتی کسی که در رشتهی زبانشناسی تحصيل کرده باشد، سه فرهنگ از سه زبان کاملاً متفاوت را هم در کارنامه خود داشته باشد؛ زبانهايی که فراگيری آنها هر کدام عمری میطلبد، چه رسد که بتوان در مدتی کوتاه سه فرهنگ دوزبانه هم از اين زبانها تأليف و منتشر کرد.